امریکا در افغانستان 2001 – 2014
نویسنده: کارلوتا گال
برگردان: جواد زاولستانی
بخش نود و سوم
11
نوبت کرزی
وقتی من از هالبروک پرسیدم که استراتژی ایالات متحده در بارهی افغانستان را توضیح دهد که آیا دو برابر کردن تلاشها برای جنگ است یا مذاکره برای صلح؟ او به من گفت که هردو. «این استراتژی، مذاکره، مذاکره و جنگ، جنگ است.» او در سطح بینالمل عبارت مشهور وینستون چرچیل را تکرار میکرد که مذاکره بهتر از جنگ است. هالبروک افزود که زمانی که ایالات متحده برای پایان جنگ در ویتنام گفتوگو میکرد، جنگ به همان منوال قبلیاش ادامه داشت و تلفات امریکاییها به اوجش رسیده بوشد، در حالی که گفتوگوها برای صلح جریان داشتند. هالبروک در آن مذاکرات به حیث دیپلمات جوان شرکت داشت. او باآگاهی درست از اینکه فرصت برای جنگ در افغانستان در حال از دست رفتن است، سخت کار میکرد تا افغانستان و پاکستان را از طریق گسترش تجارت بین دو کشور و توافقات سیاسی با هم نزدیک سازد که باعث خواهد شد هردو کشور به صلح تشویق شوند.
هالبروک یکی از کسانی بود که پیچیدگیهای دیپلماتیک بزرگتر را که کرزی به آن چنگ زده بود، میفهمید. مسئلهی کلیدی صلح بین دولت افغانستان و طالبان نبود، بلکه صلح با پاکستان بود. هنگام بحث بر سر کارزار غرب در برابر طالبان با دیوید ملیبند (David Miliband)، وزیر خارجهی بریتانیا و دیپلمات ارشد، شیرارد کوپرکولز (Sherard Cowper-Coles)، هالبروک آن را بهطور بارز و صریح اینگونه خلاصه کرد: «احتمالا ما در کشور اشتباهی، با دشمن اشتباهی میجنگیم.» [1]
12
یورش اوباما
«ما به خارجیها اعتماد نداریم. دوستی آنان فقط تا پایان روز دوام میآورد.»
- یک مرد زمیندار
آگست 2010. طالبان در اوج قدرتشان قرار داشتند. خبرها همچون آتش خروشان گسترش مییافتند که جنگجویان طالبان در حاشیهی جنوبی شهر قندهار در مسیر یک جاده زنجیر انداختهاند و موترها را ایستاد میکنند. از ماهها بدینسو، شورشیان بهطور منظم از ولسوالیهای اطراف بر این شهر دستاندازی میکردند. آنان در منطقهی نیمهشهری محلهجات در جنوب شهر، آزادانه گشتوگذار میکردند و در روز روشن ایستگاههای بازرسی ایجاد کرده بودند. آنان موترها و افرادی را که از شهر میآمدند، تلاشی میکردند. اکنون آنان با گستاخی و بیپروایی تمام، در داخل شهر فعالیت میکردند. محلهجات سکوی پرش طالبان به داخل شهر بود. از همین محله بود که در تابستان سال گذشته، یک تانکر بمبگذاری شده وارد شهر شده بود و یک بلاک شهری و دکانها را با خاک یکسان کرده و 40 تن را به قتل رسانده بود. صدای انفجار در تمام شهر پیچیده و خانوادههای طبقهی کارگر را که بر سر سفرهی افطار نشسته بودند، تکان داده بود. یک موتر بمبگذاری شدهی دیگر چند هفته بعد در یک قبرستان در محلهجات در مسیر راهش به طرف شهر منفجر شد. مردم قندهار در جریان سه سال اخیر، از انفجارهای مهیب انتحاری، متحمل رنج شده بودند؛ اما این بار، موج جدیدی از خشونت و مصیبت آنان را نومید کرده بود.
در ماه آگست سال 2010، دولت تقریبا شکستخورده به نظر میرسید. تقریبا یکماه به برگزاری انتخابات پارلمانی مانده بود و زندگی در اطراف شهر قندهار فلج شده بود. طالبان به نزدیک مرکز ولایت خزیده بودند و حضورشان را در ولسوالیهای اطراف بیش از هر زمانی با پرخاشگری به رخ میکشیدند. یکی از باشندگان محل به من گفت که جنگجویان خیلی مطمئن بودند. بعضی از آنان برای چند ماه از پاکستان به قندهار میآمدند تا پیش از برگشتن به خانه، بهآسانی پول بهدست بیاورند. آنان از خانوادههای ثروتمند کمک پولی طلب میکردند، از شرکتهای قراردادی امنیتی برای عبور سالم کاروانهایشان پول میگرفتند و برای گرفتن باج و پول، مردم را اختطاف میکردند.
در ماه دسامبر 2009، رییس جمهور اوباما اعلان کرده بود که ایالات متحده 33000 سرباز دیگر به افغانستان میفرستد. این افزایش سربازان، شبیه افزایش سربازان امریکایی در عراق در زمان رییس جمهور بوش برای انجام یورشهای تازه بود. در سال 2007، نزدیک بود شورشها تمام عراق را در خود غرق کنند. افغانستان به همان اندازه در پرتگاه خطرناکی قرار گرفته بود. از زمانی که فرماندهان نظامی نخستین درخواستها برای افزایش نیرو به منظور ریشهکن کردن شورش را مطرح کرده بودند، هیجده ماه گذشته بود و جنرال مککریستال همواره هشدار میداد که اگر آنان بیشتر از این منتظر افزایش نیروها بمانند، برندهشدن در جنگ ناممکن خواهد شد.[2] با وجود وعدههایش در جریان مبارزات انتخاباتی، هنگامی تهدید طالبان جدی شده بود، اوباما تمایلی به فرستادن سربازان بیشتر نداشت. با این وجود، او سربازان اضافی را به موقع فرستاد.
تا ماه آگست سال 2010، تمام سربازان اضافی به افغانستان رسیده بودند؛ اما تا هنوز تأثیری بر شهر قندهار وارد نکرده بود. سربازان نیروهای بحری امریکا، از بهار سال در ولایت هلمند به عملیات آغاز کرده بودند. اما به نظر میرسید که آنان در سیارهی دورتری قرار دارند. در جریان ماههای تابستان نیروهای امریکایی در ولایت قندهارجا به جا شده بودند، اما وضعیت جاری را تغییر نداده بودند. سربازان امریکایی که از پایگاه عملیات پیشرو ویلسون خارج میشدند، معمولا در ظرف چند دقیقه هدف حمله قرار میگرفتند. واحدهای لوای استرایکر (Stryker Brigade) در ارغنداب بیشتر از هر واحد نظامی در افغانستان، متحمل سنگینترین تلفات شده بودند. وسایل نقلیهی جنگی آنان بر اثر انفجارهای بزرگ کنارجادهای از بین رفته بودند. در ماه جولای، نیروهای دولت افغانستان، عملیاتی را به منظور بازرسی محلهجات راهاندازی کرده بودند و در اوایل ماه آگست، نیروهای ناتو بعضی از طالبان مظنون را در جریان یک جنگ سنگین، دستگیر کرده بودند. با این حال، آنان تا هنوز نتوانسته بودند که فشار سنگین طالبان بر شهر را بر طرف کنند.
نه سال بعد از آنکه طالبان از قدرت سرنگون شده بودند، برای تصرف پایتخت قدیمیشان عرض اندام کرده بودند. چندین صد مرد مسلح در اطراف محلهجات در فضای آزاد گشتوگذار میکردند. بیرقهای سفید طالبان فقط چند بلاک دورتر از مرکز ولسوالی، بالای خانهها تکان میخوردند. دولت ضعیف شده بود. کارمندان حکومت و پولیس جرئت نمیکردند که در کوچههای پرخم و پیچ و محلههای پرجمعیت آنجا، داخل شوند. به دلیل ترس از کمین و ماین، آنان از ساختمان کاریشان بیرون نمیشدند.
ایستگاههای زنجیر انداخته شده در مسیر راهها، برای مردم محل تصویرهای ترسناک دورههای گذشته را در ذهن مردم زنده میکرد. در جریان سالهای بیقانونی جنگ داخلی، تفنگداران موترها را ایستاد میکردند و هر که را دلشان میخواست، میکُشت. مردم روستاها و دهقانها که از کشتزارهایشان دیدن میکردند و تعداد زیاد آنان مجاهدین پیشین بودند، تعریف میکردند که چگونه در مقابل یک طالب نوجوان که جیبهایشان را میپالید، تلفنهایشان را میشکست و آنان را جاسوس خطاب میکرد، مجبور به سکوت بودند. طالبان همواره باشندگان روستا را متهم میکردند که از تلفن به خاطر جاسوسی برای نیروهای ناتو و گزارشدادن حضور طالبان استفاده میکنند. آنان مردم را در قیدشان نگه میداشتند. اگر آنان میتوانستند بار دیگر شهر قندهار را تصرف کنند، یک بار دیگر، جنوب افغانستان زیر سلطهی طالبان قرار میگرفت.
[1] شیرارد کوپر کولز، یادداشتهایی از کابل: داستان داخلی مبارزهی غرب در افغانستان (لندن: هارپر پرس، 2011)، ص 58. نشانی کتاب به انگلیسی:
- Sherard Cowper-Coles, Cables from Kabul: The Inside Story of the West’s Afghanistan Campaign(London: HarperPress, 2011), p. 58.
[2] ارزیابی اولیهی فرماندهی، فرماندهی، نیروهای بینالمللی کمک به امنیت ناتو، افغانستان، نیروهای ایالات متحده در افغانستان، 30 آگست 2009.