توافق ایران با غرب و امکان تغییر بازی در افغانستان

نویسنده: داوود مرادیان

برگردان: مختار یاسا

منبع: الجزیره

توافق ایران با غرب بر سر مسئله‌ی اتمی آن کشور، در خاور میانه و فراتر از آن سبب زلزله‌ی سیاسی و جیواستراتژیکی گردید، به شمول تسریع جنبش اصلاح‌طلبی در داخل ایران و تقویت روندهای دموکراتیک در جهان اسلام.

ایران که اکنون از تحریم‌های خارجی و فشارهای داخلی رهایی یافته، می‌تواند خود، کشورهای منطقه و جهان اسلام را برای رسیدن به سعادت و ثبات بیشتر و نیز آینده‌ی متکثر ( pluralistic) کمک کند. و افغانستان از ظهور مجدد نقش ایران به مثابه یک همسایه و قدرت مسئول و امن، سود فراوانی خواهد برد.

جغرافیای محاط به خشکه‌ی افغانستان سبب انزوای سیاسی این کشور در منطقه شده است. ازمیان هفت همسایه‌ی افغانستان، تنها سرحد این کشور با تاجکستان از تنش‌های سیاسی نستبا فارغ بوده است. اما مرز طولانی این کشور با پاکستان از شورش و دشمنی سیاسی متأ‌ثر گردیده است. در حالی‌که، مناسبات افغانستان با ترکمنستان،‌ ازبکستان و چین همیشه زیر سایه‌ی بی‌ارادگی و انفعال سیاسی قرار داشته است.

هند، شریک عمده‌ی منطقه‌ای این کشور محاط به خشکه است. اما به دلیل منازعه‌ی ارضی و بی‌میلی ته‌نشین‌شده برای گسترش روابط، نقش آن کشور محدود شده‌است.

روابط افغانستان با همسایه‌ی مهم دیگرش، ایران، زیر سایه‌ی رقابت منطقه‌ای نیابتی این کشور با عربستان سعودی، تحریم‌های غرب علیه ایران،‌ سیاست خارجی ایدیولوژی‌محور و بعضی نخبگان فارسی‌ستیز افغانستان قرار گرفته است.

هم‌سویی منافع

در جریان 14 سال گذشته، ایالات متحده و ایران تلاش کردند که افغانستان را از برخوردهای متقابل خود دور نگهدارند، چون هردو کشور به هم‌سویی منافع خود در افغانستان پی‌برده بودند.

در واقع، وزیر خارجه‌ی کنونی ایران،‌ جواد ظریف، در زمینه‌سازی برای رسیدن به توافق بن در سال 2001 نقش قوی بازی کرد. این توافق سبب به میان آمدن نظم سیاسی کنونی در افغانستان شد. هم‌چنان تهران وزیر خارجه‌ی ایالات متحده،‌ جان کری، را در رسیدن به موفقیت دپلماتیک‌ش در سال 2014 بی‌سروصدا کمک کرد. این دست‌آورد جان کری، تشکیل حکومت وحدت ملی در سپتامبر سال گذشته بود.

اکنون پس از توافق تهران با واشنگتن بر سر مسئله‌ی اتمی ایران، این دو کشور باید قادر باشند که صلح سرد شان را به همکاری فعال برای باثبات‌سازی و توسعه‌ی افغانستان تبدیل کنند. چنین کاری، همکاری سه‌جانبه‌ی سودمند برای هردو طرف خواهد بود.

کابل می‌تواند قدرت‌ها و سرمایه‌های مکمل ایالات متحده و ایران را با هم یکجا سازد. و ایالات متحده،‌ سرانجام، شریک منطقه‌ای قابل اعتماد برای مأموریت خود در افغانستان پیدا می‌کند که در نتیجه‌ی آن، وابستگی ایالات متحده به پاکستان، متحد همیشه مشکوک، کمتر می‌شود.

افغانستان امن، کلید امنیت برای ولایت‌های شرقی ایران و دسترسی آن کشور به منابع طبیعی سرشار افغانستان است. نزدیکی جیواستراتژیک به چین و آسیای مرکزی نیز، در امنیت منطقه‌ای، نقش اساسی بازی می‌کند.

راه سوم

پیامدهای درازمدت یک ایران شگوفا و دارای روابط عادی با غرب، برای مناسبات سیاسی و توسعه‌ی هردو کشور بیشتر امیدوار‌کننده‌است. افغانستان و ایران، هردو از قدرت‌های استعماری، اسلام سیاسی، روابط غیردوستانه در همسایگی‌شان و از رقابت‌های سیاسی جهانی رنج‌های زیادی دیده‌اند.

در کنار پاکستان، افغانستان و ایران سه کشور جمهوری اسلامی‌اند. در حالیکه،‌ پاکستان به سرعت به طرف «اسلامی‌سازی» در حرکت است،‌ ایران و افغانستان در مسیر «دموکراسی‌سازی/دموکراتیزاسیون» گام برمی‌دارند.

برخلاف اکثر جوامع اسلامی، جامعه‌های ایران و افغانستان تنها دو جامعه‌ی با اکثریت مسلمان اند که هم‌زمان در سایه‌ی حکومت اسلام‌گراها و نبردهای نیابتی قدرت‌های جهانی زیسته‌اند. نه وعده‌ی بهشت روی زمین اسلام‌گراها و نه ادعای دموکراسی غرب می‌تواند آنان را بفریبد.

همه‌ی این‌ها به شکل روزافزونی نشانه‌های ظهور روندهای پسا-اسلام‌گرایی (Post-Islamism) و سیکولار در افغانستان و ایران هستند. استحکام دموکراسی در افغانستان و ایران گزینه‌ی سومی را برای جهان اسلام پیش‌کش خواهد کرد: نه برنامه‌های سرکوب‌کننده، تفرقه‌افگنانه‌ی مذهبی و عقب‌رو اسلام‌گراها؛ و نه حاکمیت مستبدانه و سیاست تفرقه‌افگنانه‌ی قومی رژیم‌های سیکولار.

ریشه‌های فارسی

توافق بر سر مسئله‌ی اتمی ایران،‌ پیروزی‌ای برای رهبری عمل‌گرا و اصلاح‌طلب ایران نیز بود. این توافق سبب منزوی شدن بیشتر جناح‌های طرفدار رویایی خواهد گردید. این توافق سبب خواهد شد که ایران از هویت فرقه‌ای و ایدیولوژیکی خود فاصله بگیرد و به تمدن اصلی و ماهیت فرهنگی خود نزدیک شود: از ایران ضدغرب و شیعه به یک ایران فارسی.

ایران فارسی سبب رنجش‌ها و آزردگی‌هایی خواهد شد؛ اما دیگر تهدیدی برای شهروندان خود و منطقه نخواهد بود. این کار با گرامی‌ داشتن زیبایی،‌ زندگی و گوناگونی امکان‌پذیر می‌گردد نه با ستایش از مرگ و سیطره‌طلبی.

ایران فارسی می‌تواند افغانستان را در راستای بازیابی هویت و میراث فارسی‌اش نیز کمک کند. قدرت‌های استعماری با تجزیه‌ی سرزمین‌های غیراروپایی نه تنها سبب ایجاد مرزهای مصنوعی گردیدند،‌ بلکه، میراث فرهنگی و هویت مشترک آنان را نیز از هم جدا کردند.

فلات ایران و زبان فارسی به بخش‌های متفاوت و جداگانه تجزیه شدند. زبان فارسی که برای سده‌ها زبان کاربردی و زندگی شبه‌قاره‌ی هند بود، قربانی جینوساید فرهنگی امپراتوری بریتانوی گردید. در حالی‌که،‌ جوزف استالین در آسیای میانه‌ سخن گفتن به زبان فارسی را جرم ساخت.

آشفتگی فرهنگی

ظهور دو واحد سیاسی مستقل به نام افغانستان و ایران در نیمه‌ی سده‌ی نوزدهم،‌ به تدریج سبب شکل‌گیری دو پدیده‌ی فرهنگی متمایز گردید: ایران فارسی و افغانستان آشفته از لحاظ فرهنگی.

باوجود تلاش‌های پراگنده برای محو فرهنگ و میراث فارسی توسط اعضای گروه کوچک اما قدرت‌مند طبقه‌ی حاکم در کابل و انحصار تهران بر تمدن فارسی، افغانستان کنونی  بخش جدایی‌ناپذیر تمدن فارسی و زادگاه بعضی از بزرگترین شخصیت‌های این تمدن مانند، ‌زرتشت،‌ ابن سینا،‌ جامی، بهزاد،‌امام ابوحنیفه و گوهرشاد است.

فارسی همواره زبان مسلط و زندگی مردم افغانستان بوده است و پشتون‌ها نیز شامل آنان می‌گردند که در توسعه‌ی فرهنگ و زبان فارسی نقش برجسته‌ای داشته‌اند و رحمان بابا نمونه‌ی آنهاست که هم به زبان فارسی و هم به زبان پشتو شعر می‌سرود. شهر هرات در غرب افغانستان را می‌توان بیت‌المقدس دنیای فارسی خواند.

رجوع دوباره‌ی افغانستان به هویت فارسی‌اش پیامدهای مثبت جیواستراتژیک نیز خواهد داشت. کابل امروز با تهدیدهای ایدیولوژیکی و امنیتی روبروست که از سمت جنوب این کشور و نیز از وابستگی افغانستان به پاکستان برای حمل‌ونقل، سرچشمه می‌گیرد.

تیمورشاه درانی،‌ دومین فرمان‌روای سلسله‌ی درانی، در اواخر قرن هژدهم،‌ پایتخت را از قندهار به کابل انتقال داد. دلیل اصلی آن، فرار کردن از سیاست‌های خیانت‌آمیز رییسان قبایل بود. متاسفانه،‌ رییس جمهور افغانستان،‌ اشرف غنی، و بریتانیا اکنون می‌خواهند به عقب گام بردارند و کابل را بر محور پاکستان بچرخانند و به قیمت از دست دادن نیروهای ملی و دموکرات،‌ برای طالبان فضای سیاسی فراهم کنند.

با این وجود،‌ تغییرات و جنبش‌های اجتماعی در حال ظهور،‌ تهدیدات امنیتی جدید و فرصت‌های فراوان اقتصادی، به افغانستان و ایران کمک خواهند کرد که این پیام مولانا تحقق بخشند: «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگاری وصل خویش.»

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *