زبان و جایگاه زنان

رابین لاکوف

مترجم: معصومه عرفانی

بخش دوازدهم و پایانی

صحبت کردن از زنان- 6

بنابراین، یک بار دیگر می‌بینیم که زنان همواره در نوع رابطه‌شان با مردانی که با آن‌ها در تماس هستند تعریف می‌شوند؛ پس بدترین وضعیتی که ممکن است برای یک زن پیش بیاید این است که با هیچ مردی در ارتباط نباشد (دختری ترشیده، پیردختر، زنی که نه شوهری دارد و نه معشوقی، چه زنده و چه مرده).

ارائه‌ی تمام این حقایق، بار دیگر، تنها یک نکته را برای ما بیان می‌دارد: جایگاه مردان به گونه‌ای درنظر گرفته شده است که بتوانند درمورد این مسئله که آیا می‌خواهند ازدواج کنند یا خیر، انتخاب کنند؛ بنابراین مجردبودن مردان مانع از لذت‌ها و خوشی‌های آن‌ها نمی‌شود. اما اگر زنی ازدواج نکرده باشد، به این معنا خواهد بود که هیچ‌کسی او را به اندازه‌ی کافی فریبنده و دل‌خواه نیافته است. با این‌حال، اگر یک زنی در سن مناسب ازدواج نکند، به نظر می‌آید آدمی سخت‌گیر، سرد و بهانه‌گیر است. به نظر می‌آید دلیل چنین تمایزی در نکته‌ای باشد که پیش‌تر ذکر شد: این‌که جامعه به زنان با نوع روابطی که با مردان دارند هویت بخشیده است، نه برعکس.

(می‌توان این بحث را درمورد واژه‌های مرد/ هم‌سر و زن/ هم‌سر نیز پیش برد).

هم‌تراز نبودن، عنوآن‌های زنان و مردان با این مثال‌ها بیش‌تر روشن شده است. در زبان انگلیسی، استفاده از عنوان «آقا/ Mr»،  برای مردان، اشاره‌ای به وضعیت تاهل او ندارد اما عنوآن‌هایی که درمورد زنان استفاده می‌شوند این ابهام در آن‌ها وجود ندارد بلکه باید مشخص شود که زن مجرد است یا متاهل تا در مورد عنوان او تصمیم گرفته شود. در این مورد یکی از پیشنهادات این بوده است که واژه‌های «Mrs, Miss» که نشان‌دهنده‌ی وضعیت تاهل هستند حذف شوند و تنها از «Ms» استفاده شود که مانند «Mr» نامشخص است.

سوالات متعددی ممکن است در این‌جا مطرح شوند: چرا از ابتدا باید چنین نابرابری‌هایی وجود داشته باشند (که حالا مجبور باشیم برای حل آن چاره‌اندیشی کنیم؟)؛ چرا احساس می‌کنیم اگر واژه‌ای معادل پیشنهاد شود که وضعیت تاهل مردان را نشان بدهد، نباید این پیشنهاد جدی گرفته شود؟؛ و آیا اگر در زبان انگلیسی ما پیشنهاد کنیم که دیگر واژه‌ها حذف شده و تنها یک واژه (Ms) برای زنان استفاده شود، می‌توانیم آن را وارد زبان محاوره‌ای کنیم؟

نابرابری‌های زبان‌شناسانه بدون شک ارزش مطالعه و بررسی دارند؛ چراکه آن‌ها نابرابری‌های جهان واقعی را به زیر ذره‌بین دقیق‌تری قرار می‌دهند. آن‌ها نشانی از ضرورت وضعیت خارجی (نابرابر) به تغییر هستند. ما نیازی نداریم به دنبال موارد خاصی برای تغییردادن بگردیم. یک پزشک باکفایت تلاش می‌کند ویروس‌های عامل بیماری سرخک را نابود کند نه این‌که سرخی دانه را با پراکسید کم‌رنگ کند. گاهی به نظر می‌رسد، که اکنون ظاهرا مد شده که در مقابله با این بیماری (نابرابری‌های جنسی)، ابتدا با تلاش برای زدودن و محو نشانه‌های خارجی به آن حمله می‌شود؛ به جای انتخاب نمونه‌هایی از نابرابری جنسی زبان‌شناسانه که نه تنها ناهم‌ترازی گرامری بلکه تمایز و نابرابری واقعی را در رفتارهای اجتماعی نشان می‌دهند، به سراغ هر نمونه‌ای از نابرابری‌های زبانی می روند. ما باید تلاش کنیم استفاده‌های زبانی که به گونه‌ای ضمنی، اعضای یک گروه را در مقام پایین‌تر و پست‌تری قرار می‌دهند برگزینیم و سخن‌گویان به یک زبان را از صدمات روانی که چنین گونه‌هایی از استفاده‌های زبانی به بار می‌آورند، آگاه کنیم. مشکل اصلی البته در این است که چه‌گونه می‌توانیم انتخاب کنیم کدام فرم واقعا به ضمیر انسان آسیب وارد می‌کند و سپس در تصمیم گیری در این زمینه که چه فرمی را می‌توانیم جایگزین آن کنیم.

مثال مناسبی در این زمینه، که در حال حاضر برای من آزاردهنده است، خنثا‌سازی ضمایر است. در انگلیسی، هم‌چنان که در اکثر زبان‌های جهان، زمانی که به گروهی مختلط از لحاظ جنسی اشاره می‌شود، اولین راهکرد برای تصمیم‌گیری درمورد انتخاب ضمیر مناسب، به نفع مردان است. پس، مردانه «بی‌نشانه» یا «خنثا» تصور می‌شود و بنابراین می‌توان آن را در هرجایی که به گروهی از زنان و مردان در جمله‌ای اشاره می‌شود به کار برد. اگرچه این جملات از لحاظ معناشناسی در گروهی که به آن اشاره شده است، هر دو جنس مرد و زن را شامل می‌شوند، با ضمیری که در این جمله استفاده شده است (او/ مرد)، در واقع تنها مردان قابل تصور هستند. موقعیت متشابه دیگر که در بسیاری از زبان‌ها اتفاق می‌افتد، اشاره به نوع بشر است. در انگلیسی از واژه‌ی «مرد (man)» برای اشاره به «انسان» استفاده می‌شود، که علاوه بر نوع نر، به نوع ماده‌ی انسان نیز اطلاق می‌شود. (مثالی در زبان فارسی: سعدیا، مرد نکونام نمی‌رد هرگز!).

به باور من، تاکید بر این نکته، بر خارج نگهداشتن نکته‌های زبان‌شناسانه، توسط نویسندگان درون جنبش زنان به بیراهه رفته است. در حالی‌که خنثا‌سازی گرامری و واژگانی مربوط به این حقیقت است که مردان همیشه عاملان و نویسندگان بوده‌اند، من گمان نمی‌کنم این مسئله به تنهایی مشخص‌کننده‌ی نقش و جایگاهی خاص و پایین‌دست برای زنان بوده باشد. (چنان‌که مثال‌هایی که درمورد استفاده‌های خاص از واژه‌های «mistress» و «master» در تعیین این جایگاه تاثیرگذارند). چنین باوری به همان اندازه گمراه‌کننده است و این حقیقت را نشان نمی‌دهد که چه‌گونه از دختران کوچک انتظار می‌رود رفتار ویژه‌ای داشته باشند. در بررسی‌های زبان‌شناختانه از نابرابری‌ها، باید تمام جنبه‌های نابرابری مورد توجه و مطالعه قرار بگیرند.