عظیم بشرمل
ملاهای شیعه و سنی در شاه دوشمشیره در یک اکت مدنی، خواستی بدوی را مطرح کردند و از دولت خواستند تا از فعالیتهای مدنی جلوگیری کند. در اعلامیهی آنان (اعلامیهی مجمع تنسیق علمای افغانستان) نوشته شده بود:
برخی از فعالان و نهادهای دین ستیز جامعه مدنی به اساس اهداف دشمن و در همسوی با مرامهای کفری فعالیت مینمایند و هدف خاص شان بدنام سازی اسلام و مسلمانان میباشد، میخواهند بسترحاکمیت کفری را مساعد سازند، افراطیهای دین ستیز بعضی از حلقات جامعهی مدنی به هدف دین ستیزی…. در قتل فرخنده به میدان میآیند و از آن به شکل ابزاری – سیاسی و تجارتی استفاده میکند و آن را سنگری به ضد اسلام میسازند و تمام شعایر و مقدسان اسلامی را هدف قرار میدهند و این یک جنایت انکار ناپذیر است که فاعلان و افراطیان برخی از جامعه مدنی انجام میدهد و دشمنی خود به اسلام و ملت مسلمان اشکار میسازند و اهداف دشمنان اسلام و این سرزمین را نهادنیه میسازند. برخی فعالان افراطی و دین سیز جامعه مدنی در براندازی امینت صلح و حدت ملی، نفاق و تفرقه افگنی، ترویج فحشا و بیحیای و فساد اخلاقی نقش فعال و محوری داشته اند. در نتیجه ما عملا رسالت خود میدانیم تا این شجره خبیثه را باید از بیخ برکند و نابودش نموده در نطفه باید خوشکانید. (متن بدون کدام ویرایش آورده شده است).
در این باره نکات زیر را یادآوری میکنم:
1- ادبیات به کار رفته در این صفآرایی، غیردموکراتیک و ستیزنده است. بخشی از اعلامیهی آنان ذکر شد. در فضای مجازی نیز عدهای از ملاها، از جمله مولوی عبدالولی راجی که «نمایندهی شورای ملی نیز بوده، فعالان جامعهی مدنی را با زشتترین کلمات مورد حمله قرار داده است. به طور نمونه، «شامپوکونکهای بیهدف»، «سگهای ولگرد»، «ناشناخته غوغو میکنند»، «سگ آسیاب را میلیسد و سگ دیگری کون آن را»، «دختران ترششده و بیشوی»، «بیوههای بیبندوبار»، «غربزدهها، مسیحیها و نوکران غرب» و… عدهای از فعالان جامعهی مدنی نیز در فضای مجازی در مقابل آنان واکنش نشان دادند و کلمات و واژههای زیر در نوشتههایشان دیده میشدند: «جادوگران کابل»، «سپاه جهل»، «ملا عمرها»، «دینفروشان»، «دکانداران دین»، «مرتجع»، «یک مشت جاهل»، «حیوانات شاه دوشمشیره»، «زالوهای خون مردم»، «تعویذفروشان»، «نمادهای جهل و جنایت» و…
2- ملاها عضو جامعهی مدنی هستند و مدارس دینی و مساجد جزو جامعهی مدنی شمرده میشوند. اگر چند ملا اعضای جامعهی مدنی را با زشتترین الفاظ مورد حمله قرار داده و از دولت خواستند تا از فعالیت آنان جلوگیری کند؛ اما با آنهم حرکت ملاها را در شاه دوشمشیره به فال نیک بگیریم. زیرا در تاریخ افغانستان اکثرا جدالها قومی، زبانی، سمتی و مذهبی بودهاند؛ اما اینبار جدال حالت قشری و فکری به خود گرفت. عدهای به عنوان نمایندههای یکنوع باور به میدان آمدند و در تقابل با گروهی که بیشتر نمایندهی تجدد هستند، صفآرای کردند. ملاهای شیعهای چون هادی در کنار ملاهای سنیای چون نیازی در یک صف قرار گرفتند. طرف مقابل را نیز بدون هویتهای مذهبی، سمتی و زبانی، صرف به عنوان فعالان جامعهی مدنی هدف قرار دادند.
3- این جبههبندی «ملاها و جامعهی مدنی» میتواند پیامدهای مثبتی داشته باشد و نشان کوچکی از گذار از هویتهای قومی، زبانی و سمتی باشد. اگر هردو گروه با تکیه بر منطق و با یک ادبیات انسانی به نقد همدیگر بپردازند، میتواند رهگشا نیز باشد. بنابراین، به نفس جبههبندی باید خوشبین باشیم.
4- اگرچند ملاها اکثرا بر طبل گذشته میکوبند و خواست غیردموکراتیک دارند؛ اما حرکت بدون خشونت ملاها را به فال نیک بگیریم. حتا خواست بدوی در یک اکت مدنی و دموکراتیک در کشور که از تمام آن خشونت شعله میکشد نیز در تاریخ ملاها گامی مثبت است.
5- اگر جنگ و جبهههای قومی، زبانی، سمتی و مذهبی که تاریخمان با آن رقم خورد، بهرویارویی گروههای فکری فعلی (ملاها و جامعهی مدنی) تغییر کند، به مصلحت افغانستان است و ما را به سوی یک هویت مدرن و انسانیتر هدایت میکند.
