رشاد احمد فرزان
مروز هفتم ثور است، 37 سال پیش حزب دموکراتیک خلق وابسته به جمهوری سوسیالیسی شوروی که مدعی پیروی از مکتب کمونیسیم را مینمود در یک کودتای نظامی، دولت جمهوری داوود خان را سقوط داد، سردار محمد داوود خان و سردار نعیم برادرش، همراه با شماری از اعضای خانوادهی شان در این کودتا کشته شدند. کسانیکه کودتای هفتم ثور را راه اندازی کرده بودند شعار میدادند، آنها نمایندگان طبقه فرودست جامعه اند، میخواهند نظامی سیاسی و اجتماعی را به جود آورند که در آن فاصلهی طبقانی در جامعه از بین رود. شعارشان خانه، لباس و نان بودند. حزب دموکراتیک خلق با پیروی از لنین بر این باور بود که برای استقرار نظام سوسیایستی، باید از کاربرد هرنوع اعمال سرکوب گرایانه علیه مخالفان، نمایندگان طبقه فرادست جامعه استفاده کند. به همین تلقی اولین اقدام حزب دموکراتیک خلق به زندان انداختن مخالفان سیاسی،زمینداران و روحانیون بانفوذ بودند. این اقدامها و ستیزعلنی با ارزشهای اعتقادی مردم، عواملی بودند که زمینههای مخالفت را علیه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بر انگیخت و به سنتگرایان بهانه داد که به بهانهی دفاع از اعتقادات و ارزشهای دینی، تودهای مردم را علیه آنها بسیج سازند. در این میان بهترین سود از جنگ و بسیج اجتماعی علیه کمونیستها را امریکا غول امپریایست جهان و حکومتها و نظامهای اسلام گرای منطقه بردند. جاقوی دفاع از شریعت که توسط ملاها برجان کمونیستها تیغ تیز شده بود با کمک مالی و نظامی امریکا تیز ترشد و در نهایت مدعیان استقرار نظام جماهیر سوسیالیسی شوروی در افغانستان به شکست مواجه شد. آنچه برجای ماند تبدیل شدن افغانستان به میدان جنگ قدرتهای بزرگ بود و ملیونها انسان این سرزمین قربانی این جنگ شدند و ملیونها انسان دیگر این دیار به کشورهای همسایه و جهان آواره شدند.
پس فردا هشت ثور سالروز پیروزی مجاهدین و سقوط آخرین حاکمیت منسوب به کمونیسم در افغانستان است، مجاهدین با شعار حاکمیت «خدا در زمین خدا» و استقرار عدالت اسلامی در مقابل حاکمیت خلق و پرچم جنگیدند. بعد از سقوط حکومت داکتر نجیب الله نتوانستند حکومت «اخوت اسلامی» را تشکیل دهند و برای کسب قدرت، کشور را به جنگهای خونین داخلی کشاندند، اینها که افتخار مبارزه در برابر تهاجم شوروی را داشتند از اینکه از تشکیل دولت عاجز ماندند و با شعار جهاد و مذهب برعلیه یکدیگر فتوای جنگ صادر کردند، نیز کدام دست آوردی را به مردم به آرمغان نیاوردند، هزاران انسان در رکاب شان برای دفاع از وطن جنگیدند و کشته شدند، اما مجاهدین این درایت را نداشتند که مبارزات برحق آنها را که برای دفاع از وطن و سرزمین انجام گرفته بود پاسداری کنند،نتیجه آن شد که سناریوی شوم و دهشت دیگری تحت نام دفاع از شریعت با مدیریت و امکانات نظامی بیکانگان به وجود آمد.
در یک ارزیابی، گفته میتوانیم، هردوی این دوجریان برای مدیریت انقلاب و ایجاد تغییر بنیادی در جامعه افغانستان ناتوان بودند، هردو ابزاری دردست غولهای سیانت جهانی قرار گرفتند، هردوی این جریان ادعای آرمانهای بزرگی مانند ایجاد جامعهی سوسیالیسی و فاقد نابرابری طبقاتی و اجتماعی را داشتند . اما، کم ترین دست آوری را برای تحقق این آرمانهای بزرگ در جامعه افغانستان به آرمغان نیاورند. هردوی این جریان فرصتهای خوبی را برای رهبری موفق و پیروز در این سرزمین از دست دادند. حزب دموکراتیک خلق اگر از رویکرد ستیز با مخالفان و اعتقادات مردم کار نمیگرفت و بانی کشتارها و قتل عامهای سیاسی نمیشد با اتخاذ رویکرد نرم میتوانست افغانستان را همانند سایر کشورهای جز اقمارشوروی سابق به یک کشور آشنا به مدنیت مبدل سازد. مجاهدین با توجه به اینکه از پشتوانه فرهنگی و دینی در جامعه مذهبی افغانستان برخوردار بودند. شانس بیشتری برای ایجاد دولت اسلامی را داشتند. اما، نتوانستند از این امتیازها برای ایجاد دولت اسلامی مبتی بر «اخوت اسلامی» استفاده کنند و ناکام شدند.