وزارت امور زنان بهتازگی در گزارشی آمار و ارقام نسبتاً مفصلی از خشونت علیه زنان در کشور ارائه کرده است. براساس این گزارش، از هر صد هزار زن، 35 نفر آنان مورد خشونت قرار گرفتهاند و مجموعاً در جریان یک سال چهار هزار و پنجصد و پنج مورد قضیهی خشونت با زنان در سراسر کشور به ثبت رسیدهاند. وزارت امور زنان این گزارش را در جریان ارزیابی اجرای قانون منع خشونت علیه زنان از 32 ولایت تهیه کرده و تنها گزارش مربوط به خشونت علیه زنان را از دو ولایت پکتیکا و نورستان دریافت نکرده است.
همانگونه که در خود گزارش نیز آمده، رقم متذکره تمام قضایای خشونت علیه زنان را شامل نیست و بیگمان قضایای مشابه فراوانی وجود دارند که اصلاً به ثبت نرسیده و از این حیث مغفول ماندهاند. با این همه، رقم ارائه شده در گزارش وزارت امور زنان حکایتگر زندگی دشوار زنان در افغانستان است و مسلماً این رقم، رقم بالایی محسوب میشود. این گزارش مؤید آن است که بهرغم هیاهوی بسیار و برخی اقدامات نمادین و تشریفاتی تغییر چندانی در باور و افکار عمومی ایجاد نشده و مسئلهی خشونت با زنان هنوز به قوت خود باقی است.
خشونت علیه زنان به دو دلیل تداوم یافته و کماکان حفظ خواهد شد. اول، خشونت با زنان ریشه در فرهنگ جامعهی افغانی و روحیهی غالب مردسالار آن دارد. فرهنگ سنتی موجود با پشتوانهی سالها مردسالاری و زنستیزی، اکنون نیز بستر اصلی خشونت با زنان است و ارزشها و هنجارهای اجتماعی خشونت را بر زنان تحمیل و آن را توجیه میکنند. فرهنگ افغانی زنان را موجودات ضعیف و ناقص تلقی میکند و نگاه کالایی و شیواره به آن دارد. این نگاه است که باعث میشود مردان با زنان به مثابه موجودات ضیفالخلقه برخورد کرده و آنان را به مثابه ملکیت خود در اختیار بگیرند و عمل خود را نیز بر این مبنا استوار کنند.
دوم، عدم حمایت کافی دولت از زنان دلیل دیگر این ماجرا است. دولت علیرغم تعهداتی که با جامعهی بینالمللی دارد و همچنین تأکیدی که در قانون اساسی و برخی قوانین دیگر به حمایت از زنان وجود دارد، حمایت کافی و لازم را از زنان به عمل نمیآورد. تلاشهای دولت در این راستا عمدتاً نمادین و سطحی است و حداقل طی چند سال گذشته کارهای اساسی در زمینهی جلوگیری از خشونت علیه زنان صورت نگرفته است. در حالیکه دولت میتوانست با حمایت از نهادهای حامی زنان و همچنین میکانیزمهای قانونی و نظارتی زمینههای انجام کارهای نهادیتر و بنیادیتر در جامعه را فراهم آورد. توجه صرف به برخی اقدامات سطحی از یک طرف باعث صرف هزینههای هنگفت گردیده و از طرف دیگر، نوعی بیباوری یا لااقل بیتوجهی را نسبت به وضعیت موجود در جامعه به وجود آورده است.
با توجه به فضای متصلب در جامعهی افغانی، گمان نمیرود خشونت با زنان بهسادگی از میان برچیده شود. برای این کار، گسترش آموزش و آگاهی همگانی در اولویت قرار دارد و دولت بایست به این امر توجه جدی نشان دهد. هرچند برنامهی آگاهیدهی در دستور کار دولت و نهادهای مدافع حقوق زنان بوده است، اما میکانیزمهای کنونی اثربخش نیستند و نیازمند تجدید نظر میباشد. اقدامات موجود تنها در سطح چند شهر محدود بوده و در بقیهی شهرها و مناطق دوردست و روستایی کشور، این اقدامات محسوس نیست. از طرف دیگر، برخی از اقدامات در این راستا خود بهنحوی باعث حساسیتهای بیشتر در جامعه میگردد و بهنحوی به بازتولید خشونت علیه زنان و محدودیت برای آنان منجر میگردد. آنچه در این خصوص اهمیت دارد، توجه به ماهیت فرهنگ افغانی و روحیه و باورهای حاکم برآن است. اساساً فرهنگ را نمیتوان با حرکت انقلابی و روحیهی رادیکالی به یکبارگی دگرگون کرد، بلکه بایست اقدامات متناسب با شرایط و اوضاع موجود باشد، تا نتایج آن بازتولید فرهنگ خشونت یا واکنش شدید جامعه نسبت به آن نباشد.
در کوتاهمدت، برخورد دولت با عاملان خشونت علیه زنان میتواند اثربخش باشد. امری که در گذشته دولت بدان توجه جدی نکرده و از کنار آن بهسادگی گذشته است. این از آن جهت اهمیت دارد که زنان در مواقعی که مورد خشونت قرار میگیرند، چتر حمایت دولت را بر خود احساس کنند و بتوانند برای دادخواهی از ظلمی که در حقشان صورت میگیرد، اقدام کنند. فقدان حمایت لازم از سوی دولت و عدم برخورد آن با عاملان خشونت باعث گردیده تا در بسا موارد این جرأت نیز از زنان سلب گشته و آنان در ناتوانی خود را تسلیم شرایط و وضعیتی سازند که خشونتهای مداوم را بر آنان تحمیل میکند.