قدرتالله احمدی
کابل در آستانهی سال جدید خورشیدی، شاهد رویدادی فجیع و غیرانسانی بود. جمعیت وحشی با سبیعت تمام، فرخندهی جوان را با چوب و سنگ کشتند و پیکر پاره پارهاش را در آتش سوزاندند. جرم او را اهانت به مقدسات و آتشزدن قرآن اعلام کردند و حرمت دین را با لگدمال کردن پیکر بیدفاع فرخنده، پاسبانی کردند. فرخنده را مثله کردند تا دین خدا را پاسبانی کنند، بیخبر از آنکه او خود قاری قرآن بود و در مکتب اسلام تربیت شده بود.
فاجعهی مرگ فرخنده شوک محکمی بر پیکر نیمبند جامعه وارد کرد. امواج این شوک بزرگ حتا فراتر از مرزها رفت و نگاه نگران جهان را به این سبعیت، خیره کرد. مرگ او مثل دهها رویداد دیگری که در گوشه و کنار کشور قربانی خشونتها میگردند، نبود و پیام آن نیز متفاوت از هر رویداد غمانگیزی است که در این مملکت جاری است.
زوال اخلاق دینی
فرخنده را جماعتی ابله شهر کشتند. اینها خود را مدافع و پاسبان مقدسات وارزشهای دینی میدانستند و با چیغ و هورای مردی که خود سقف معیشتش را بر ستون دین گذاشته، به میدان آمدند. در آن هنگامه هیچکسی به فکر آن دستوراتی نیافتاد که در دین و آیین ما برای حفظ جان و حیثیت یک فرد مطرح شدهاند. کسی شاید فکر نکرد که فرخنده بیگناه است. حتا کسی به صدای لرزان و مضطرب او گوش نداد. جماعتی که غریزهی خونخواریشان لبریز شده بود، به چیزی کمتر از مرگ فرخنده قناعت نداشت. اینجا نه دین و آیینی در کار بود و نه فهمی از آن. فقط تخلیهی خشم و شهوت خونخواری بود که در دل آنان جا گرفته بود. اگر غیر از این بود، به حکم دستور دین، کسی حتا جرأت شکستن حریم شخصیت فرخنده را نداشت. سرنوشتی که در ردای تدین و پاسبانی از مقدسات بر زندگی فرخنده رقم خورد، بیش از هرچیز، نشانهی زوال اخلاق دینی و ارزشهای آن در جامعهی افسونزدهی ما میباشد. دینداران جامعهی ما بهشدت افسونزدهاند و کسی اندک آگاهی از دساتیر و ارزشهای آن ندارند. دین ابزاری در دست کسانی قرار گرفته که جز سودجویی و استفادههای شخصی، چیز دیگری از آن به خورد مردم نمیدهند. حادثهی مرگ فرخنده به ما میگوید که چه غیرعاقلانه دینورزی میکنیم و چه بیباک و سرسپرده به یک جادوگر و رمال قدرت ماورایی و اهمیت روحانی میدهیم.
وجدان خفتهی شهر
فرخنده در جلو چشمان صدها عابر، مغازهدار و راننده زجرکش شد و در جلو چشمان ناظر پولیس به آتش کشیده شد. در میان صدها و شاید هزاران انسانی که در محل وقوع جنایت حاضر بودند، هیچکسی صدایی بلند نکرد و جانیان را به چالش نکشید. بدتر از همه اینکه بسیاریها که حتا از ماجرا هم چیزی نمیدانستند، برای اینکه سهمی از این قربانی بیدفاع برده باشند، سنگ و چوبی را نثار او میکردند. بیتفاوتی و تماشاگری مردم بر ظلمی که در جلو چشمانشان جاری بود، دردناکتر از اصل ماجرا و قتل فجیع فرخنده بود. تصاویر و ویدیوهایی که از محل حادثه گرفته شدهاند، نشان میدهند که جمعیت کثیری آن را همانند صحنهی تراژیک فیلمها تماشا میکنند. پولیس کاسهی داغتر از آش است. این مردان موظف نه تنها کاری برای فرخنده انجام نمیدهند، که خود در لگدمالکردن او سهیم اند. شاید این قسمت ماجرا بیش از پرپرشدن پیکر فرخنده فجیع و وحشتناک باشد. این تصویرگر خط تاریخ در این سرزمین است. یک حادثهی صرف نیست، بازتاب این واقعیت دردناک است که تاریخ ما با چنین شیوهای رقم خورده است. شاید همین وجدان خفتهی ما بوده است که مظالم زیادی در تاریخ بر ما تحمیل شده، بیآنکه با اندک واکنشی مواجه شده باشد. تاریخ ما، روایت غمبار قتلها، غارتها و خشونتهایی است که افراد یا بخشهایی از جامعه به گونهی محدود متحمل شدهاند و دیگران آن را نظاره کردهاند. فاجعهی مرگ فرخنده ثابت کرد که اینجا خبر از انسان و انسانیت نیست و افراد تنها و بیپناه در این سرزمین پرت شدهاند و هرکه همانند فرخنده به دام افتاد، باید ساده و آسان دست از زندگی بشوید.
عدالت در محاق
فقدان عدالت بزرگترین درد جامعهی افغانستان است. رویدادهای غمانگیز زیادی در این کشور تکرار شدهاند؛ اما خبری از عدالت و دادخواهی وجود نداشته است. دهها زن و دختر مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند، بسیاریها محکمهی صحرایی شدند، دختران جوان بینی و گوشهای خود را از دست دادند و خیلی دیگر نیز قربانی خشونت شوهران و اقارب خود شدند. اما همه از حافظهی تاریخ محو شدند. نه جانیان مورد بازخواست قرار گرفتند و نه هم قربانیان حمایتی دریافت کردند. همین است که ما امروزه بایستی مرگ فرخنده را چنین عریان و فجیعانه به تماشا بنشینیم و جانیان بدون هیچ دغدغهی خاطری، بتوانند در ملای عام و جلو چشمان پولیس کارشان را انجام دهند. شرارتی بالاتر از این نیست که فاجعهای به این شدت در نفس شهر و در مزدحمترین نقطهی پایتخت رخ دهد. پیام این حادثه برای همه روشن است؛ جانیان هرکه را که بخواهند در هر زمان و هرجا قربانی میکنند و باکی از هیچ چیزی ندارند.
مرگ فرخنده جامعه را در بهت و حیرتی عمیق فروبرد. حالا نگاه مضطرب و نگران مردم به تحقق عدالت دوخته شده است. اگر دولت و دستگاههای عدلی و قضایی این بار نیز کوتاهی کنند، حادثهی بعدی فجیعتر و وحشتناکتر خواهد بود.