مبانی علمیِ خر خودت!

می‌گویند آرزو کردن بر جوانان عیب نیست. من در سن و سالی هستم که نه می‌توان مرا جوان گفت و نه می‌توان پیرم خواند. به همین خاطر آرزوهایی دارم که فیفتی فیفتی اند. یعنی یک کمی عیب‌ناک اند و یک کمی مشروع. غالبا هم در خواب آرزو می‌کنم جهان چنین و چنان شود.

در بیداری، آرزوهای من بر آورده نشدند. حتا آرزوهای بسیار ساده‌ام. مثلا من از خدا می‌خواستم که کاری کند که روزی همه‌ی مردم افغانستان به این نتیجه برسند که اولا سر این که کدام کوه بلندتر است دعوا نکنند و ثانیا اگر دعوا کردند به زنان خانواده‌ی همدیگر فحش ندهند. اما این آرزوی من برآورده نشد. همین دیروز دو نفر ریش سفید سر این بحث می‌کردند که هوای جلال‌آباد مطبوع‌تر است یا هوای بادغیس. در دقیقه‌ی شانزدهم بحث کار به جاهای باریک رسید و این دو پیر باتجربه و آتش‌ضمیر متوجه شدند که هردو طرف در خانه‌های خود تعداد زیادی سیاه‌سر دارند که تا کنون از ظرفیت فحش خوردن شان آن‌چنان که باید استفاده نگردیده است. این است که شروع کردند به فحش دادن به خواهر و مادر و همسر هم‌دیگر. دعوا که تمام شد، من با خود فکر می‌کردم که چرا چنان شد که شد. لیکن خوب که دقت کردم، دریافتم که آن‌چه اتفاق افتاد کاملا معقول بود. یعنی در چارچوب بنیادین عقلانیت افغانی اگر چیزی غیر از آن‌چه رخ داد اتفاق می‌افتاد،  باید تعجب می‌کردم. به این دلایل:

از نظر علمی اثبات شده که انسان‌ها نسبت به محصول کار و زحمت خود نگاه متعصبانه‌یی دارند. به این معنا که اگر شما سر چیزی زیاد زحمت کشیده باشید، نسبت به حاصل و نتیجه‌ی کار خود نظری بسیار ستایش آلود و حتا متعصبانه‌ پیدا می‌کنید. از این نظر که به مسئله نگاه کنیم، می‌بینیم که  پیران عزیز ما حق دارند در بحث سر هوای خوب جلال‌آباد یا بادغیس بر روی هم‌دیگر شمشیر بکشند. این‌ها یک عمر زحمت کشیده‌اند تا اقلیم بادغیس را به درجه‌ی قشنگی از حسن و ملاحت برسانند و یا جوان و جوانی خود را بر سر تنظیم کردن تغییرات جوی جلال‌آباد گذاشته اند. گفته می‌شود سابق بادغیس زیاد باد داشته (به همان خاطر آن را بادغیس می‌گویند). این پیرانی که بحث شان رفت، در اثر سال‌ها تلاش نفس‌گیر و ایثار مال و جان خود سر انجام جلو این بادها را گرفتند و حالا باد جرئت هم نمی‌کند از آسمان بادغیس بگذرد. جلال‌آباد از بس سرد بود و ژاله داشت، آن را ژاله‌آباد می‌گفتند. هزاران نفر از مردان غیور آن دیار جان‌فشانی‌ها کردند تا جلو سرما و ژاله را بگیرند.

این است که پیران مورد بحث ما حق داشتند نسبت به نتیجه‌ی جان فشانی‌های خود تعصب داشته باشند. این که چرا وقتی عصبانی می‌شوند به زنان خانواده‌ی هم‌دیگر فحش می‌دهند،  موضوع رساله‌ی دل‌گشای دیگری است.