منبع: فارین پالسی
نویسندگان: جیمز ویر و حکمتالله اعظمی
پس از سیزده سال جنگ، پول جاگزین ایدیولوژی و خونخواهی به عنوان دلایلی برای روابط طالبان شده است. اهداف ملی و اسلامی دیگر برای سربازان تحت نام این سازمان ایجاد انگیزه نمیکنند و اصطلاحات «اسلام سیاسی»، «خشونت» و «افراطگرایی اسلامی» را بیاثر ساخته است. همزمان با اینکه منابع بینالمللی در تلاشهای نظامی و سیاسی به مصرف رسیدهاند، اغلب به منظور حل سریع چالشها، شرکت کنندگان در جنگ آموختهاند که ناامنی را سودآور بسازند. امروزه، در بسیاری ولایتها، بزرگترین نفوذ طالبان به عنوان سرایداران است تا از فعالیتها در بازار سیاه میزبانی کنند و از این طریق سازمان را حفظ کرده و اعضای جدید استخدام کنند. برای مبارزه با طالبان، به این منابع تأمین مالی غیرقانونی باید توجه شود.
در اوایل 2014 ما تحقیقی را انجام دادیم که به امید یافتن ارتباط میان گروههای شورشی، بزرگان جامعه و حکومت افغانستان، افراطگرایی توأم با خشونت و شبکههای طالبان را مورد بررسی قرار داد. در نتیجهی مصاحبهها با مقامهای فعال، پیشین و زندانی طالبان، بزرگان قبیلهای و مقامهای حکومتی در ولایتهای هلمند و هرات افغانستان، یک اتفاق نظر پدید آمد: پیوستن به شورشیان، مشوقهای اقتصادی بهتری دارد، بهویژه در مناطق روستایی که در آن ناامنی و رکود اقتصادی وجود دارند. و مهمتر از حقوقی که به شورشیان پرداخت میشود، الهام ایدلویوژیکی یا سیاسی مربوط به طالبان است که استفادهجویان نیمهمستقل را قادر میسازد تا از رشته فعالیتهای گوناگون غیرقانونی استفاده ببرند، چیزی که طالبان بهندرت از آن یاد کردهاند، یا با تأکید زیاد آن را رد کردهاند.
منابع پولی
در ولایتهای هرات و هلمند، پنج منبع بزرگ تأمین مالی شورشیان، تجارت مواد مخدر، پولی که در بدل محافظت از قراردادهای بینالمللی و قراردادهای حکومت افغانستان بهدست میآورند، مالیات اسلامی (عشر و زکات) که از فعالیتهای اقتصادی محلی بهدست میآورند، قاچاق و جمعآوری قبضهای برق و مخابرات اند. با در نظرداشت اینکه افغانستان 75 تا 90 درصد خشخاش جهان را تولید میکند و هلمند به تنهایی 48 درصد آن را تولید میکند، جریان درآمد طالبان بالا و پایین میشود و کارگران، ناقلان، مقامهای حکومتی و بازرگانان از آن نفع میبرند. هلمند، از ناامنترین ولایتها است، چیزی که اصلا جای تعجب ندارد.
ایالات متحده از سال 2001 بدینسو، 7.5 میلیارد دالر را در برنامههای مبارزه با مواد مخدر و طبق برآوردها، 104 میلیارد دالر را در راستای کمک به توسعهی افغانستان به مصرف رسانده است. پاسخ دهندگان میگویند که طالبان تقریبا از تمام برنامههای انکشافی در بدل «محافظت از این برنامهها» پول دریافت میکنند یا اینکه اجرای این برنامهها را مختل میسازند.
