نقش زنان در توسعه‌ی سیاسی

منبع: ویژه‌نامه توانایی و تنهایی “ویژه زنان”_ ضمیمه روزنامه اطلاعات روز

اجمل بلوچ‌زاده

«زنان اگر خود را فراموش نکنند، هیچ‌گاه فراموش نخواهند شد».

«هم‌چنان که زنان حق دارند که بالای چوبه‌ی دار بروند، به همان‌ سان نیز حق دارند که بالای سکوی خطابه بروند».

(المپ دوگوژ)

دموکراسی و آزادی در هر کشوری با سنجیدن شرایط زمان آن کشور تعیین می‌شود.

ما مردان امروز در روزگاری زندگی می‌کنیم که نمی‌توانیم حضور گسترده‌ی زنان را در عرصه‌ی سیاسی و سیاست‌گذاری‌های کشور نادیده بگیریم. امر مسلم این است که با گسترش نفوذ زنان در تمام عرصه‌های زندگی، به‌خصوص اقتصادی و سیاسی، در جهان و میزان تأثیرگذاری آنان، نمی‌توان فعالیت‌های نیم جامعه را به علم و پژوهش و حتا تعلیم و تعلم محدود کرد. تقسیم عادلانه‌ی قدرت در تمامی عرصه‌های اجتماعی و سیاسی بین زنان و مردان نه تنها ضامن پیش‌برد دموکراسی است، بل‌که حق طبیعی شهروندی برای هردو جنس است که سهم برابر برای تأثیرگذاری در عرصه‌ی سیاسی را دارا باشند. گفته می‌شود حضور زنان به شکل فردی در عرصه‌ی سیاست، معضل و سوال امروز ما نیست. مسأله‌ی امروز ما، حضور زنان در عرصه‌ی سیاست‌گذاری به عنوان یکی از دو تشکیل‌دهنده‌ی اجتماع انسان‌ها‌ست و برای رسیدن به این منظور، به تدوین قوانین مبتنی بر حقوق بشر،‌ یعنی حقوق دو جنس نیاز است. اما باید توجه داشت، فراموش نکنیم که تدوین قوانین لازم و ضروری است، ولی کافی نیست.

مسئولیت حفظ خانواده و کودک، نگه‌داری فرزندان و اعضای خانواده در طول تاریخ به زنان محول شده است. در دوران حاضر به این مسئولیت، کار در بیرون نیز اضافه شده است. عدم تقسیم عادلانه‌ی کار در خانه و جامعه، یکی از اصلی‌ترین عوامل عدم مساوات بین زنان و مردان است؛ به‌طوری که مسئولیت زنان در مدیریت خانه و خانواده، مانعی جدی برای پرداختن آنان به خود و سایر مسایل اجتماعی است. سوال این است که چگونه می‌شود این مناسبت را تغییر داد و تقسیم کار را عادلانه در خانه و جامعه بنا کرد؟ اگر هدف را بر‌این بگذاریم که میان زنان و مردان عدالت برقرار شود، در آن صورت، چاره‌ای جز برهم‌زدن نظم کاذب موجود نداریم؛ نظمی که به حکم زور و تاریخ زن را در خانه محدود کرده است و مرد را از قبول بسیاری از مسئولیت‌هایی که مربوط به زن تلقی می‌شوند، مبرا دانسته است.

زن و مرد هردو باید از فرصت‌های برابر و مساوی بهره‌مند شوند تا معلوم شود که زنان نیز همانند مردان توانایی رشد و کسب شایستگی‌های فراوانی دارند. بدون حضور زنان در عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی، نمی‌توان از تعادل اجتماعی و سیاسی جامعه سخن به میان آورد. تاریخ نشان می‌دهد که حرف آخر را قانون‌گذاران و سیاست‌گذاران می‌زنند. پس باید در انتخاب قانون‌گذاران کشور دقت جدی و انتخاب درست نماییم. زنان می‌بایست به لزوم حضور گسترده‌ی خود در عرصه‌ی سیاست پی ببرند و برای کسب حقوق حقه‌ی خود، خود را به تفکر سیاسی و آگاهی جنسیتی مسلح کنند. زنان باید در آن‌جایی که درباره‌ی آن‌ها تصمیم گرفته می‌شود، حضور داشته باشند و مردان در چنین مسایلی یاران بی‌همتای زنان باشند، نه رقیبان آن‌ها.

آن‌چه هم اکنون در جهان رخ می‌دهد، دامنه‌ی گسترده‌تری دارد؛ نه تنها انجمن‌ها و تشکل‌های مربوط به امور زنان، بل‌که زنان خارج از گروه یا حزب برای کسب کرسی‌های قدرت هم‌پای دولت‌مردان در تلاش و مبارزه‌ی تنگاتنگ قرار می‌گیرند.

زنان چرا و چگونه به قدرت می‌رسند؟

  1. 1.   نقش احزاب سیاسی

ساختار سیاسی کشورها گرچه متفاوت از یک‌دیگر‌ند؛ اما بیش‌تر برای تحقق دموکراسی تلاش می‌نمایند و پشتیبان‌ چنین حکومت‌ها، احزاب سیاسی اند. احزاب هریک اصول سیاسی متفاوتی را تعقیب می‌کنند. در واقع آن‌چه که احزاب را از سایر گروه‌های نظام سیاسی متمایز می‌کند، کوشش برای دست یافتن به قدرت سیاسی است. در یک نظام دموکراتیک، دست یافتن به منابع قدرت بیش از همه بر سازمان‌دهی درست احزاب متکی است و از این‌روست که حضور زنان در احزاب سیاسی یکی از راه‌های دست‌یابی آنان به منابع قدرت به شمار می‌رود.

مهم‌ترین چالش فراروی رسیدن زنان به منابع قدرت را باید عدم موجودیت فضای دموکراتیک در افغانستان خواند، حتا با وصف این نکته که قانون، افغانستان را کشوری دموکراتیک می‌خواند؛ اما این دموکراسی هنوز وارد نهاد فرد، خانواده، جامعه و در یک کلیت، مجموعه‌ی مردم و نظام حاکم نشده است. این مسأله تأثیری مستقیم بر احزاب سیاسی نیز گذاشته است. تعدد احزاب سیاسی و نداشتن برنامه‌های روشن، مبنای احزاب سیاسی بر اساس تقسیمات قومی و زبانی، دسته‌بندی‌های مذهبی احزاب و عدم پا‌بندی تعداد قریب به اتفاق احزاب سیاسی به مبانی دموکراتیک، نشانه‌های بارز چنین فضایی به شمار می‌روند و از این‌روست که در چنین فضایی، جای‌گاهی برای زنان در احزاب سیاسی باقی نمی‌ماند. احزابی که در اکثر موارد، خود به حقوق و مشارکت سیاسی زنان باور ندارند، نمی‌توانند نخبگان سیاسی زن را وارد جامعه کنند. این امر باعث شده که مطالبات زنان از آدرس‌های شخصی آنان عنوان شوند. چنین شرایطی نمی‌تواند برای حل مشکلات و بی‌عدالتی‌هایی که زنان در طول تاریخ با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند، راه‌حل سیاسی پیش‌نهاد کند. در جوامع دموکراتیک، احزاب سیاسی در قدرت‌مندسازی و توان‌مند‌کردن زنان نقش عمده‌ای ایفا می‌کنند‌ و از همین‌جاست که زنان می‌توانند اعتماد به‌نفس حاصل کنند و خود را دخیل در امور سیاسی کشور بدانند. از طرف دیگر، در مبارزات انتخاباتی نیز زنان با حمایت بیش‌تری که ناشی از فعالیت حزبی است، مواجه می‌شوند و دست‌رسی به قدرت برای‌شان آسان‌تر می‌گردد. در مقابل هر‌نوع تصمیم حکومت‌ها که در مغایرت با خواسته‌های زنان باشد، می‌توانند ایستادگی کنند و برای اصلاح مواردی چون ازدیاد خشونت، حذف زنان از قدرت و سهم ندادن آن‌ها در ساختارهای سیاسی، طرح و مطالبات‌شان را ارائه کنند.

  1. 2.   تکیه بر توان‌مندی‌های فردی و ویژگی‌های خاص زنان

در طول تاریخ افغانستان زنانی که اعتماد به‌نفس بیش‌تر داشتند و به توان‌مندی‌های شخصی خود باور داشتند، توانستند در سطوح مختلف قدرت ایفای وظیفه نمایند. ما در تاریخ معاصر خود زنانی را با عناوین معاون رییس جمهور، والی، شهردار، وکیل مجلس، وزیر، معین، نظامی، پیلوت، داکتر، معلم، دانشجو و… می‌شناسیم. همه به اثبات رسانده‌اند که توانایی کسب علم و توانایی کارکردن را دوشادوش مردان دارند. در بسیاری از جاها دیده شده است که زنان نسبت به مردان از دقت بیش‌تری برخوردارند و توانایی اداره‌ی امور را به‌راحتی دارند. اما آن‌چه مهم است، این است که زنان بدانند که از توانایی فکری زیادی برخوردارند و برای اثبات این امر، نیاز به مبارزه و تلاش شبانه‌روزی، مانند زنانی دارند که از چهارچوب خانواده قدم به اجتماع و از آن‌جا با مبارزه و تلاش وارد منابع قدرت شده‌اند.

آن‌چه بدیهی است، این است که ما امروز در لایه‌های نه چندان پنهان جامعه‌ی خود با مشکلات دیگری نیز دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ مشکلاتی که ناشی از نگاهِ زن‌ستیز و مردسالارانه است و به مرور زمان، سنگ‌واره وارد ذهن قمست زیای از زنان این سرزمین نیز شده است. این مسأله‌ی تأسف‌بار باعت شده با وصف امکانات محدودی که در طول این ده سال در دست‌رس زنان قرار داشته، تعداد زیادی از آن‌ها نتوانستند حتا بهره‌ی کافی را از همین امکانات محدود ببرند و به شکل شایسته‌تری وارد ساختار قدرت در جامعه شوند. به این نکته با وصف این مسأله اشاره می‌شود که در مورادی زنان از جای‌گاه‌خوب سیاسی برخوردارند؛ ولی تجربه نشان داده است که در تصمیم‌گیری‌ها نقش آن‌ها چشم‌گیر نبوده است و قدرت تأثیرگذاری روی تصامیم دولت را نداشته‌اند.

برای برون‌رفت از این معضل، باید زنان احزاب سیاسی خود‌شان را داشته باشند که نمی‌تواند خالی از حضور مردان خوش‌فکر این سرزمین باشد و برای طرح مطالبات خود با توجه به تجربه‌ی کشورهای مترقی، دست به ایجاد جنبش‌هایی بزنند و از این دو طریق، جای‌گاه و نقش‌شان را در جامعه تعریف کنند. بدیهی است، چنین اقداماتی نیاز به پشتوانه‌ی فکری، برنامه‌ریزی، تجربه‌ی کافی و زمان مناسب دارند. همه خوب می‌دانید که در هیچ جامعه‌ای امکان ایجاد یک تغییر اجتماعی آنی ممکن نیست و تصمیم‌گیری‌های یک‌شبه و نسنجیده نه تنها که خیانتی به امکانات و ظرفیت‌های ایجاد شده به شمار می‌رود، که حتا در مورادی می‌تواند نتیجه‌ی معکوس به‌بار آورد.

  1. محیط خانواده

محیط خانواده از عوامل دیگری است که باعث می‌شود دختران و زنان در امور سیاسی و اجتماعی نقش بازی کنند. چنین زمینه‌ای را مادران و پدران آگاه برای دختران و زنان‌شان مساعد می‌کنند و در تمام شرایط از دختران‌شان حمایت می‌کنند. نقش پدران و مادران در جامعه و احساس وطن‌دوستی و مردم‌دوستی آن‌ها به فرزندان‌شان انتقال می‌یابد و فرزندان، پدران و مادران خود را الگو قرار می‌دهند و گام به گام با آن‌ها وارد جامعه می‌شوند. هستند زنان و دخترانی که پدران و مادران‌شان از دانش کافی سیاسی برخوردار نبوده‌اند، ولی حامی خوبی برای فرزندان‌شان بودند. مانع خواسته‌ها و علایق آن‌ها نشده‌اند و برعکس، برای تشویق آن‌ها نقش خوبی ایفا کرده‌اند. چنین زنانی در جامعه خوب درخشیده‌اند و توانسته‌اند در جامعه مسئولیت انسانی خود را در مقابل سایر شهروندان ادا کنند. اما در شرایط فعلی نبود امینت و بی‌اعتمادی اجتماعی والدین در بسیاری از موارد مانع ورود دختران و زنان به عرصه‌های سیاسی و اجتماعی می‌گردد. اعتماد اجتماعی روز‌به‌روز کاهش می‌یابد و این فضا نه تنها شرایط سیاسی و اجتماعی را تنگ‌تر می‌سازد، که به فعالیت زنان در عرصه‌های اقتصادی و فرهنگی نیز ضربه می‌زند. زنان از اجتماع بیگانه می‌شوند و خود را نسبت به اجتماع بی‌علاقه می‌دانند و جامعه‌پذیری آن‌ها را با مشکل مواجه می‌کند.

گرچه نظر به ماده‌ی 54 قانون اساسی کشور، دولت مکلف است خانواده که رکن اساسی جامعه است را مورد حمایت قرار دهد، ولی دیده می‌شود که این بند از قانون کاملاً به فراموشی سپرده شده است و به خانواده‌ها هیچ توجهی از طرف دولت صورت نمی‌گیرد. این امر باعث می‌شود تا سنت‌های نادرست و عقب‌مانده تسلط بیش‌تری روی دختران و زنان پیدا کنند و فعالیت آن‌ها را در جامعه محدود سازند.

  1. 4.   عامل جمعیت

زنان 50 درصد هر جامعه را تشکیل می‌دهند. از این‌رو، اصرار و تلاش برای به‌دست گرفتن مناصب مهم دولتی از سوی آنان، چندان عجیب به نظر نمی‌آید. روژه گارودی در‌باره‌ی چگونگی به قدرت رسیدن زنان می‌گوید: «دنیای مالکیت مرد برای او قدرت می‌آفریند و سلسله مراتب را موجب می‌شود. اقتدار و سلسله مراتب باعث تمرکز و تجمع قدرت می‌شود و تمرکز قدرت، زیربنا‌های اجتماعی پیچیده‌ای را به وجود می‌آورد. این زیربناها نه تنها موجب نفوذ و تشریفات اداری می‌شوند، بل‌که باعث می‌شوند این نفوذ در مجموع نظام اجتماعی و به‌ویژه نظام کاری، عقلانی جلوه کند».

ما نمی‌توانیم در چنین شرایطی فعالیت زنان را نا‌دیده بگیریم و زنان از دست‌آوردهای جهانی بی‌بهره بمانند. از سوی دیگر، در امر توسعه‌ی سیاسی، بهره‌برداری از همه‌ی منابع انسانی ضروری است و با توجه به درصد بالای جمعیت زنان در کشور، آنان به عنوان نیرویی مؤثر در پیش‌برد اهداف سیاسی و اقتصادی کشور اند. در حقیقت حیات سیاسی سالم، مرهون مشارکت همه‌ی اعضای آن جامعه می باشد.

به اعتقاد بسیاری از فعالان سیاسی زن در جهان، در صفحات خونین تاریخ، جنگ، آشوب، قتل و کشتار، نامی از زنان دیده نمی‌شود‌ و این به علت همان میل به مصالحه و پرهیز ذاتی از خشونت است. در این رابطه برخی نیز براین باورند که زنان در پشت پرده‌ی سیاست، اهرمی قوی‌تر و کار‌آمدتر برای مردان محسوب می‌شوند. بسیاری معتقدند، زنان سیاست‌مدار به ریزبینی و دقت در اجرای قوانین و مقررات و سخت‌کوشی در جهت اثبات توانایی‌های فردی به درایت سیاسی خاصی نایل می‌شوند که نگاه آنان را به سیاست، آن‌گونه که مردان می‌نگرند، تغییر می‌دهد. خالده ضیا، نخست‌وزیر بنگله‌دیش چنین می‌گوید: «وقتی زنان در رأس کار قرار می‌گیرند، تمام تلاش خود را مصرف می‌کنند تا مردم کشور تصور نکنند اگر کس دیگری به جای او بود، کشور وضع بهتری پیدا می‌کرد». زنان کشورهای جهان اغلب در صدد ارتقای سطح آموزشی و تربیتی اجتماع به‌صورت ریشه‌ای بوده‌اند. در افغانستان با وجودی که زنان تلاش می‌کنند خود را در متن تحولات و توسعه‌ی کشور قرار دهند، ولی حرکت‌های قوی دیگری هم وجود دارند که مانع آن‌ها می‌شوند تا در روند‌های صلح‌پروری و توسعه‌ی کشور حضور داشته باشند و این حرکت‌ها باعث خنثاکردن حرکت‌های حق‌طلبانه‌ی آن‌ها می‌شوند. آن‌چه مسلم است، عده‌ای فکر می‌کنند زنان را می‌توان از جامعه حذف کرد و نیاز مبرم برای حضور آن‌ها در جامعه وجود ندارد. چنین تفکری باید واکنشی را به نفع زنان ایجاد کند که برای دست‌رسی به حقوق‌شان بیش‌تر از هر زمانی منجسم‌تر و ساختاری‌تر برخورد کنند تا بتوانیم تأثیر حضور پر‌رنگ‌‌شان را در جامعه تجربه کنیم.

تجربه‌ای از شکل‌گیری جنبش زنان در فرانسه:

در فرانسه واژه‌ی سقط جنین تابو بود. این واژه حتا در بین خانواده‌های تحصیل‌کرده هم بر سر زبان‌ها نمی‌آمد. در رسانه‌ها هم کسی در مورد این مسأله صحبت نمی‌کرد و کسی توجهی به آن نداشت. در دهه‌ی 1970 فرانسه کشوری کاتولیک بود و به همین خاطر، کسی جرأت نداشت در این مورد صحبت کند. در سال 1943 دولت ویشی زنی را که سقط جنین غیرقانونی انجام داده بود، به مرگ محکوم کرد. با این وجود، در دهه‌ی 1960 و 1970 تعداد زیادی سقط جنین غیرقانونی در فرانسه انجام می‌شد که باعث مرگ زنان می‌شد. زنان از سیمین دوبوار خواسته بودند که در جنبش سقط جنین فعالیت کند. گروه کوچکی از زنان، حدود 6 تا 8 نفر، هر یک‌شنبه ساعت 5 بعدازظهر در آپارتمان سیمین دوبوار جمع می‌شدند و جلسات منظم‌شان را دایر می‌کردند.

در اولین یک‌شنبه‌ای که جلسه آغاز شد، تصمیم گرفتند اعلامیه‌ای بنویسند که زنان سقط جنین انجام داده‌اند. این اعلامیه از بیانیه‌ی 141 الهام گرفته بود که در طول جنگ الجزایر انتشار یافته بود. این‌ها می‌دانستند، این بیانیه را باید افراد سرشناس و معروف امضا کنند. 343 زن، از جمله هنرپیشه‌های معروفی هم‌چون کاترین دونوو و دلفین سریگ، آن را امضا کردند. حتا دخترانی که سقط جنین انجام نداده بودند، متعهد شدند این بیانیه را امضا کنند. با وجودی که مشکلات زیادی سر راه این موضوع وجود داشت، هیچ رسانه‌ای آماده نبود این بیانیه را پخش کند. لوموند این کار را انجام نمی‌داد؛ چون روزنامه‌نگاران آن کاتولیک‌های سرسخت بودند و اصلا طرف‌دار حق انتخاب نبودند. تنها مجلات اکسپرس و نوول ابسرواتور علاقه‌مند به همکاری بودند. این زنان توانستند موافقت این روزنامه‌ها را کسب کنند و در تیتر اول آن این بیانیه را چاپ کنند. تمام هدف این بود که این مسأله را رسانه‌ای بسازند و این امر را تبدیل به یک مفهوم ملی نمایند. نتیجه چنین شد که در 4 اپریل 1971 جنجال برپا شد. برای اولین بار در تاریخ فرانسه، رادیو، تلویزیون و روزنامه‌ها بارها از اصطلاح سقط جنین استفاده کردند. پیش از آن‌که این زنان فرصتی برای سنجیدن عواقب این عمل در زندگی‌ شخصی‌شان به‌دست بیاورند، ابتکار عمل‌شان تبدیل به یک موفقیت بزرگ شد. با این وجود، بعضی از امضاکنندگان در حرفه‌ی‌‌شان با مشکل مواجه شدند؛ کلیسا و دولت خشم‌گین شده بودند.

سیمین دوبوار در زمینه‌ی سقط جنین و دلیل پخش این اعلامیه مصاحبه‌هایی را با روزنامه‌ها و تلویزیون‌ها انجام داد. تلاش برای قانونی‌کردن سقط جنین برای آن‌ها فرصت داد تا به بررسی وضعیت زنان جوانی که قادر به سقط جنین نبودند، بپردازند. اغلب این زنان نوجوانانی آزاردیده بودند. بعضی از آنان مورد تجاوز پدران یا اقارب نزدیک‌شان قرار گرفته بودند. چون فقیر بودند و نمی‌توانستند در یک کلنیک درجه یک در سویس سقط جنین انجام بدهند، آن‌ها را به شکل سیستماتیک از مکتب بیرون می‌کردند و حق نداشتند بعد از تولد فزندان‌شان نیز به مکتب بازگردند. به این ترتیب، از هرگونه حق ادامه‌ی تحصیل در آینده محروم می‌شدند. اغلب خانواده‌ها دختران خود را مجبور به ترک خانه می‌کردند. اما کجا می‌توانستند بروند؟ به چند خانه‌ای که دولت فرانسه برای مادران مجرد درست کرده بود؛ محیط بسیار سخت و سرد که در آن‌جا با دختران مثل جنایت‌کاران رفتار می‌شد. بعد از آن این جنبش مشکلات زنان را شناسایی می‌کردند و برای رفع این مشکلات از طریق تظاهرات مسالمت‌آمیز خواهان رسیدگی به این مشکلات از سوی دولت می‌شدند. آن‌ها با این روش مشکلات را تبدیل به موضوع ملی می‌کردند و عده‌ای از اتباع کشور را مجبور می‌کردند که از آن‌ها حمایت کنند.

در نهایت مجلس قانون ضد سقط جنین را ملغا کرد. زمان پرداختن به مشکلات دیگری هم‌چون تجاوز، زنا با محارم، دست‌مزد نابرابر و زنانی که مورد خشونت قرار می‌گرفتند، فرارسید. همین شد که زنان دست به نوشتن مقالات و تحقیق زدند، وضعیت زنان را مورد بررسی قرار دادند و مجمع حقوق زنان تأسیس شد.

در افغانستان هم می‌توانیم علیه خشونت‌های جاری، خودسوزی‌ها، علت‌های فرار از منزل، تجاوز‌های جنسی، گرفتن حق تحصیل و کار، قاچاق زنان، شکنجه و آزار و اذیت روحی و جسمی زنان در اجتماع، کمپاین‌هایی را راه‌اندازی نماییم و جلو این همه بی‌عدالتی‌های اجتماعی را بگیریم و از این فضای مساعد که دیری نشده در دست‌رس همه‌ی ما قرار دارد، استفاده نماییم.

همراهی مردان با گروه عظیم زنان، برای پیمودن راه دشوار رسیدن به دموکراسی است. جنبش زنان بدون حضور گسترده‌ی مردان پیش نخواهد رفت. چنان‌چه در این مسیر مردان حاضر به تقسیم قدرت و تسلیم جای‌گاه غصب‌کرده‌ی زنان نباشند، امر پیش‌برد مساوات با دشواری پیش خواهد رفت. برای توسعه‌ی سیاسی و رشد زیربنا‌های کشور، راهی جز پذیرش حقوق زنان در عرصه‌‌ی سیاسی-اجتماعی نداریم. امروز هرگونه مقاومت در مقابل جنبش‌هایی که از سوی زنان به وجود می‌آید، سرنوشتی جز تباهی و ویرانی در کشور را در قبال نخواهد داشت.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *