مهاجران افغانستانی؛ مقصر کیست؟

حسین رهیاب (بلخی)

بخش دوم و پایانی

اینک با این توضیح مختصر بهتر است به چند‌مسأله‌ی اساسی بپردازیم:

1-  آثار مهاجرت

بررسی آثار و پیامدهای مهاجرت کاری است سخت و دشوار که انجام آن نه فقط به صورت کتابخانه‌ای که به تحقیق وسیع میدانی نیاز دارد. آوارگی و مهاجرت از یک منظر دارای آثار بسیار مخرب و زیان آور است، ملت آواره، ملتی است بی‌سرنوشت که باید فرزندانش را در غربت به دنیا آورده و در غربت نیز بپرورد. آوارگی دوری از خانه و کاشانه است، آوارگی مستلزم تحمل رنج‌ها و سختی‌ها است و آوارگی «بی‌هویتی» است. از منظر دیگر البته آوارگی غنیمتی است بزرگ و گنجی است بی‌پایان.

از آن‌جا که انسان از ابتدای خلقت آواره و خانه‌به‌دوش بوده، این پدیده در طول تاریخ یک روند طبیعی به شمار می‌رفته است و تمدن امروز انسان نیز چیزی نیست جز ثمره‌ی مهاجرت‌های او. بنای مهاجرت در تاریخ (با همه‌ی تبعات منفی آن) مبتنی بر رسیدن به آثار مثبت آن بوده است. مهاجرت آریایی‌ها، که بزرگ‌ترین تغییر محل زندگی به حساب می‌آید، نمونه‌ای است از این نوع تحول که جهان امروز مبتنی بر آثار و نتایج آن است. انسان در طول دوران زندگی خود برای دست‌یابی به زندگی بهتر و رسیدن به آرامش و آسایش بیش‌تر و ایجاد تغییرات مداوم، از مهاجرت به عنوان یک روش مناسب بهره گرفته و شرایط و موقعیت خود را نیز بهبود بخشیده است.

گرچه جنگ و درگیری، از عوامل عمده‌ی مهاجرت به شمار می‌رود؛ اما عامل اصلی در این میان چیزی جز منابع نمی‌باشد، که همیشه دو طرف درگیری به دنبال آن بوده و بانی جابه‌جایی خود و دیگران می‌شوند و همین عامل خود زمینه‌ی مهمی ‌در پیش‌رفت تمدن به شمار می‌رود. بنابر منابع تاریخی، آریایی‌های که دست به مهاجرت زدند و از جیحون گذشتند، به‌زودی با تحول ساختاری مواجه شده و از زندگی شبانی به کشاورزی و تجارت روی آوردند و با گسترش حرکت خود به هند و اروپا، شکل امروزی جهان را پایه‌گذاری کرد‌ند و به سمت دنیای نو گام برداشتند، در حالی که بخش دیگری از آریایی‌ها که در آن سمت آمو مانده بودند، هم‌چنان در دوره‌ی شبانی باقی ماندند.

امروزه هیچ‌گونه تردیدی وجود ندارد که مهاجرت مردمان افغانستان به کشورهای دیگر نیز تبعات منفی بسیاری داشته است. تحمل سال‌ها رنج و سختی، نیش تند و گزنده‌ی دیگران، کنایه‌ها و فحاشی‌ها، توهین و تحقیر مداوم و… از جمله‌ی تبعات منفی مهاجرت است و بدتر از آن بی‌سرنوشتی و بی‌هویتی است که می‌تواند تهدیدی برای نسل‌های بعدی ما باشد. با وجود این حقیقت تلخ، نباید تأثیر مثبت آن را نفی کرد و نادیده گرفت و به نظر می‌رسد که مهاجرت مردم افغانستان به کشورهای دیگر دارای تبعات یک‌سانی بوده است؛ اما می‌توان آثار و پیامدهای مثبت مهاجرت به‌ایران را در سه بند کلی قرار داد:

1- با قطع پیوندهای گذشته‌ی تاریخی، دو ملت کاملا بیگانه با هم، دریافتند که دارای اشتراکات بسیاری بوده و از ریشه‌های مشترکی برخوردار می‌باشند. زبان، دین، فرهنگ و تاریخ مشترک می‌توانند عواملی برای نزدیکی و ایجاد ارتباط باشند و زمینه‌ی داد و ستد فرهنگی را فراهم نمایند. در این میان، شکی نیست که فرهنگ قوی‌تر، حرف‌های بیش‌تری برای گفتن دارد و ممکن است داد و ستد یک‌جانبه باشد، ولی با این وجود این نوع پیوند از آن‌جا که دارای ریشه‌ی مشترک است، یک فرهنگ بیگانه به حساب نمی‌آید و طبعا می‌تواند تغییرات مثبتی به وجود آورد. چنان‌که امروزه تأثیرات متقابل دو ملت را نمی‌توان به‌راحتی نادیده گرفت. ارتباط وسیع زبانی، فرهنگی و اجتماعی موجب یک تحول بزرگ در جامعه‌ی مهاجر شده و در مقابل نیز به اندازه‌ی خود به میزبان نیز اثر گذاشته است.

باید قبول کرد که در یک جامعه افراد گوناگون، با سلایق متفاوت زندگی می‌کنند و اساس رفتار و برداشت و ارتباطات افراد در بیش‌تر مواقع منافع آنان است و این مسأله در میان هفتاد و چند میلیون ایرانی نیز یک نکته‌ی طبیعی به شمار می‌آید. در میان ایرانیان کسانی هستند که دوست دارند مهاجرانی چون آنان زندگی آرامی ‌داشته باشند، کسانی هستند که کاری به کار ما ندارند و کسانی نیز هستند که سایه‌ی ما را با تیر می‌زنند. و طبعا همین برداشت‌ها نیز به رسانه‌ها و مطبوعات نیز کشیده می‌شوند. ولی متأسفانه مردم ما همیشه نیمه‌ی ‌خالی پیاله را دیده و به مسایل منفی توجه زیادی دارند، ولی از مسایل مثبت دوری می‌کنند. در ایران مسئولان بسیاری بوده و هستند که نسبت به مهاجران دیدگاه انسان‌دوستانه دارند. در دهه‌ی هفتاد که فشار بسیاری بر مهاجران وجود داشت، نویسنده‌ی ‌ایرانی محمد حسین جعفریان مقاله‌ی تندی به حمایت از مهاجران در روزنامه‌ی توس مشهد نوشت و نسبت به رفتار‌های موجود با مهاجران به‌شدت انتقاد کرد که واکنش‌های بسیاری را نیز در پی داشت. در رسانه‌ها موارد مثبت بسیاری به چشم می‌آیند؛ مثلا همین روزها خانم ساناز قربانی در روزنامه‌ی «دنیای اقتصاد» مطالب انسان‌دوستانه‌ای در مورد لزوم توجه دولت به تحصیلات فرزندان مهاجران نگاشته است که قابل ستایش است و در مقابل البته موارد منفی زیادی نیز دیده می‌شود و این نه فقط در ایران، که در همه‌جای دنیا طبیعی است.

در ایران در مورد مهاجران نظرهای گوناگونی وجود دارند و انعکاس هم می‌یابند. در میان سیاست‌مداران، روشن‌فکران، هنرمندان، اصحاب رسانه، مراکز فرهنگی و عموم مردم درک درست و دید مثبتی وجود دارد و در مواردی نیز چیزهای منفی دیده شده و برخی از مسایل موجب بروز مشکل می‌شوند. از طرفی ما باید تلاش کنیم که با بالا بردن دید خودمان، از تمام ظرفیت موجود استفاده نماییم و بدانیم که در میان یک جمعیت هفتاد و چند میلیونی همه‌نوع افراد با دیدگاه‌ها و سلایق گوناگون وجود دارند و قرار نیست همه‌ی آنان نسبت به ما خوش‌بین باشند و به نظر می‌رسد قضاوت‌های شتاب‌زده و یک‌طرفه‌ی ما، خصوصا در بیرون از ایران، نه تنها موجب حل مسایل نمی‌شود، که برای مهاجران نیز تبعاتی را به بار می‌آورد. بنابراین و در کل می‌توان نتیجه گرفت که فضای این کشور در برخورد با مهاجران، با همه‌ی فراز و نشیب‌های آن کشور، و حضور انبوه، گسترده و قابل لمس مهاجران، تا حدودی قابل تحمل بوده است. گرچه در دولت گذشته‌ ‌این روند کمی ‌سخت‌تر از گذشته شد و  سیاست دولت جدید هم هنوز مشخص نیست.

2- جای هیچ‌گونه تردیدی نیست که بیش‌تر مهاجران ابتدایی، بی‌سواد بودند و امروزه تقریبا تمام جوانان و نوجوانان ما از تحصیلات دانشگاهی و متوسطه بهره‌مند می‌باشند. خروجی دانشگاه‌های دولتی ایران چند‌هزار نفر بوده است و اگر تمامی ‌مراکز آموزشی محاسبه شود، می‌توان نتیجه گرفت که دارندگان تحصیلات عالی تعداد زیادی می‌باشند و افراد دیپلومه نیز باید چیزی بالغ بر ده هزار نفر باشد و همه‌ی ‌این موارد قابل توجه می‌باشد. باید توجه داشت که هنرمندان، نویسندگان، روزنامه‌نگاران، مدیران، فرهیختگان، نخبگان و روشن‌فکران بسیاری در ایران پرورش یافته و در فضای جدید کشورمان نیز تأثیرگذار بوده‌اند و آنان به ‌ایرانیان نیز خدماتی ارائه کرده و برخی نیز هم‌چنان در این کشور به کار و فعالیت مشغول می‌باشند. تحصیلات مهاجران و بهره‌مندی آنان از فضای ایران نه فقط به نفع مهاجران که به نفع ایرانیان نیز بوده و خواهد بود. زیرا کسانی که در این فضا پرورش یافته‌اند، بیش‌تر ایرانی‌اند تا افغانی و هر‌کجا که باشند، از نظر فرهنگی ممثل فرهنگ، تمدن و… ایران به حساب می‌آیند و به طور غیر‌مستقیم به تبلیغ و ترویج آن نیز کمک می‌کنند و در واقع ایرانیان با هزینه‌ی بسیار کم، منفعت زیادی به چنگ آورده‌اند، ولی متأسفانه مقام‌های ایران یا این را درک نکرده‌اند ‌یا آن را نادیده گرفته و تحصیل مهاجران در ایران را پُر‌هزینه می‌دانند. این نه فقط شامل دانش‌جویان، که شامل بیش‌تر مهاجران می‌شود.

نکته‌ی منفی در این قسمت که به نظر من یک اشتباه بزرگ از سوی مقامات ایران به شمار می‌آید، ایجاد محدودیت تحصیلی طی چند‌سال‌ اخیر می‌باشد و این برعکس تصور مقام‌های ایرانی که فکر می‌کنند به نفع ایران است، کاملا به زیان ایران بوده و البته در مقطع فعلی به ضرر ما نیز خواهد بود؛ اما در آینده ممکن است به نفع ما تمام شود؛ زیرا بسته شدن یک راه می‌تواند باعث پدید آمدن و گشوده شدن راه‌های جدید و مناسب‌تری گردد و به همین دلیل با ایجاد موانع نباید تصور کنیم که دنیا به پایان رسیده است، بلکه باید تصور کنیم که موانع، فرصت‌های بی‌شماری به وجود آورده و ما را به سمت رسیدن به ‌یک جایگاه رفیع هدایت خواهد و این دیگران هستند که در دراز مدت ضرر خواهند کرد.

