باابن خندون

یکی از برادران سرشناس که در یکی از ادارات دولتی کار می‌کند و پاشناس هم هست (چون می‌گوید یکی از خانم‌های همکارش پاهایی دارد عین بلور)، فکر می‌کند که امسال هر‌کس رییس جمهور شود، صحیح است. این برادر در یک‌ماه 7000 افغانی معاش می‌گیرد و در کمال قناعت زند‌گی می‌کند. می‌گوید، همین 7000 را از من نگیرند، من حاضرم پیش خدای متعال معلق هم بزنم، سجده که چیزی نیست. آدم افتاده‌ای است و در تمام بینی‌اش شاید یک سیخ موی تکبر هم نروییده باشد. در کابل مرا به نان چاشت دعوت کرد. به رستورانت‌ رفتیم، با موتر کرولای 2014‌ اش. این مُدل کرولا چقدر عالی بوده، نمی‌دانستم. دو نفری نشستیم و قصه کردیم. شش-هفت رقم خوراکی آوردند. پول غذا را او داد: شش هزار و سه صد و شصت افغانی. صاحب رستورانت آن 60 افغانی آخر را بخشید. خدا خیرش بدهد. این بدبخت را کمی کمک کرد. گفتم: چه فایده این همه پول مصرف کردی. معاش یک‌ماهه‌ات رفت. گفت: چُرت نزن، آب که از سر گذشت، چه یک نیزه، چه صد نیزه.
گفتم: کرایه‌ی خانه‌ات چند است؟
گفت: کرایی نیست. از خودم است.
گفتم: خوب خدا را شکر. حداقل از این بابت خاطرت جمع است.
گفت: من هفت خانه دارم در کابل.
گفتم: چطور؟ از سابق داشتید؟
گفت: نه، خریده‌ام.
گفتم: با این معاش؟
گفت: نه، در‌آمد رستورانت‌هایم خیلی خوب است.
گفتم: تو رستورانت داری؟
گفت: بلی، پنج تا رستورانت دارم.
گفتم: پس چرا به رستورانت خودت نرفتیم؟
گفت: از ما خوبش نیست. از این رستورانت‌های سر سرک و چتل است.
گفتم: پول رستورانت را از کجا پیدا کردی؟
گفت: من آمده‌ام که با تو یک مشورت بکنم. خانمم پسر نمی‌زاید. خودش رضایت داده که یک زن دیگر بگیرم. تو چه می‌گویی؟
گفتم: چند‌تا دختر داری؟
گفت: هفت تا
گفتم: تا حالا نشسته‌ای که صاحب پسر شوی؟
گفت: آری، هنوز صبر کرده‌ام.
گفتم: همین امروز برو این سلیطه‌ی پدر لعنت را طلاق بده. به خدا حیف نیست که پسر نداشته باشی؟ من جای تو بودم، این زن را مثل سگ از خانه بیرون می‌انداختم.
گفت: جدی می‌گویی؟
گفتم: بلی، والله اگر کل دنیا به یک تار موی پسرت برسد.
گفت: خدا ترا خیر بدهد. یکی باید با این قاطعیت این مشورت را به من می‌داد. نمی‌توانستم تصمیم بگیرم.
از رستورانت بیرون آمدیم و هر‌کدام از ما به سویی رفتیم. از آن روز تا حالا فکر می‌کنم که اولا او این قدر پول را از کجا پیدا کرده؟ و ثانیا، چه شده بود که من در باره‌ی ازدواج او این‌گونه نظر دادم. غذای رستورانت کدام چیز داشت؟ من پس از چاشت زیاد احساساتی می‌شوم؟ دلم به حال کسانی که 7000 افغانی معاش می‌گیرند و در کابل هفت خانه دارند، زیاد می‌سوزد؟ کباب مواد انتی‌روشنفکر دارد؟ کاش آن روز به یکی از این رستورانت‌های سر سرک می‌رفتم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *