گزارش تلخ از حادثه تلخ

ترک تازی، در شفاخانه اتاترک!

امید بامیانی

بخش سوم

آقاي رييس با حرارت عليه كلينك‌ها و شفاخانه‌هاي شخصي، صحبت مي‌كرد و به‌خوبي مي‌توانستي جديت را در كلماتش احساس كني. او از جديت خود در شفاخانه خودش يعني اتاترك، نيز صحبت كرد و اين‌كه از داكتران و كارمندان مرتب سركشي مي‌كند و …

آقاي رييس شخصيت صاف و پاكي را از خود نشان مي‌داد. حرف‌هايش برخاسته از نوعي نيك‌انديشي در مورد كشور و به خصوص در موضوع شفاخانه‌ها و طبابت بود.

 بنده ظرف چند دقيقه كوتاهي كه توانستم اجازه نشستن در محضر او را داشته باشم، صداقت و احساس مسئوليت و شأنيت يك طبيب را در وجود او لمس كردم. از ديگر مراجعين هم كه بعدآً سوال كردم همگي از جديت آقاي رييس توصيف كردند.

 اما ناگفته پيداست كه از يك گل، بهار نمي‌شود، يك آدم نيك‌انديش و خيرخواه، اگر در محاصره‌اي تعدادي افراد سودجو باشد، چندان كاري از دستش ساخته نيست.  كارمندان در چنان درجه از لجام گسيختگي رسيده اند كه به راحتي مي‌توانند يك آمر نيك‌انديش را فريب بدهند، مگر اين همه فرياد كه در رسانه‌هاي ملي و بين المللي بلند شده و فساد اداري و مالي را در تمام ادره جات كشور، به بوق گرفته اند، همين گروپ‌هاي اداره نشين عامل آن نيستند؟

 از خدمت آقاي رييس بيرون آمدم و در زير همان سالن به انتظار كاغذي، كه خانم مديره بايد بياورد، نشستم. نيم ساعت گذشت كه خانم مديره آمد، او برايم دستور داد كه در بيرون سالن در كدام سايه منتظر بنشينم، زيرا آن آقاي دكتر كه قرار است ورقه را بنويسد، فعلا مصروف در يك جلسه است، هر وقت جلسه تمام شد ورقه را مي‌نويسد و در همان بيرون به‌شما تحويل داده مي‌شود.

بيرون رفتم و درسايه‌اي نشستم؛ از ساعت يك و چهل دقيقه تا سه بعد از ظهر. از ورقه و خانم مديره خبري نشد كه نشد. خسته شده بودم، بار ديگر خود را به سالن نزديك كردم و از خادم آقاي رييس كه در سالن نشسته بود، خواستم كه به خانم مديره بگويد من مدتي است اين‌جا منتظرم، اگر ممكن است آن ورقه را بياورد.

 لحظاتي اندكي نگذشته بود كه صدايم كرد و برخلاف انتظار، خودم را به داخل سالن و از آن‌جا به سمت يك  اطاق هدايت كرد.

 در داخل اطاق، خانم مديره و دو نفر مردي ديگر حضور دارند. سلام كردم و با اشاره يكي از آن مردان، بالاي چوكي نشستم. مردي كه قدي بلند دارد مرا به پشت ميزي خواند. او چند ورق تايپ شده به زبان انگليسي را در دست دارد و برايم گفت كه مي‌خواهد علل فوت طفل را توضيح بدهد.

ـ من ناچار به زبان ساده و عوامانه برايت توضيح بدهم زيرا اين‌جا همه با اصطلاحات طبي نوشته شده كه براي شما قابل فهم نيست. ببنيد طفل كه اين‌جا آمد حالش خوب نبود و يك نوبت تقريباً ايست قلبي داشت كه با تلاش دوستان ما، قلب به فعاليت دوباره شروع نمود. اما در نوبت دوم متأسفانه ديگر كاري از ما ساخته نبود؛ زيرا ايست قلبي كامل بود و راهي برگشت نداشت.

گفتم آقاي دكتر از زحمات همه همكاران شما و خود شما تشكر مي‌كنم، اما من كه ديروز آمدم هيچ كسي نبود كه دو كلمه با من صحبت كند. اين‌جا هميشه با مريض داران همين قسم رفتار مي‌شود؟ ديگر اين‌كه شما فرموده بوديد كه خون طفل ميكروبي است و بايد تعويض شود، مي‌خواستم بدانم اين قضيه مربوط به والدينش بوده و يا دليل ديگر داشته است؟

ـ نه، نه؛ اصلا مربوط به والدين نمي‌شود، اين آلودگي خون مي‌تواند از راه‌هاي مختلف ايجاد شود. مخصوصا اين‌كه اگر درحين ولادت آكسيجن كافي به بدن و مغز نرسد، اين حادثه زياد اتفاق مي‌افتد. مادر كلان طفل به ما گفت كه اين كودك بعد از ولادت گريه نكرد و بلكه تا يكي دو ساعت صداي گريه‌اش بلند نشد، براي ما از آن كلينيك هم ورقه و كاغذي نياورده بود و ما از حرف‌هاي كه مادر كلانش مي‌گفت، دانستيم كه كودك مشكل تنفسي داشته است. اين مسئله براي كودك بسيار عواقب وخيم دارد. طفل اگر در همان دقايق آغازين گريه نكند شوش‌ها باز نمي‌شود و در نتجه هواي آلوده وارد بدنش خواهد شد. مگر نمي‌بينيم كه تمام هواي اطراف آلوده است؟ لذا خون طفل از همين تنفس هواي اطراف هم مي‌تواند آلوده شود، من خودم ماستري اطفال را دارم و مي‌دانم كه اطفال در ساعات نخست بايد چگونه باشد.

تمامي سخناني آقاي دكتر از طرف خانم مديره و آن مرد ديگر با اظهارات كوتاه كوتاه تأييد مي‌شد. من نيز سرم را به علامت تصديق تكان مي‌دادم.

 گفتم: آقاي دكتر صحيح است، حالا اگرممكن است يگ ورقه مختصر، حاوي نكات اصلي اين گزارش برايم يادداشت فرمائيد تا شايد در آينده‌ها براي پدر و مادرش مفيد باشد.

 ـ خيلي لازم نيست، ولي حالا كه شما مي‌خواهيد مي‌نويسم.

 ورقه سفيد و كوچكي روي ميز بود. آن را برداشت و شروع به نوشتن كرد. تعجب كردم كه كاغذ مذكور كدام آرمي شفاخانه و يا داكتر را ندارد. فقط كاغذي است براي نوشتن اشياي كه از بازار بايد خريد شود. (ربع آفور) چيزي نگفتم و صبر كردم، نصف كاغذ را با اسم و ولد و عنوان پر كرد و در نصف ديگر دو سه خط طولاني نوشت. نوشته كه تمام شد به‌سوي من تعارف كرد. آن را گرفتم و برخاستم، از بيرون در، صورتم را برگرداندم كه جناب آقاي دكتر اين كاغذ مهري يا امضايی لازم ندارد؟ ديدم ناراحت شد و گفت: امضا براي چه؟ و خانم مديره هم با ناراحتي گفت: اگر امضاء مي‌خواهي برو از آقاي رييس بگير.!

ديدم كه حرفم ايجاد نا راحتي كرده است، سرم را پايين انداختم و به‌سوي بيرون راه افتادم. از اين‌كه حرفم مبني بر امضا و يا مهر موجب آن خشم گرديد، تعجب كردم! زيرا من به نظرخودم سخني ناروايي نگفته بودم و حتا گمان مي‌كردم كه شايد مهر و امضاء را فراموش كرده باشد.

در وسط سالن اطاق ریيس بود؛ يك دفعه دو دل شدم كه كاغذ را خدمت شان ببرم و نشان بدهم، اما از اين‌كه ديگران، خواستند امضا را مكروه داشته بود، يقين كردم كه آقاي رييس نيز از اين درخواست، ناراحت خواهد شد. يعني شايد قانون در اين شفاخانه اين است و من از آن بي‌خبرم.

در بيرون به‌سوي محل تاكسي‌ها راه افتادم. اما ذهنم هم‌چنان در اطراف اين موضوع دور مي‌زد كه: كاغذي مهردار و با امضا، چه مشكل قانوني دارد؟ هنوز كه هنوز است، اين مسئله برايم حل نشده است.

چند تبصره:

 1ـ اين‌كه براي مريض داران هيچ اسنادي داده نمي‌شود؛ حتا اسناد مربوط به مريض كه مثلا چه آزمايشاتي داشته و نتیجه آنها چه بوده است، چه داروهايی را مصرف كرده و نوع بيماري او چه بوده است؟

اگر اين مطلب يك بخش نامه وزارت صحت عامه است، كدام دليل معقول و علمي باعث آن بوده است؟ به نظر قاصر ما، اطلاعات مربوط به مريض نه تنها از حقوق مريض داران است، بلكه ضرورت آگاهي از امراض و ضرورت وقايوي، لازم مي‌داند كه مردم از جريان و مراحل مختلف تداوي اطلاع حاصل نمايند. چه اين جريان رو به سمت بهبود باشد و چه به سمت وخامت.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *