حکمت مانا
انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به هر تقدیری قرار است به نتیجهای برسد و با همهی بلاتکلیفیها و دشواریهای که مردم افغانستان همه روزه با آن دچار اند، به پایان رسیدن این داستان شرمآور، اندکی آن آرامش نداشتهِ را به خاطر ناآرام و نامطمین مردم باز میگرداند. بیرون از آن بهتر است با خود صادق باشیم: دموکراسی در کشور ما افسانه است. آنچه بر سر انتخابات افغانستان آوردند اتفاقی افتادنی بود و هیچ دلیل ندارد که فکر کنیم نمیتوانست اینطوری نشود. دموکراسی را در هیچ کجا صرفا میل بیریا و ساده مردم به وجود نیاورده است. همیشه برنامهای، سندی و آدمهای متعهد به آن سند و برنامه بوده است که آن میل ساده را بهم بافته و تبدیل به یک نظم کردهاند. ضمانتهای در کار بوده که در یک بستر زمانی این نوزاد سیاسی را اجازه بالیدن داده است تا تبدیل به نورم گردد و آن وقت اسمش را دموکراسی گذاشته اند. در افغانستان کجاست آن آدمها، آن سند و برنامه، و آن تضمین که یک نظم در آن دوام بیابد، عمری بکند و به نورم تبدیل شود؟ اینجا هیچ چیز دوام نمییابد، و برای هر نظم سیاسی- اجتماعی این دقیقا مثل ناپایداری زمین زیر پای ما در رودخانه، خطرناک است و حتما سرنگونمان میکند.
مردم از خیر نتیجهای که میخواستند کلا گذشتهاند، و آنچه در صندوقها شمارش میشود ارزشی ندارد اگر چشم و دل مردم از آن بر گردد. احتمالا در بخش زیادی از مناطق غیر شهری مردم اصلا یاد شان رفته که انتخاباتی کردهاند و باید منتظر نتیجه بنشینند. در شهرها مردم اندک اندک به خیابانها میآیند تا کسالت خود را از این روند ابراز کنند. عبور از این مراحل لازم است و ما باید به فکر اولویتهای دیگر در داخل باشیم و چانس بیاوریم که در بازیهای کلانتر قره به خیر ما بیفتد: منظورم بازیهای سیاسی جدید در خاورمیانه، میان بلوکهای جدید سیاسی و اقتصادی است که در قرن حاضر به راه افتاده است. فرق نمیکند ما در داخل چه میکنیم، آنچه در اطراف افغانستان میگذرد بسیار بر وضع داخلی افغانستان تاثیر میگذارد. اما متاسفانه این چیزیست که به کلی از کنترول ما خارج است. وضعیت اسفبار ما در داخل کمتر فرصت آنرا میدهد که از معرکه فاصله بگیریم و بازیهای بزرگتر و نسبتا پنهانتر سیاسی را در بستر منطقهای دنبال کنیم. جهادیهای ما که دایم سنگ نیکخواهی را به سینه میزنند به همین سرنوشت دچار بودند، تا حدی که حتی امروز اگر از آنان از خاستگاههای جنگی که افغانستان را به نابودی کامل کشاند چیزی بپرسیم از کوره در میروند. نشانهای این از کوره در رفتن و اصرار بر «به حق» بودن جنگهای مجاهدین را همین چند ماه پیش اسماعیل خان بیرون داد و اگر زمانی دیگری میبود شاید به نزاع جدی تبدیل میشد.
در میان نسل نو هم عدهای کمی هستند که حاضر اند به جریانهای کلانتر منطقهای توجه کنند و اتفاقات داخلی را در هماهنگی با آن معنا کنند. بخشی از دلیل واضح است: عدهای زیادی از جوانان فعال ما یا کارمند نهاد هایست که معاش و بقای حرفهای شان به دولتهای قدرتمند خارجی وابسته است و به این دلیل این بحثها برای شان ملال آور است؛ یا آنقدر به ناتوانی ما واقف اند که لزومی نمیبینند حرفی از بازیهای بزرگتر در میان بیاورند. هر دو دسته با اکراه به جریانهای مثل داعش و کلنگی شدن خاور میانه به دست عربستان و آمریکا و پاکستان و ایران و از همه مهمتر خشونتهای فرقهای میان شیعهها و اهل سنت نگاه میکنند. لیکن در هر حالت این جریانها تاثیر مستقیم بر وضعیت ما میگذارند. در حقیقت وضعیت کنونی ما حاصل مستقیم بازیهای کلان در نیم قرن گذشته در این منطقه بوده است.
توجه به این مسله مهم است زیرا ما باید در هر حال زودتر از بحران سیاسی کنونی عبور کنیم و به مسایلی برسیم که تضمین کننده حیات ما در آیندهای خاورمیانه است. گیرماندن در بحث دموکراسی آن هم در حد انتخابات در چنین وضعی درست نیست. زیرا مردم حق اصلی خود را میخواهند: امنیت جانی و ثبات، کالاهای که در آیندهای خاورمیانه کم یافتنیتر از پیش خواهد شد. در واقع گند دموکراسی مورد نظر ما در آمد و مردم تحمل هر پایانی جز ادامه این روند مزخرف را دارند. حرفهای تکه پارهای که این روزها در مورد تقلب و اصرار بر شفافیت گفته میشود صرفا بدرد موازنههای «اقتصاد سیاست» میخورد. به این معنا که طرفها با تلاش برای زنده نگه داشتن این داستان سعی میکنند وزنههای احتیاطی را برای بازیهای که بعدا قرار است شروع شود حفظ کنند. وگر نه حرف از پیمانه و وسعت تقلب در انتخابات برای هیچکسی در افغانستان جدید نیست، حتی اگر ژورنالیستی مثل کارلتا گال در نیویورک تایمز از آن حرف بزند. شعلهور کردن دوباره این داستان توسط نیویورک تایمز در این روزها هیچ چیزی از یک شیطنت پروپاگند کم ندارد، زیرا آشکارا فقط به درد چانهزنیهای سیاسی میخورد و به جز اینکه این روند پر هزینه و جنجالآفرین را طولانیتر و پیچیدهتر کند هیچ تاثیر مثبتی روی انتخابات و زندگی مردم افغانستان ندارد. از این گذشته، نه تیم اصلاحات و نه تیم تحول هیچ کدام پوتانسیلی برای حفظ و تقویت مرامهای دموکراتیک که ماههای پیش از آن حرف زده میشد را ندارند. اگر نیک بنگریم در هر دو طرف انرژیهای زیادی خود را تلف شده احساس میکنند؛ زیرا رهبران هر دو تیم، طبق عادت زشت سیاسی در افغانستان، کار را به انتهای معامله کشاندند. در بازاری که معامله روش داد و ستد شد منطق کشیدن سنگینی آرمانها برای مردم سست میشود.
تقلب در انتخابات خیلی چیزها را رسوا و خرابتر کرد. اما حقیقتا اگر تقلب هم نمیشد بخش زیادی از مشکلات و کشمکشها در هر حالت باقی میماند. زیرا بی عدالتی، ماندگارترین مشکل این سرزمین، که مادر تمام بلاها است با یکی دو تحول سیاسی حل ناشدنی است. هر تحولی ولو دموکراتیک، در کوتاه مدت فقط موازنههای قدرت را در سطح بالا تغییر میدهد. از این رو نمیتواند به سادگی بی عدالتیهای اجتماعی را حل کند. لذا ما باید به اولویتهای کنونی افغانستان فکر کنیم و آن ادامهی گفتمان بی سر و پاهِ دموکراسی انتخاباتی نیست. کم کردن ناامنی است. رسیدگی به بلای بیکاری و تقویت نهادهای نظم عمومی است. ایجاد تضمینهایست که خطر افتادن افغانستان را به کام تندرویهای فرقهیی نظیر آنچه در دور و بر افغانستان در جریان است؛ کم کند.