6- عاقلان هردو طرف تلاش کنند به فهم و باور همدیگر احترام کرده و به نقد جدی همدیگر بپردازند. از ادبیاتی که هردو طرف را به جنگ و خصومت میکشاند، جلوگیری کنند؛ زیرا هردو گروه قابل نقدند. اعتراض منطقی میتواند به بهبود و اصلاح هردو گروه بینجامد.
7- فعالان جامعهی مدنی و ملاها برای اینکه این شکاف اجتماعی بزرگتر نشود، از موضع فعلیشان عدول کنند و به فهم یا بهگفتهی ملاها، به اجتهاد همدیگر در امور اجتماعی و سیاسی احترام کنند. به مصلحت است که فعالان مدنی تمام ملاها را به عنوان نمادهای جهل و جنایت و ارتجاع نشناسند. اگر هم میشناسند، به انسانیتشان احترام کرده و اندیشههایشان را با یک ادبیات انسانی نقد کنند. ملاها نیز خود را زمامداران اصلی جامعه، خدایان معرفت و نمایندگان خدا در روی زمین تصور نکنند. از مردم نخواهند که سعادت دنیا و آخرت صرف از طریق آنان ممکن است. ملاها فعالان جامعهی مدنی را به عنوان بخشی از نیروی فرهنگی و جوان کشور احترام کرده و به معرفت و آگاهی آنان ارزش قایل شوند. اگر چنین نشود، جدال تنها در مدرسه و مسجد و دفترهای روزنامه و کانونهای روشنفکری باقی نمیماند، بلکه از خانه آغاز و به تمام نهادها و سازمانهای اجتماعی گسترش پیدا خواهد کرد. زیرا نمایندههای هردو گروه از خانهها تا کوچهها و در کل تمام کشور حضور دارند. منتها ملاها بیشتر نیاز به تحلیل موضوع دارند. زیرا آنان تا هنوز تصور دارند که جوان داکتر، مهندس، شاعر، مترجم، فلسفهدان، جامعهشناس، خبرنگار، حقوقدان و… باید مثل پدر بیسوادش اسرار زمین و رموز آسمان را از ملا فرا بگیرد و در مسایل نظری و عملی به آنان اقتدا کند. چون جامعه تغییر کرده، چنین چیزی نه ممکن است و نه منطقی و لازم.
8- باید به جای جنگ و ستیزه، گفتوگو شود. در غیر آن، ملا از هفت جا کمر ببندند و برای نبرد در خانه در مقابل پسر و دختر جوان و تحصیل کردهیشان، آمادگی بگیرند؛ زیرا به علاوه بر اینکه جدال فکری است، جدال سِنّی نیز است. گذشت زمان بنیادهای اقتدار و مبناهای معرفت مردم را تغییر داده و بیشتر تغییر خواهد داد. بدون شک، دختر و پسر جوان ملا، درد و دنیای متفاوتی با پدرشان دارند. همچنان ملا دغدغه و درک دنیای خود را دارد. پس نیک است گفتوگو شود. در غیر آن، چون نمایندههای این دو گروه فکری در تمام جامعه حضور دارند، دامنهی جدال به تمام جامعه کشانده میشود.
9- دولت پساطالبانی با تمام مشکلها و بدیهایی که داشت، زمینهی شکلگیری جامعهی مدنی و یک گروه فکری جدید را فراهم کرد. ملاها خلاف گذشته که «یکهتاز میدان» بودند، اکنون با یک گروه فرهنگی و فکری جدید مواجه هستند. این گروه به صورت گسترده و پرقدرت در بخشهای مختلف جامعه حضور دارند. در گذشته ملای لنگ (مخالف قانون اساسی) صرف با دولت امانالله طرف بود. اما ملاهای امروز بیش از آنکه با دولت طرف باشند، با جامعهی مدنی و یک گروه فکری جدید مواجه هستند. بنابراین، واقعیت حکم میکند تا ملاها حضور آنان را به رسمیت بشناسند و به جای خصومت و پخش و نشر ادبیات نفرت، تسامح و تساهل و همپذیری پیشه کنند.
10- در میان ملاها یک گروه کوچک فکری وجود دارد که با آنان هرگز گفتوگو و سازش ممکن نیست. آنان بارها علیه دموکراسی شعار دادهاند. تجلیل از نوروز را حرام اعلام کردهاند. مخالف فعالیت زنان و دختران در بیرون از خانه هستند. هرنوع روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با کشورهای غیراسلامی را «سلطهی کفار علیه اسلام» تفسیر و توجیه میکنند. هر چیز جدیدی را نماد بیدینی میشمارند. دولت افغانستان را دستنشانده و حقوق بشر و جامعهی مدنی را به عنوان پدیدههای غربی و غیردینی تبلیغ میکنند. مخالف قانون اساسی هستند. آنان در بعضی از مدارس دینی، مساجد و به صورت گسترده در دانشکدههای شرعیات تمام دانشگاههای افغانستان، بهویژه در دانشگاه کابل، حضور دارند. داعش و طالبان سربازانشان را از میان این گروه فکری گزینش میکنند. بنابراین، دولت و نیروهای امنیتی آنان را شناسایی کرده و پیش از آنکه بهگروههای هراسافگن بپیوندند، نیست و نابودشان کنند.