گفته میشود که نرخها بین 10 درصد تا 20 درصد است و این درصدی در مراحل متعدد اخذ میشود. بهطور مشابهی، دریافت پول از قراردادهای حمل و نقل، که مواد مورد نیاز پایگاههای ناتو را تأمین میکنند، برای طالبان یک عمل سودآور است؛ چیزی که برای نخستین بار در سال 2009 توسط آرام رستم مستندسازی شده بود و در گزارشی به کانگرس امریکا در ماه جون 2010 جزئیات بیشتر آن ارائه شد. با این وجود، در گزارش سه ماههی ماه جولای 2014 به کانگرس امریکا، سربازرس ویژه برای بازسازی افغانستان ابراز ترس کرده بود که ارتش ایالات متحده به قرارداد با سازمانهایی که در حمایتشان از شورشیان شناخته شدهاند، ادامه میدهد.
سه دگرگونی
در پیوند به سه انگیزهی اساسی، تاریخ طالبان را میتوان به سه دوره دستهبندی کرد: ظهور این گروه در نیمهی دههی 1990 که از ایدیولوژی الهام میگرفت، تجدید حیات دوباره در نخستین سالهای پس از مداخلهی ناتو با هدف انتقام و تحول در سالهای اخیر به یک شبکهی سستی که برای سود مالی غیرقانونی از ارعاب استفاده میکند. ایدیولوژی و انتقام هنوز هم باقی اند؛ اما در مقایسه با رشد این جنبش در شرایطی که بهطور روزافزون در حال تغییر است، کمتر رشد داشته است.
ظهور و ایدیولوژی (1994 – 2001)
طالبان دو دهه پیش و با تعهد به پایان دادن جنگ داخلی، بیقانونی و تأسیس «دولت اسلامی» به قدرت رسید. مردم خسته از جنگ افغانستان، با مشاهدهی موفقیت سریع طالبان در به زانو درآوردن جنگسالاران استفادهجو و شبهنظامیان غارتگر، در ابتدا از این جنبش استقبال کردند. طالبان که از لحاظ ایدیولوژیک از ایمان و ملت الهام میگرفتند، در زیر پرچم امارت اسلامی افغانستان، آیندهی بهتری را وعده دادند.
به مرور زمان، اکثریت، این روشها و دیکتههای این گروه را افراطی یافتند. حقوق زنان، آزادیهای اساسی، معارف، هنر، مراقبتهای بهداشتی- تقریبا تمام شاخصهای کیفیت زندگی- تحت اعمال این نظم سختگیر آسیب دیدند؛ نظمی که خودسرانه، خفه کننده و اغلب وحشیانه بود. بر اساس هنجارهای حکومت مدرن، حکومت طالبان یک حکومت ناکام بود: این کشور فقیرتر و درسطح بینالمللی منزویتر شد. با وجود این، صلح و حاکمیت اولیهی قانون برای اولین بار از زمان تهاجم شوروی در سال 1979، روی کار آمد، چیزی که به طالبان در میان برخی از افغانها اعتبار داد.
تجدید حیات و انتقام (2002 – 2008)
در اواخر سال 2001، نیروهای هوایی ایالات متحده در پاسخ به حملات یازدهم سپتامبر در افغانستان مداخله کردند تا مقاومت شمال را حمایت کرده و طالبان را از قدرت کنار زند. این جنبش به شکل سریع عقبنشینی کرد و اعضای آن به خانههایشان برگشتند، یا در پاکستان مستقر شدند. نخست و قبل از تجدید حیات آنها، به نظر میرسید که آنها تلاششان برای حکومت کردن را رها کردهاند، چیزی که دلیل آن مشخص نشد.
روایت غالب از تجدید حیات طالبان این است که رهبران حکومت افغانستان به حمایت نیروهای بینالمللی، با انجام تلاشیهای بیجای خانهها، دستگیریها و گاهی آزار و اذیتها، طالبان بازنشسته و دیگر دشمنان سنتیشان را تحریک کردند. بسیاری از اعضای پیشین گروه طالبان، که در خانههایشان احساس خطر کردند، به دیگرانی که احساس میکردند تحت پیگرد قرار دارند، یا حذف شدهاند، پیوستند و در پناهگاه امن پاکستان به دسیسهچینی آغاز کردند.
