بستر

تمام کارهای بشر، نیاز به محیط و بستر دارد. از کارهای بزرگ بزرگ که همانا انقلاب باشد گرفته تا رفتن به دست‌شویی! البته من احترام رفتن به دست‌شویی را دارم و آن را از جمله‌ی کارهای کوچک نمی‌شمارم، عرف جمعی بر این است که آن را کار کوچک بشماریم. اگر دقت کرده باشید در تمام کارهای مهم روزانه‌ی خویش، وقتی شروع می‌کنیم، بسم الله الرحمن الرحیم می‌گوییم. مثلاً اگر من دکاندار باشم، وقتی صبح‌گاهان که هنوز قناری یک روز زیبای دیگر را برای بشر افتتاح نکرده، از خانه بیرون می‌شوم و برای این‌که فروش بیشتر و مشتری‌های نفهم‌تر داشته باشم؛ به محض بیرون شدن از خانه، بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌گویم. فروش زیاد و خریدار نفهم، برای من تنها آرزوییست که در یک روز دکانداری می‌توانم داشته باشم. ممکن است بقیه این‌گونه نباشد، اما من که همین‌طور هستم و برای فراهم بودن بستر تحقق این آرزو، با نام خدا شروع می‌کنم. به خاطری با نام خدا شروع می‌کنم که باور دارم اگر خدا بخواهد، من هم خریدار بی‌عقل زیاد گیر می‌آورم هم بیشتر می‌فروشم. این تقلا به نحوی برای فریب دادن خداوند است. دو چیز در این تقلای پوچ وجود دارد. اول، از کودکی در ذهن ما تداعی می‌شود که با یاد خدا حرکت کردن، برکت می‌آورد، اما کمتر فهمانده می‌شود که چگونه یاد خدا کنیم. مطمئنم عده‌ی زیادی از ما، یاد خدا را همانا خواندن بسم‌الله الرحمن الرحیم یا خواندن یکی از سوره‌های قران می پنداریم، در حالی‌که خیلی راحت می‌توان یاد خدا را غیر از این‌ها تفسیر کرد. من دکاندار، اگر به جای این‌که با خواندن قرآن و بسم‌الله الرحمن الرحیم موقع برآمدن از خانه به سوی کار، به فکر فزونی فروش و جلب مشتری باشم، در صدد تحلیل سلیقه‌های مشتری و عرضه‌ی جنس با کیفیت باشم، مطمئناً فروش بیشتری خواهم داشت. فروش بستر نیاز دارد. آماده‌سازی این بستر، بدون احترام به مشتری دشوار خواهد بود. در خرده‌فروشی‌های شهر کابل، رواج چنین است که فروشنده‌گان، اول قیمت خیلی بلندی را برای کالایش می‌خواهد. اگر مشتری نفهمی نباشیم، 30 ثانیه چانه بزنیم، قیمت اول، نصف می‌شود، اگر کمی بیشتر چانه بزنیم، قیمت خرید خویش را کتباً نشان می‌دهد و سر قیمت به علاوه‌ی ده-بیست افغانی مفاد، حاضر به فروش می‌شود. اگر کالاهای بازار را از لحاظ کیفیت بسنجیم، می‌بینیم که فروشنده‌گان عملاً به روی مردم تف می‌اندازند و مردم هم مثل دولت، عین خیال‌شان نیست. البته که بازار این اختیار را به عرضه‌کننده‌گان و متقاضیان می‌دهد تا هرچه از سبد کالاهای مجاز را با هر قیمتی که توافق نمودند، خرید و فروش کنند و به کسی ربط نداشته باشد. بی‌خیالی مردم تا اندازه‌ی از روی مجبوریت است، چون اگر بخواهد اعتراض کند، پیش کی اعتراض کند؟ دولت اگر بهای به کیفیت کالاهای وارده قایل بودی، از گمرکات اجازه‌ی ورود نمی‌دادی، حالانکه هیچ مانعی در زمینه نیست و تجار حتی موفق می‌شوند که از پرداخت محصول گمرکی، سرباز زنند! تمام این حرف‌ها به این معناست که بستر خرید و فروش خراب است که مردم از کیفیت کالاهای وارده ناراض هستند! 

حالا… اگر سفارت‌های افغانستان در کشورهای خارجی نمی‌توانند روی مسایل سیاسی-اقتصادی چانه‌زنی بکنند؛ به این معناست که در فراهم کردن بستر چانه‌زنی، ناکام است. همین چند روز پیش با یکی از کارمندان سفارت افغانستان در یکی از کشورهای آسیایی صحبت کردم و در مورد فعالیت دیپلومات‌های افغانستان در آن کشور پرسیدم، عرض داشت که وضع دیپلومات‌های خراب‌تر از آن‌است که فکرش را بکنیم. می‌گفت این‌ها در رفتن به بازار مشکل دارد چه رسد به این‌که روی مسایل کشوری چانه بزنند! از سخنان او معلوم می‌شد که اگر کشورهای دیگر، در حق سفارت‌خانه‌های ما لطف نکنند، بعید می‌دانم که اینها در پیش‌بردن کارهای اداری روزانه‌ی خویش هم موفق شوند. به عین ترتیب، وقتی اتشه‌های که از سوی مراجع قانونی به سفارت افغانستان در مسکو معرفی می‌شود، خیلی راحت از سوی سفیر محترم رد می‌شود، به این معناست که بستر عدم پذیرش برای او فراهم است. دست رد به سینه‌ی وزارت‌خانه زدن، فقط از کسی پوره است که با کرزی فامیل باشد. حالا شما در این گیرودار کار و بستر کار، به این مسئله فکر کنید که امنیت ملی افغانستان و وزارت داخله از عمل‌کرد دولت پاکستان در برخورد با شبکه‌ی حقانی و دیگر گروه‌های تروریستی مستقر در پاکستان، انتقاد نموده و گفته که به‌جای نابودی تروریسم، به رهبران این گروه‌ها، پناه‌ داده‌اند. مگر خود دولت افغانستان طالبان را به طالبان افغانی و پاکستانی تقسیم نکرد؟ مگر دولت افغانستان، طالبان افغانی را هر روز آزاد نمی‌کند؟ معلوم است که می‌کند. پاکستان هم حق دارد گروه‌های تروریستی خودش را نگه‌دارد و هر وقت دل‌شان خواست، به میدان هوایی کابل حمله کنند!