واحد وحدت ملی چیست؟

دقت کردید که کمیت‌ها دارای واحدهای هستند که فهم و میزان کردن را برای بنی بشر ساده می‌سازد؟ حتماً دقت کردید. مثلاً سه متر رخت برای یک نوع مخصوص تنبان دوختن! 16 متر تکه برای نوع مخصوص دیگرش که هزارچین دوخته می‌شود. همین‌طور ماهانه هفتاد کلچه صابون برای خانوواده‌های مشاورین معاونین ریاست جمهوری و ریاست اجرائیه، به طور مثال. یا مثلاً وقتی می‌گوییم گاز در اوایل کیلوی 17 افغانی بود اما در زمستان پیش‌رو، به 117 افغانی فی کیلو خواهد رسید؛ به نحوی از واحد اندازه‌ی گیری وزن گاز استفاده کردیم.

یا وقتی می‌گوییم تایپر کان‌بیبی را به قیمت 30 افغانی از تمام دواخانه‌ها دریافت کنید، با ذکر کلمه افغانی، ثابت می‌کنیم که این مملکت پر افتخار، از خود واحد پولی دارد. همان‌گونه که در اکثر ولایات جنوبی، معاملات را با کلدار سمت و سو می‌دهند؛ در حقیقت ثابت می‌کند که کشورهای دیگر هم از خود واحد پولی دارند که واحد پولی پاکستان را روپیه می‌نامند.

حالا ما با دیو وحدت ملی مواجه شده‌ایم. هرچه قدر تلاش کنیم که خود را فریب بدهیم و با این طرز دید، از جفاهای که بر حق مان روا داشته می‌شود، نمی‌توانیم جلوگیری کنیم. اولاً خدا نیامرزد کسی را که برای زمام‌دار این کشور پیش‌نهاد نمود که برای جلوگیری از آشوب متنفذین مسلح و رهبران بی‌خرد، باید تمام بست‌های آبداردولتی را به عنوان یک امتیاز، تقسیم کنی و سهم هر رهبر جهادی یا متنفذ قومی را هم به‌صورت مشخص در نظر داشته باش. اما حالا که این کار شده و ما می‌فهمیم که از وزارت‌خانه‌ها گرفته تا سفارت‌خانه‌ها و ریاست‌ها و مدیریت‌ها، همه میان نخبه‌های دنیای سیاست و غول‌های جامعه تقسیم شده، حالا روزگار وحدت ملی چه‌گونه است و واحد وحدت ملی به کدام اساس تعریف می‌شود؟

جواب این سوال برای مردم عام بسیار سخت و برای نخبه‌های دنیای سیاست بسیار آسان است. چطور؟ شرحش ساده است اما فهمش مشکل! مثلاً وزارت معارف به 20 نفر تازه نفس و متخصص ضرورت دارد. از این بیست نفر، باید ده نفر آن از برادران رییس جمهور و معاون اول ریاست اجرائیه، 5 نفر آن از برادران رییس اجرائیه، 2 نفر آن از برادران معاون دوم رییس جمهور یا معاون دوم رییس اجرائیه و 3 نفر آن از برادران معاون اول ریاست جمهوری باشد. قانون، توافق سیاسی یا هر بهانه‌ی دیگر را که شما یاد دارید، این‌گونه پیشنهاد می‌کند. خیلی خُب! با همین ترکیب، افراد مشخص و پیشنهاد می‌شوند. حکم تقرر شان به ریاست جمهوری فرستاده می‌شود. بعد یک هفته، ده نفر از برادران رییس جمهور که پیشنهاد شده بودند، با حکم مقرری شان به وزارت معارف می‌رسند، وظیفه و چوکی را رسماً اشغال می‌کنند. اما از ده نفر دیگر خبری نیست. یک‌ماه می‌گذرد، بازهم خبری نیست. اصلاً معلوم نمی‌شود که حکم آن ده نفر دیگر کجا شد؟

مفهوم نشد؟ خیلی خوب از خیر وزارت معارف می‌گذریم. فرض کنید روزی که آقای اشرف غنی با معاونین اش به ارگ و آقای عبدالله با معاونین اش به قصر سپیدار رفتند، با هم توافق کرده بودند که مثلاً سفیر افغانستان در امریکا باید یک پشتون و سفیر افغانستان در ناروی باید یک هزاره باشد. طبق این توافق، نه اشرف غنی حق دارد از انتخاب سفیر افغانستان در ناروی که باید یک هزاره باشد، انتقاد کند و نه آقای عبدالله از انتخاب سفیر افغانستان در امریکا. هر دو نفر مشخص و حکم آن برای آقای غنی ارسال می‌شود. سفیر افغانستان در امریکا، حکم انتخاب شدنش را دریافت کرده، به واشنگتن می‌رود که آن را به آقای اوباما بدهد تا اعتمادنامه‌ی او را بپذیرد. از طرف اوباما اوکی شده و او به کارش ادامه می‌دهد. سفیر افغانستان در ناروی چه شد؟ والله اگر خود همان نفر که انتخاب شده، خبر باشد. حکمش لای شکاف‌های موجوده در ارگ، گیر می‌کند.

از این نمونه‌ها فراوان بیرون آمده و فراوان هم برون خواهند شد. من ترسم از آن است که روزی برسد که حکم از سوی ارگ به جانب غیر پشتون‌ها صادر شود که برادر و هم‌وطن من! تو حق نداری از این به بعد حتی یک کلمه بگویی! اگر گفتی، زبانت را از کامت کشیده به ناروی صادر می‌کنیم.

می‌دانم سخنانم تلخ است، اما فضای واقعی افغانستان به مراتب تلخ‌تر از این است. اگر من مکلفم که چنین ننویسم، چه کسانی مکلف اند که بر مردم افغانستان ستم تبعیض و تک‌خواهی را روا ندارد؟ اگر من مکلفم که بد نباشم، چه‌قدر اربابان قدرت مکلف اند که خوب باشند؟

ظاهراً واحد حکومت وحدت ملی این است که روزانه چه‌قدر احکام مربوط به برادران پشتون امضاء و چه تعداد از احکام مربوط به غیر پشتون‌ها در آشغال‌دانی ارگ آرشیف می‌شود.