در همین حال، مقامهای بلندپایهی حکومت افغانستان، اغلب همان چهرههای بدنامی که در اوسط دههی 1990 طالبان جایشان را گرفت، با قراردادهای خارجی و کمکهایی که بهدرستی استفاده نشدند، سرمایه اندوختند. در جریان زمان، نارضایتی از حکومت کابل و نیروهای بینالمللی همراه با شکایتهای محلی، اعمال خشونتآمیز را الهام بخشیدند. در سالهای 2006 و 2007، حملات بر مقامهای حکومتی، بزرگان قبیله و نیروهای بینالمللی به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافته بود.
تحول و اقتصادمحوری (2009 تا کنون)
همزمان با تشدید ستیزهجویی، منابعی که برای سرکوب کردن آن فرستاده میشدند، نیز تشدید شدند. طالبان نیز از پولی که برای تأمین مالی قراردادهای حمل و نقل و انکشافی به این کشور سرازیر میشد، نفع بردند. در همین حال، کشت و قاچاق خشخاش به عنوان منابع مالی سنتی طالبان، نیز در منطقهای که در آنجا حکومت و ناتو کنترول نداشتند، سودآورتر شد.
در حالی که بسیاری از رهبران پیشین طالبان کشته، زندانی یا در پاکستان پنهان شدند، نسل جدیدی از مردان جوان که به منابع مالی قانونی سیلآسا در کشور دسترسی نداشتند، بهخاطر سود، احترام و حتا فرار از محدودیتهای زندگی روستایی و کشاورزی روی زمینهای خشک، به این گروه پیوستند. مصاحبهها نشان میدهند، تعداد زیادی که زمانی با حکومت افغانستان یا آیساف کار میکردند، یا میخواستند کار کنند، اما بعدا بهخاطر تهدید شدن خانوادهیشان یا بیکاری به این گروه پیوستهاند. رهبری پیشین و ایدیولوژیک مستقر در پاکستان، برای حفظ کنترول انظباطی و مالی بر گروه فعال، تقلا میکند، رهبریای که اغلب در امتداد خطوط مرزی در انزوا بهسر میبرد. شبکههای کوچک و جنایتکار قوی شدند، شبکههایی که فراتر از خود و اجتماعات کوچکشان، هیچ هدفی ندارند. این گروهها بهطور فزایندهای به شورای کویته پول میفرستند و در بدل فرصتهای همپیوندی گاهی از آنها خواسته میشود تا زمینه را برای ایدیولوژیکهای متعصب یا بمبگذاران انتحاری تسهیل کنند.
منحرف شده توسط ترور
ما در طالبان امروز سازمانی را مییابیم که با تمرکز خانوادهی مافیایی ایتالیایی، منافع جرمی کارتلهای مواد مخدر در امریکایی لاتین و با ماهیت درندهخویی ملیشههای مجاهدین افغانستان در اوایل 1990، تشابهاتی دارد.
با این وجود، در افغانستان گزارش روزانهی مرگ و تخریب بیمعنا، اذهان را از اعمال فراگیر و غیرقانونیای که شرکت کنندگان را تقویت کرده و ایجاد انگیزه میکند، منحرف میسازد. تلاشها برای مبارزه با شورش باید این بازارهای سیاه را هدف قرار دهند. در گزارشی در آینده، ما پنج منبع اصلی تأمین مالی طالبان در هلمند و هرات را بررسی میکنیم. در گذشته، تلاشهای نظامی و سیاسی در راستای مبارزه با ستیزهجویی، از شرایط اقتصادی محلی که اکنون افغانهای عادی روستایی را ستیزهجو میسازد، چشمپوشی کرده، یا اغلب آن را تشدید کرده است. هدایت فعالیتهای غیرقانونی به یک اقتصاد مشروع و قانونی در زمینهی تضعیف طالبان و تأمین ثبات در کشور کار بیشتری از پیش خواهد برد تا گفتوگو و کشتار.