3- مهاجران ابتدایی، علاوه بر بی‌سوادی، از فقر فکری، تعصب نژادی، مذهبی، زبانی و منطقه‌ای در رنج بودند و طی همان سال‌ها تعصب حزبی نیز با سو‌ استفاده از همان جهالت، توسط جهادی‌ها بر آنان تحمیل شد و نسل قبلی ما به‌ این گونه عمر بر باد داد. در حالی که نسل بازمانده‌ی فعلی و نسل جوان ما با پشت سر گذاشتن همه‌ی تعصبات و دور ریختن ایده‌آل‌های بی‌معنا، تبدیل به ‌یک نسل فرهیخته و روشن‌فکر شده‌اند که برای تحولات دنیای نو آماده‌اند. آنان می‌توانند دنیای نوینی را بسازند که مبتنی بر دموکراسی، حقوق بشر و احترام به تمامی ‌ابنای بشر فارغ از رنگ، مذهب، زبان، دین، نژاد و… باشد. دگرگونی افکار و اندیشه‌ها و ایجاد تغییرات گسترده در شخصیت فکری مهاجران، پدیده‌‌ای است مبارک و قابل توجه که می‌تواند جامعه‌ی ما را نیز متأثر و دگرگون نماید.

من شخصا با همه‌ی مشکلات موجود، که به آن معترف بوده و خود نیز دست و پنجه نرم کرده‌ام، مهاجرت را یک پدیده‌ی مبارک دانسته و نسل موجود در ایران را یک سرمایه‌ی بزرگ برای کشورمان می‌دانم. دنیای مهاجرت سختی‌های زیادی داشته است و تحولات بسیاری. روزهای خوب و بدی نیز داشته است و عوارض بی‌شماری. ما چیزهای زیادی یاد گرفته و بهایی نیز پرداخته‌ایم؛ اما آن‌چه که به دست آورده‌ایم، ارزش‌مندتر از چیزهایی است که از دست داده‌ایم و اینک به تصور من، تغییراتی در پیش است که می‌توانند به مهاجرت ما پایان دهند؛ چیزی که باید روزی اتفاق افتاده و ما را از بلا‌تکلیفی موجود خارج نماید.

2-  آینده‌ی مهاجران

در پی سیاست‌های جدید اعمال شده از سوی دولت ایران و احتمال شدت آن در سال‌های آینده، به نظر می‌رسد که شرایط نوینی برای مهاجران ایجاد خواهد شد که‌ این دیدگاه دارای تبعات خاصی می‌باشد و می‌تواند تأثیرات بسیاری بر زندگی مهاجران گذاشته و مشکلاتی را ایجاد نماید. سیاست‌های جدید دولت در ایران که بر زندگی مهاجران تأثیر خواهند داشت، عبارت‌اند از:

ایجاد تحول اقتصادی و حذف یارانه‌ها که مهم‌ترین تصمیم دولت بوده و در سال‌های قبل نیز مورد توجه بود و احتمالا دولت در آینده‌ی نزدیک با حذف کامل یارانه‌ها، تلاش خواهد کرد قدم‌های سریع‌تری را در رسیدن به آزادی اقتصادی و شبه خصوصی بردارد.

دریافت شهریه از دانش آموزان مهاجر که در چند‌سال اخیر دنبال می‌شود

دریافت عوارض شهرداری و… از خانواده‌های مهاجر

دریافت حق‌الصدور کارت کارگری از مهاجران‌

محدودیت و ممنوعیت پذیرش تحصیلات عالی برای مهاجران

ممنوعیت فعالیت‌های اقتصادی و فرهنگی مهاجران، تعطیلی مدارس و مراکز فرهنگی.

و…

بر این اساس و با اعمال سیاست‌های جدید، طیف عمده‌ای از مهاجران با مشکل مواجه شده و توان ادامه‌ی زندگی در ایران از آنان سلب خواهد شد و البته زمینه‌ی زندگی برای برخی از اقشار دیگر؛ چون سرمایه‌داران، دانش‌جویان، متخصصان و… چون گذشته فراهم خواهد بود.

