کارل پوپر و نقد ديدگاه اصالت تاریخ

برگردان: عبدالفغار صفا، استاد پشين تاريخ در دانشگاه كابل
تفکر سیاسی و اجتماعی، نقد اصالت تاریخ و کلی‌گرایی
با توجه به سابقه‌ و زندگی شخصی کارل پوپر، عجیب به نظر می‌رسد که او دل‌چسپی عمیق و پایداری را به فلسفه‌ی سیاسی و اجتماعی در خود پرورش داده باشد. به هرحال، خاطرنشان باید ساخت که دیدگاه‌ها و زاویه‌ی رویکرد او در این زمینه‌ها از راه توجه به ماهیت علوم اجتماعی که در جست‌وجوی توضیح و تشریح سیستماتیک این پدیده‌ها، مخصوصاً تاریخ است، میسر گردیده است. شرح علمی موضوع پیش‌گویی را او از همین زاویه ارائه می‌کند که در واقع تخته‌ی خیزی است برای حمله به توتالیتریسم و کلیه حامیان روشنفکری‌اش، مخصوصاً کلی‌گرایی و اصالت تاریخ. از یک چنین زاویه‌ای، کلی‌گرایی به مثابه‌‌ دیدگاهی دانسته می‌شود که گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر از مجموع اعضای آن است. این گروه‌های اجتماعی به ذات خود نهادهای ارگانیکی اند که بر اعضای انسانی خود عمل می‌کنند، سرنوشت خود را رقم می‌زنند و به قوانین مستقل تکامل خود وابسته‌اند. اصالت تاریخ که رابطه‌ی تنگاتنگی با کلی‌گرایی دارد، معتقد است که تاریخ براساس اصول خاص و قوانین خود به گونه‌ی الزامی و اجتناب‌ناپذیری در جهت یک نهایت از پیش تعیین شده‌ تکامل می‌کند‌ (مانند قوانین دیالکتیک هگل، برگرفته و اجرا شده توسط مارکس).
رابطه میان کل‌گرایی و اصالت تاریخ این است که کل‌گرایی بدین باور است که افراد اساساً به وسیله‌ی گروهی که به آن تعلق دارند، شکل می‌گیرند‌ و اصالت تاریخ که در واقع کلی‌گرا است، باور دارد که ‌چنین گروه‌های اجتماعی را از روی قوانین مشخص تکامل درونی‌شان می‌توان شناخت.
این باورها به آن‌چه که پوپر آن را «‌دکترین اصالت تاریخ علوم اجتماعی‌» نامیده است،‌ منجر به دیدگاه‌هایی می‌شود که:
الف) وظیفه‌ی اصلی علوم اجتماعی، انجام پیش‌گویی‌ها در باره‌ی توسعه‌ی اجتماعی و سیاسی مردم است.
ب) وقتی‌که پیش‌گویی‌های اساسی مطرح شدند، وظیفه‌ی سیاست، به قول مارکس، در واقع کاهش «‌درد زایمان» تکامل سیاسی و اجتماعی آینده است. به نظر پوپر، این طرز نگاه در باره‌ی علوم اجتماعی به لحاظ تیوریک‌ (روش کاربردی آن) بدفهمی و به لحاظ سیاسی به این دلیل که منجر به توتالیتریسم و استبداد‌– تمرکز کنترول دولتی بر افراد و تلاش برای تحمیل برنامه‌ریزی در یک مقیاس بزرگ می‌شود- خطرناک است. در مخالفت با این دیدگاه‌ها، پوپر نظر‌یه‌ای را انکشاف داده است مبنی بر این‌که‌ هیچ‌یک از گروه‌های اجتماعی چیزی بیش‌تر یا کمتر از اعضای انفرادی آن نیستند. آن‌چه در تاریخ اتفاق می‌افتد، عبارت از پیامد کنش‌های (وسیعاً برنامه‌ریزی‌ناشده و غیرقابل پیش‌بینی) این چنین افراد است‌ و برنامه‌ریزی با یک مقیاس بزرگِ پیش‌فرض‌ها‌، اساساً درک نادرست‌‌ و به گونه‌ی اجتناب‌ناپذیری فاجعه‌بار‌ است، دقیقاً به خاطر این‌که کنش‌های انسانی در واقع پیامدهایی اند که نمی‌توانند قابل بیش‌بینی باشند. کارل پوپر به این باور است که پدیده‌های تاریخی از روی قوانین عام تکامل نمی‌کنند‌ و در غیاب هم‌چون قوانین، پیش‌گویی‌های بدون قید و شرط در علوم اجتماعی ممکن نیست و چیزی به نام ضرورت تاریخی وجود ندارد.
آن‌چه که نظریه‌ی دانش و فلسفه‌ی اجتماعی کارل پوپر را با هم پیوند می‌زند، نظریه‌ی ابطال‌پذیری اوست. درست مثل این‌که ما در زمینه‌ی دانش نظریه‌های خود را آگاهانه در معرض نقد و بررسی قرار می‌دهیم تا به لحاظ تیوریک به پیش‌رفت‌هایی دست یابیم و آن نظریه‌هایی را که نادرستی‌شان آشکار می‌شود، کنار می‌گذاریم، پوپر نیز باور دارد که می‌توان و باید روحیه‌ی انتقادی را در سطح اجتماعی حفظ کرد. به گونه‌ی خاص، دست‌یابی به جامعه‌ی باز هنگامی ممکن است که شهروندان به گونه‌ی انفرادی نتایج کاربرد سیاست‌های دولت را مورد بررسی نقادانه قرار دهند. سیاست‌هایی که بتوان آن را در روشنی چنین نقدی کنار زد، یا بازبینی و اصلاحش کرد. در چنین جامعه‌ای، حقوق افراد برای انتقاد از سیاست‌های اداره در واقع به گونه‌ی رسمی حمایت و تأیید می‌شوند، سیاست‌های نامطلوب به روش مشابه نظریه‌های علمی ابطال‌پذیر حذف می‌شوند و ‌تفاوت‌ها میان مردم در سیاست اجتماعی از طریق گفت‌وگوها و بحث‌های انتقادی حل و فصل می‌شوند، نه فشار. ‌در نتیجه، جامعه‌ی باز مطابق تصویری که کارل پوپر از آن ارائه می‌کند، عبارت است از «مشارکت آزادانه‌ی افراد بر مبنای احترام متقابل به حقوق هم‌دیگر، در چارچوب حمایت‌هایی که دولت فراهم می‌آورد و دست‌یابی به رشد از طریق تصامیم عاقلانه و مسئولانه‌ و رشد سطح زندگی انسانی و شگوفا». (آر.‌بی. لوینسون، در دفاع از افلاتون، ۱۷)‌. به باور کارل پوپر، این یک آرمان نیست، بل‌که گونه‌ای از ساختاری است که برایند تجربه‌ی عملی به حساب می‌رود و از هر لحاظ‌ نسبت به گزینه‌های توتالیتر خود (واقعی یا احتمالی) برتری دارد. اما او درگیر دفاع اخلاقی از ایدیولوژی لیبرالیسم نیست، برعکس، استراتیژی او عمیق‌تر از آن است که نشان بدهد توتالیتریسم اساساً ریشه در پیش‌فرض‌های اصالت تاریخی و کلی‌گرایی دارد‌ و نشان بدهد که این پیش‌فرض‌ها اساساً با هم ربطی ندارند.
معرفت علمی، تاریخ و پیش‌گویی:
پوپر وقتی در یک سطح بسیار کلی بحث می‌کند، معتقد است که ریشه‌های اصالت تاریخ و کل‌گرایی بر می‌گردد به آن‌چه او آن را «باستانی‌ترین رویاهای بشر- رویای پیامبرانه، نظریه‌ای که ما را قادر می‌سازد تا بدانیم آینده چه چیزی برای ما در چنته دارد و ما چگونه با هم‌آهنگ ساختن برنامه‌ی خود از آن بهره ببریم».‌ (حدس و ابطال‌پذیری آن، ص ۳۳۸). او تأکید می‌کند که این رویا با پیدایش قابل پیش‌بینی واقعیت در مورد پدیده‌هایی چون آفتاب‌گرفتگی و مهتاب‌گرفتگی در مراحل اولیه‌ی تمدن بشری، که البته به تناسب انکشاف علوم طبیعی، هم‌زمان با تکنالوژی پالوده‌تر گردیده، بیش‌تر انگیزه داده شد. استدلال‌هایی که اصالت تاریخ را قابل پذیرش ساخت، ممکن است به قرار زیر باشد: وقتی کاربرد قوانین علوم طبیعی می‌تواند‌ پیش‌بینی پدیده‌هایی چون آفتاب گرفتگی و مهتاب‌گرفتگی را امکان‌پذیر سازد، آیا نمی‌توان حدس زد که قوانین کشف شده توسط علوم اجتماعی (به تصور این‌که وجود داشته باشند) منجر به پیش‌بینی موفقانه‌ی حوادث آینده؛ مانند تکامل پدیده‌های اجتماعی شوند؟ چگونه ممکن است که یک آفتاب‌گرفتگی و مهتاب‌گرفتگی را پیش‌بینی کرد و نتوان تکامل اجتماعی را پیش‌بینی کرد؟ چرا ما نمی‌توانیم علوم اجتماعی را که می‌توانند همانند علوم نظری، طبیعی عمل کنند‌ و پیش‌گویی‌های دقیق بدون قید و شرط را به شکل طرح‌های مناسب در اختیار دارد، درک کنیم؟ این همه پرسش‌هایی اند که پوپر در جست‌وجوی پاسخ بر آن‌هاست‌ و سعی دارد تا نشان بدهد که این همه مبتنی بر غلط‌فهمی‌هایی در باره‌ی ماهیت علوم و روابط میان قوانین کلی و پیش‌گویی‌های علمی است.
نخستین بحث او را می‌توان چنین خلاصه کرد: پوپر در رابطه به مفهوم بسیار مهم پیش‌گویی، بین پیش‌گویی مشروط که مدعی است، «‌اگرx چنین باشد، y نیز چنین خواهد بود» و پیش‌گویی نامشروطی که مدعی است، «y‌ چنین خواهد بود»، فرق قایل شد. برخلاف باور مسلط، او مدعی است که پیش‌گویی در علوم طبیعی، به صورت نمونه‌‌ای مشروط و محدود به حوزه‌ی خاصی است و ادعایی است فرضی، که ‌طبق آن برخی تغییرات مشخص به وقوع می‌پیوندند، مشروط بر این‌که حوادث خاصی پیش از آن واقع شده باشند. این امر قابل تردید نیست که پیش‌گویی‌های نا‌مشروط به گونه‌ی مثال؛ آفتاب‌گرفتگی مورد پذیرش علم قرار می‌گیرد و علوم نظری طبیعی آن را ممکن می‌سازد، اما بحث پوپر این است که:
الف) این پیش‌گویی‌های نامشروط مشخصه و ویژ‌گی علوم طبیعی نیستند؛
ب) میکانیزمی که به موجب آن این پدیده‌ها با یک روش محدود روبه‌رو می‌شوند، برای هواداران اصالت تاریخ قابل درک نیست.
آن میکانیزمی که پیش‌گویی‌های نا‌مشروط را ممکن می‌سازد، چیست؟ پاسخ این است که ‌چنین پیش‌گویی‌هایی گاهی می‌توانند از ترکیب پیش‌گویی‌های مشروط (‌به دست آمده از قوانین علمی) و گزاره‌های وجودی که شرایط آن در رابطه به سیستم در حال بررسی است، برآورده شوند. این قوانین می‌توانند چنین توضیح شوند:
[C.P+ E.S]= U.P
پیش‌گویی مشروط‌+ گزاره‌های وجودی‌= پیش‌گویی نامشروط
مشهورترین مثال پیش‌گویی‌های نامشروط در علم، مربوط می‌شود به همین پدیده‌های آفتاب‌گرفتگی و مهتاب‌گرفتگی و ستاره‌های دنباله‌دار.
پوپر از این توضیح در باره‌ی میکانیزم به وجود آمدن پیش‌گویی نامشروط علمی، دو ادعا را در رابطه به اصالت تاریخ مطرح می‌کند:
الف) اصالت تاریخ در واقع پیش‌گویی‌های نامشروط علمی خود را به این روش از پیش‌گویی‌های مشروط استخراج می‌کند؛
ب) اصالت تاریخ نمی‌تواند این کار را انجام بدهد؛ زیرا پیش‌گویی‌های نامشروط درازمدت در صورتی می‌توانند از پیش‌گویی‌های مشروط به دست آیند که بتوانند با سیستم‌هایی کار کنند که به‌خوبی مجزا شده، ثابت و دورانی (مانند منظومه‌ی شمسی ما) باشد. این سیستم‌ها در طبیعت بسیار نادر اند و جامعه‌ی بشری قطعا یکی از آن‌ها نیست.
سپس پوپر به انگیزه‌ی این‌که چرا هواداران اصالت تاریخ در برابر پیش‌گویی نامشروط علمی آفتاب‌گرفتگی و مهتاب‌گرفتگی و آن را ویژ‌گی پیشگویی علوم طبیعی دانستن ‌دچار اشتباه اند، می‌پردازد. در واقع چنین پیش‌گویی‌ای امکان‌پذیر است، زیرا منظومه‌ی شمسی ما یک سیستم ثابت و دورانی است که توسط یک فضای وسیع از سایر منظومه‌های مشابه جدا شده است. علاوه بر منظومه‌ی شمسی، شمار اندکی از سیستم‌های مشابه برای پژوهش وجود دارند؛ بسیاری از آن‌ها مربوط به حوزه‌ی زیست‌شناسی می‌شوند، جایی که پیش‌گویی‌های نامشروط در پیوند به سیکل (دوران) زندگی موجودات زنده است، دقیقا به خاطر موجودیت عوامل مشابه امکان‌پذیر شده است. بنابراین، یکی از اشتباه‌هایی که هواداران اصالت تاریخ مرتکب آن شده‌اند، عبارت از این است که یکی از موارد (نسبتاً استثنایی) پیش‌گویی نامشروط در علوم طبیعی را به مثابه‌‌ مولفه‌ی آن‌چه جوهر پیش‌گویی علمی دانسته می‌شود، پذیرفته‌اند‌ و ناکامی در دید این واقعیت که ‌چنین پیش‌گویی‌ها فقط در سیستم‌هایی کاربرد دارند که مجزا شده باشند، ثابت و دورانی باشند و تلاش برای تطبیق این روش پیش‌گویی علمی در جامعه‌ی بشری و تاریخ بشری. و بعد هم این‌که انطباق این پیش‌گویی نه در یک سیستم مجزا (در واقع اصلاً سیستم نیست)‌، آن‌چه که به طور دایم در حال تغییر و پیوسته در حال توسعه‌ی سریع و تکرارناپذیر است. براساس عمیق‌ترین نگاه ممکن، تمام رویداد‌های تاریخ بشری‌ پراکنده، متفاوت، دارای ویژگی‌های خاص‌ و از لحاظ هستی‌شناسی، متفاوت از هر حادثه‌ی دیگر اند. به همین دلیل، این امر در اصول امکان‌ناپذیر است که پیش‌گویی‌های نامشروط علمی در پیوند با جامعه‌ی بشری مطرح گردند‌– نظریه‌ای که پیش‌گویی‌های نامشروط موفقانه‌ی آفتاب‌گرفتگی و مهتاب‌گرفتگی می‌توانند زمینه‌ای برای پیش‌گویی‌های موفقانه‌ی نامشروط در رابطه به تکامل تاریخ بشری باشند، مبتنی بر یک تصور غلط و نادرست است؛ چنان‌چه پوپر می‌نویسد: «‌این واقعیت که ما می‌توانیم آفتاب‌گرفتگی و مهتاب‌گرفتگی را پیش‌گویی کنیم، نمی‌تواند برای ما دلیل درستی را در این زمینه که می‌توانیم انقلاب‌ها را نیز پیش‌گویی کنیم، فراهم سازد» (حدس و ابطال‌پذیری آن، ص‌ ۳۴۰).
منبع: استانفورد ویکی‌پیدیا
توضیح: هیستوریسیسم را تاریخ‌گرایی و تاریخی‌گری نیز ترجمه کرده‌اند، اما من ترجیح دادم که ترجمه‌ی عزت‌الله پولادوند (اصالت تاریخ‌) را انتخاب کنم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *