وزیر شدن نیست، قیامت است

دل آدم واقعا به حال کسانی که می‌خواهند در افغانستان وزیر شوند، می‌سوزد. حتما می‌گویید بمیرد این دل تو که برای پابرهنه‌گان و بی‌نوایان نمی‌سوزد؛ اما برای وزیر می‌سوزد. منطق این دل‌سوزی را عرض می‌کنم:

ببینید (اگر ندیدید هم خیر است)، اولا گفته‌اند که بی‌نوایان را خدا رزق هوایی می‌دهد. البته «رزق هوایی» دو معنا دارد: یکی این‌که رزق‌شان از جنس هوا است که عبارت می‌باشد از اکسیجن. دیگری این‌که اگر وضع‌شان خیلی خراب شود، امکان دارد ناتو یا امریکا یا سازمان ملل بسته‌های غذایی را از هوا بیندازند و آدم مؤمن ناگزیر است این را به خداوند متعال نسبت بدهد. ثانیا، بی‌نوایان به هر‌حال بی‌نوایند و در افغانستان تعداد‌شان هم کم نیست که معاون‌های رییس جمهور از جیب خود برای‌شان مصرف کنند، یا در روزهای عید و برات یکی از بزرگان مملکتی با کفش‌های خود سر فرش‌شان بنشیند و بعد از جیب خود چند هزار افغانی بکشد بدهد.

حالا که نمی‌توان غم بی‌نوایان را خورد، چه‌طور است کمی قلب‌های خود را سعه بزنیم و فراخ کنیم و حداقل کام کسانی را که بخت وزیر شدن دارند، تلخ نکنیم. اما این کار را هم نمی‌کنیم. یک نگاه به سایر ممالک بیندازید. یک آدم خوش‌فلک، چون هر آدم فلک دارد، می‌خواهد وزیر شود و وزیر می‌شود. حد اکثر، رییس جمهور یا صدر‌اعظم او را به مجلس معرفی می‌کند و مجلس هم او را می‌پذیرد. در افغانستان، چه چالش‌هایی که بر سر راه نامزدهای بی‌چاره سبز نمی‌شوند. بدبخت نامزد وزارت شده و ناگهان از او می‌پرسند، تو افغانی یا امریکایی یا روسی یا ‌هالندی یا سودانی؟ آن وقت یادش می‌آید که باید برود و تذکره‌ی افغانی بگیرد؛ چون متوجه می‌شود که کشوری که در آن قرار است وزیر شود، افغانستان است. همین خودش مثل افتادن از فراز ابرهاست. آن دخت امیدوار افغان را ندیدید که مردم به سن و سالش چسپیده‌اند؟ فرض کنید اسم کسی «حافظه‌ پاکستان» باشد؛ نفر با همان نام وطن‌پرستانه‌ی خود وزیر می‌شود. در ملک من و شما اسم آدم حتا اگر «خاطره افغان» هم باشد، کسی برای آدم پالک پاک نمی‌کند. از ما نمی‌شود.

هنوز اول راه است. فردا دیدی که از همین بی‌چاره نامزدها سند تحصیل خواستند. البته در این زمینه‌ی خاص من خوش‌حالم. چرا که آن نامزدی که عبا و قبا دارد و تخصصش چند هفته‌ای است آوردن صلح به کشور شده و ریشه‌کن کردن روابط زهرآگین با جهان و اختراع دستگاه‌های ترمودینامیک برای حفظ هویت، دوست من است و در این زمینه مشکلی ندارد. ایشان سی و سه سال پیش در رشته‌ی «توابع فقه‌شناختیک گروش به دین مبین با محوریت معاد» فوق لیسانس خود را گرفته.

دل شما نسوخت؟