شخصا اعتقاد دارم که اعمال هر‌نوع سیاستی در یک کشور، مربوط به مسایل داخلی آن کشور بوده و  به ما ربطی ندارد. بنابر‌این، پرداختن به‌ این امور را لازم نمی‌دانم، ولی می‌توانم به عنوان یک مهاجر در مورد مسایل مهاجران و امور داخلی افغانستان اظهار نظر نمایم. شاید در این قسمت تذکر دو نکته خالی از لطف نباشد:

نکته‌ی اول: بهتر است سیاست‌های مرتبط با مهاجران مشخص و حساب شده و البته دراز‌مدت باشد. عدم برنامه‌ریزی در مورد مهاجران نه مربوط به امروز که از گذشته مشهود بوده و در واقع این مورد یکی از بزرگ‌ترین عیب‌هایی است که در سالیان طولانی شاهد آن بوده‌ایم.

نکته‌ی دوم: اجرای برنامه‌ی تبعیضی در کل دنیا معمول است، ولی شخصا، علاقه‌مند به پی‌گیری سیاست یک‌سان در مورد مهاجران می‌باشم و اعتقاد دارم که نباید در اعمال سیاست یک دولت، میان افراد ‌به عنوان‌های مختلفی چون دانش‌جو، متخصص، تحصیل‌کرده، سیاست‌مدار و… فرق‌ گذاشته شود. به نظر من، اگر قرار است مهاجران از یک کشور اخراج شوند، باید تمامی ‌آن‌ها بدون استثنا آن کشور را ترک نمایند، و‌گرنه اعمال سیاست‌های تبعیضی می‌تواند دارای تبعات منفی بسیاری باشد.

3- مقصر کیست؟

در این‌جا یک سوال بسیار اساسی وجود دارد که باید به آن پاسخ گفته شود و آن این که در قبال رنج‌ها و دردهای مهاجران و بی‌سرنوشتی آن‌ها در ایران مقصر واقعی کیست؟ در واقع مسئولیت این مهاجران به عهده‌ی کیست و آنان باید به کجا مراجعه نمایند؟ به نظر من، یافتن جواب این سوال، دشوار است و در حالت ساده‌ی آن، بسیاری ایران را مقصر دانسته و این کشور را عامل این نابه‌سامانی می‌دانند. این افراد دایما کشورهای دیگر را شاهد مثال آورده و می‌کوشند این کشور را محکوم نمایند، گرچه به نظر من، ایران از یک جهت در قبال مهاجران مقصر است و باید جواب‌گو باشد، که اشاره خواهد شد؛ اما در این میان تقصیرکاران مهم‌تری وجود دارند که آن‌ها می‌توانند و باید در قبال مهاجران پاسخ‌گو باشند. قبل از آن نباید از دو نکته‌ی مهم غافل بود:

1-   ایران کشوری است دارای برنامه‌ها و سیاست‌های خاص خودش‌ و به همین دلیل، قابل مقایسه با کشورهای دیگر نمی‌باشد و از طرفی این کشور هم‌سایه‌ی افغانستان است و تعداد مهاجران در این کشور زیاد و رفت و آمد بسیار قاچاق هم آسان می‌باشد. حضور کارگران فصلی نیز سابقه‌ی طولانی در این کشور دارد. در حدی که بخش عمده‌ای از پیش‌رفت این کشور، خصوصا در امور زیر‌سازی، مدیون کارگران ارزان‌قیمت افغانی است.

2-   قوانین تابعیتی در ایران بر‌اساس پیوند خونی استوار است و از چنان محدودیتی برخوردار است، که نمی‌تواند هیچ‌بیگانه‌ای را در بر‌گیرد و بر‌این اساس، توقع بسیاری از مهاجران از انعطاف قانون برای مهاجران بی‌هوده است. این عدم انعطاف نه فقط در مورد مهاجران عادی که حتا شامل کسانی می‌شود که در ایران متولد شده‌اند و با اقامت رسمی ‌به 18 سالگی می‌رسند و حالت استثنای آن فعلا در مورد افرادی است که در زمان تولد، دارای پدر و مادری با اقامت رسمی ‌بوده و این اقامت تا 18 سالگی آن فرد ادامه ‌یابد و حتا همین قانون نیز ممکن است دچار تغییر شده و لغو گردد.

در نتیجه، محکوم کردن ایران، آب و نانی برای مهاجران نخواهد شد و‌ از طرفی هر‌کشوری حق دارد بر‌اساس منافع خود قوانینی وضع نماید و آن‌ها را اصلاح و تعدیل نماید و بیگانگان از آن‌جا که خارجی محسوب می‌شوند، طبعا حق دخالت در مورد قوانین آن کشور را نداشته و نباید هم خود را دخیل نمایند.

با توجه به نکات بالا، به تصور من، در جریان وضعیت فعلی مهاجران، پنچ جریان به صورت زیر مقصر اصلی‌اند:

ما و پدران ما

‌در مرحله‌ی نخست، مقصر واقعی کسی نیست جز پدران ما که با توهمات واهی و خیالات باطل، کشور خود را رها نموده و راهی کشورهای دیگر شدند و به ‌این صورت هم خود را تحقیر و بی‌چاره نمودند و هم فرزندان خود را به بی‌هویتی و بی‌سرنوشتی رها نمودند و در مرحله‌ی بعد ما (فرزندان آن‌ها) مقصر می‌باشیم که هم‌چنان راه پیموده‌ی آنان را با وجود اثبات اشتباه بودن آن، ادامه می‌دهیم و به نهایت چیزی که خواهیم رسید، یک نسل کاملا بی‌هویت است که سرنوشتی جز فلاکت در انتظارش نخواهد بود.

ایران

ایران به هر‌صورت در یک‌سوی مسأله‌ی مهاجران مقیم این کشور قرار دارد. مشکل و تقصیر این کشور در رابطه با مهاجران به دو عامل بزرگ بر می‌گردد؛ اولین مسأله‌ی مهم، عدم توجه ‌این کشور به تطبیق قوانین بین‌المللی در مورد مهاجران است. در این قضیه سازمان ملل نیز مقصر است که قادر نبوده ‌این کشور را ملزم به اجرای حقوق بین‌المللی در قبال مهاجران کند. مسأله‌ی دوم، عدم وجود قوانین ثابت و شفاف داخلی ‌یا ترتیب یک سیاست ثابت برای مهاجران در دولت این کشور است. سیاست ایران در قبال مهاجران «فصلی» است و با توجه به شرایط افغانستان و نوع روابط با دولت مستقر در آن، روابط ایران با کشورهای جهان و تغییر دولت‌ها مرتب تغییر می‌کند. به نظر می‌رسد که ‌ایران با توجه به «منافع» و «مصالح» خود، مانده است با این معضل بزرگ چگونه رفتار کند، به گونه‌ای که به گفته‌ی پیشینیان «نه سیخ بسوزد و نه کباب» و اگر به‌این نتیجه برسد، حتما فکری به حال ما خواهد کرد!

سازمان ملل

‌کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد سومین جریان مقصر در وضعیت مهاجران است. این سازمان اگر وظیفه‌ای در قبال مهاجران دارد (که البته هم دارد)، باید به نحو احسن آن را به انجام رساند و اگر ندارد، رسما اعلام نماید و خود را از امور مهاجران کنار بکشد. این وظیفه‌ی کمیساری‌ است که با توجه به حقوق بین‌المللی نسبت به حقوق مهاجران حساس بوده و از آن دفاع نماید. به تصور من، امروزه سازمان ملل بدون توجه به مسایل سیاسی و بازی‌های پشت پرده‌ی آن، یا مهاجران را به افغانستان برگرداند، یا زمینه‌ی مهاجرت آنان را به کشورهای دیگر فراهم نماید، یا در کشور مقیم به موضوع فیصله داده و سرنوشت این مردم را روشن نماید. سالیان طولانی است که ‌این سازمان و نمایندگی‌های آن گرفتار روزمرگی شده و به نظر می‌رسد که‌این سازمان در قبال مهاجران سیاست مشخصی ندارد و حتا می‌شود گفت که سازمان ملل مهاجران را وسیله‌‌ای برای چانه‌زنی خود ساخته و با این برگ دست به «قمار» می‌زند. سازمان ملل در صورت لزوم می‌تواند با استفاده از اهرم‌های موجود خود و مذاکره با دو طرف قضیه، به ‌این موضوع رسیدگی کرده و آن را برای همیشه ختم نماید.

جامعه‌ی جهانی

جامعه‌ی جهانی همان‌گونه که وظیفه‌ی خود می‌داند با تروریسم مبارزه کند، باید وظیفه‌ی خود بداند که در سرنوشت یک ملت آواره که به دلیل سیاست‌های نابخردانه‌ی دولت‌شان گرفتار دور باطل شده‌اند، مداخله کند. اگر حضور در افغانستان و تلاش برای ماندن در کشور حق جامعه‌ی جهانی است، تلاش برای حل معضل آوارگان نیز یک وظیفه‌ی انسانی و بین‌المللی است که باید جهانیان سهم خود را در این پروسه بپردازند و این مشکل هم فقط با هم‌کاری جامعه‌ی جهانی قابل حل است. متأسفانه کشورهایی که امروز در افغانستان حضور دارند، تقصیر زیادی در تداوم وضعیت مهاجران دارند که ادامه‌ی آن به نفع آنان هم نخواهد بود.

دولت افغانستان

جریانی که همیشه نادیده گرفته می‌شود، دولتی است که با رای مردم و به صورت قانونی بر کشور حکومت کرده است و وظیفه‌ی آن، حمایت و دفاع از حقوق تمام مردم کشور و به‌خصوص مهاجران می‌باشد. دولت افغانستان باید در طول سالیان گذشته با برنامه‌ریزی بلند‌مدت، این مشکل اساسی را حل می‌کرد و حتا اگر امکان بازگشت مهاجران در داخل وجود نداشت، دولت می‌توانست با استفاده از روابط حسنه‌ی موجود با جهان، زمینه‌ی انتقال آنان را به کشورهای دوست فراهم نماید.

دولت‌مردان افغانستان، نمایندگان شورای ملی و خصوصا رهبران احزاب جهادی مهاجران را وسیله‌‌ای برای رسیدن به مقاصد سیاسی و منافع مالی خود می‌دانند و هر‌ چند‌وقت، یک‌بار یکی از آنان به ‌ایران آمده و به عنوان حامی ‌مهاجران نزد دولت‌مردان ایرانی خواهان تداوم چند‌روزه‌ی ‌این وضعیت مخرب می‌شوند. این افراد که آدم‌های سرشناسی‌اند، فقط یک هدف را دنبال می‌کنند و آن «خواب» رهبری بر مردمی ‌است که از آنان جز استخوانی باقی نمانده است! ‌ولی متأسفانه ‌این دلالان نیک می‌دانند که وجود مهاجران برگ برنده‌ای است برای ادامه‌ی حیات سیاسی فعلی و آینده‌ی آنان و اگر مهاجران نباشند، آنان کجا و به کدام بهانه رو‌ به «گدایی» آورند؟

در کل دولت افغانستان دارای یک سیاست کاملا انفعالی و دلال‌مآبانه در رابطه با مهاجران است، که ‌این را در رفتارهای بی‌خاصیت سفارت افغانستان در تهران می‌توان مشاهده کرد. سفارتی که نه برای خود ارزش قایل است و نه کرامت مهاجران را پاس می‌دارد. جالب است که ‌این سفارت همین روزها نیز همانند گذشته با در‌خواست تداوم وضعیت موجود، خواهان ادامه‌ی حضور مهاجران غیر‌قانونی شده است، ولی کسی نیست از «سفیر» عاقل این سفارت فخیمه سوال کند که «تمدید تا کی؟» شاید این سیاست دولت ناشی از مشکلات داخلی باشد، ولی در این صورت نیز، حتا اگر دولت در زمینه‌ی دفاع از حقوق مهاجران برنامه‌ای ندارد، بهتر است با شخصیت آنان‌ بازی نکند. گرچه انتظار به حق از دولت آینده‌ ‌این است که به هر‌نحو ممکن، به‌این معضل همیشگی پایان داده شود.

نکته‌های پایانی:

نکته‌ی نخست: ما سالیان زیادی است که تحقیر می‌شویم و این نه فقط شامل کارگران که حتا شامل فرهیختگان، هنرمندان، تحصیل‌کردگان و… نیز می‌شود. به نظر عمده‌ی مردم ایران، «افغانستانی» هر‌کسی که باشد و هر‌شکلی که داشته باشد، بازهم، «افاغنه»‌اند!

نکته‌ی دوم: برای ایجاد تغییر، ما باید تغییر کنیم و دیدگاه خود را هم نسبت به خود و هم به دیگران و هم به جهانیان تغییر دهیم و از همه مهم‌تر این که، کشور خود را تغییر دهیم. تا زمانی که ما فقیر و گرسنه و عقب‌مانده باشیم، نظر حقیرانه‌ی دیگران از ما باز نخواهد گشت.

نکته‌ی سوم: ما باید به سمت یک هویت و ساختار جدید حرکت کنیم و بدانیم که شعارهای هر‌ملت و هر‌کشور در درون آن کشور و برای آن ملت ارزش‌مند است، ‌نه برای ما و ما خود سعی کنیم با تعریف منافع خود، راهی را برویم که باید برویم. گرچه در این مسیر تلفات داده و خساراتی را متحمل خواهیم شد، ولی شاید بتوانیم با ایجاد یک ساختار ملی مستحکم، هویتی برای نسل‌های بعد برجا‌ گذاریم.

نکته‌ی چهارم: تفسیر دوباره‌ی وحدت ملی، تلاش برای ایجاد پیوند ملی، ایجاد یک حکومت مقتدر و آزاد، تقویت حقوق شهروندی در چهارچوب دموکراسی و آزادی‌های مدنی، ترویج اتحادیه‌ها و مراکز صنفی و فرهنگی و حرکت به سمت اقتصاد آزاد و تحول در مدیریت کشور و بازسازی زیرساخت‌ها و جذب سرمایه‌گذاری و… از برنامه‌هایی است که می‌تواند‌ کشور را ‌طی چند‌سال با رشد و دگرگونی مواجه نموده و چهره‌ی ما را تغییر دهد. ‌تا ما تغییر نکرده و جهان نوی که مبتنی بر علم و دانش و ثروت نباشد، برای خود نسازیم، هم‌چنان «افغانی» خواهیم بود و خواهیم ماند.

نکته‌ی پنجم و پایانی: انسان در جریان زندگی‌اش، نباید دیگران را مقصر بداند. بهتر است به جای محاکمه‌ی دیگران، ابتدا خود را مقصر بداند و محاکمه نماید؛ زیرا کسانی که دیگران را مقصر می‌دانند، متوجه اشتباهات خود نشده و در نتیجه در صدد اصلاح خود نیز نخواهند بود و به ‌این صورت اشتباهات تکرار و بیش‌تر شده و منجر به سقوط و هلاکت انسان خواهد شد. پس‌ بهتر است ما نیز به دنبال مقصر نگردیم و بدانیم که هر‌ملتی دیگران را مقصر بداند، خود را فریب داده است و باید بدانیم که مقصر خودمان هستیم و برای اصلاح خود تلاش نماییم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *