رویداد بیستم عقرب 1394 کابل را چه بنامیم؟ نامگذاری این رویداد میتواند ما را با واقعیتهای جامعه افغانستان نزدیک یا از آن دور کند. اینکه به چه اسمی یاد کنیم بر چهگونگی فهم ما در تحلیل یا نقدی بر آنچه به وقوع پیوست کمک نیز میکند/تاثیر گذار است. یا بیموضوع نمیتوان سخن گفت، چرا که ذهن و زبان ما با کلیشهی «عنوان» عادت کرده است. عنوانها حامل پیام است و از جانب دیگر ما در جهان «معنا» زندگی میکنیم. به این ترتیب مهم است تا با نامگذاری این حرکت مدنی و سیاسی نوع مواجهه و چهگونگی برخورد خویش را با آن تعیین نسبت کنیم. با اسم گذاردن فینفسه محدودیت نیز اعمال کردهایم، اسم میتواند این رویداد اجتماعی و سیاسی را که از نظر ماهیت سیال است و امکان یا ظرفیت بسیاری برای تفسیر و تحلیل دارد، محدود کند.
این یادداشت کوتاه در صدد تعریف کردن رویداد چهار شنبه کابل نیست. بلکه صرفاً به مثابه یک «طرح مسئله» به این موضوع پرداختهام.
با شروع راهپیمایی از «مصلی شهید مزاری» تا جلو دروازهی ارگ ریاست جمهوری که حدود 14 کیلومتر فاصله است، نامگذاریها نیز آغاز شد. بسیاریها این رویداد را «راهپیمایی بیسابقه»، برخی هم «انقلاب تبسم»، شماری نیز «تظاهرات میلیونی» عنوان کردند. «فوران خشم» نیز سر زبانها افتاد و به عنوان زیر نویس در تلویزیونهای که نشرات زنده داشتند به کار برده شد. «کابل در چهار شنبهی فاجعه»، «بیداری در برابر تروریسم»، «نمایش وحدت ملی» و همین طور «دادخواهی ملی» از جمله نامهای بودند که طی این مدت مورد استفاده قرار گرفت و تحلیلهای زیادی زیر این عنوانها یادداشت شد و حرفهای بیشماری هم گفته شد.
پرسش این است که عنوانهای فوق چقدر با اصل مسئله که در چهار شنبه اتفاق افتاد، نزدیک است؟ این مفاهیم هر کدام حامل معنا و دارای یک پیام روشن است. این مفاهیم با آنکه از یک خانواده است اما هر کدام بر یک «امر» اجتماعی و سیاسی «خاص» دلالت میکند.
به عنوان مثال، نظریهپردازان مفهوم «انقلاب» را در علوم اجتماعی تعریف و آن را بهمنظور خاص به کار میبرند. به رغم آنکه نظریههای بسیاری در مورد انقلاب وجود دارد و کشمکشها بر سر تعریف این مفهوم پایان نیافته است اما این اختلاف نظر بر یک وحدت نظر استوار است. برخی از جامعهشناسان انقلاب را به رویدادی ارجاع میدهند که نتیجهی آن تغییرات عمیق، محسوس و قابل اندازهگیری است. این تعریف جامع و فراگیر است. بنابر این تعریف، انقلاب به رویدادی گفته میشود که باعث تغییرات در باورها و ارزشها و هنجارهای مسلط در جامعه شود. و همچنین از نظر نتیجه، انقلاب بایستی محسوس و قابل اندازهگیری باشد. مراد از این تعریف، دگرگونی در ساختارها، ارزشها و باورهای یک جامعه است.
نظریههای هم وجود دارد که کودتاها و تغییر نظامهای سیاسی را در زیر عنوان انقلاب مینویسند. نظریه دوم پشتوانههای تجربی و تاریخی بسیار دارد.
آنچه در هفته گذشته کابل شاهد آن بود و جهان به نظاره آن نشست، غافلگیر کننده و حیرتانگیز بود. درواقع کسی باور نمیکرد و انتظار نداشت تا پایتختی که در آن فرخنده به آتش زده شد، میزبان چنین تحولی باشد و صدها هزار دختر و پسر جوان، پیر مردان و زنان در کنار هم چندین کیلومتر راهپیمایی کنند بدون آنکه حادثه رخ داده باشد. از این جهت، بسیاریها تحت تأثیر قرار گرفتند و غافلگیر شدند. در موقعیتی که احساسات تحت تاثیر شعارهای عدالت محور و حقوق انسان و انزجار از جنگ و خشم و خشونت و ترور برانگیخته میشود «انقلاب» وسوسه برانگیزترین عنوان است.
با بیرون شدن از اجتماع میلیونی تظاهر کنندگان و فروکش کردن عواطف این فرصت در اختیار ما قرار میگیرد تا یک بار دیگر خلوت گزین شویم و بر آنچه اتفاق افتاد، تأمل کنیم. این رویداد نه آن قدر بزرگ بود که در کنار قامت بلند انقلاب ایستاد شود و نه عمیق و فراگیر بود که در نتیجه آن باورهای سنتی دچار گسست شوند و نه به پیمانهی بود که ارزشها جابهجا شوند. اما تقلیل دادن این رویداد مدنی را به «فوران خشم» خواندن هم منصافه نست. و چه بسا که یک «تظاهرات» به معنای رایج آن هم نبود. این رویداد از آن جهت که نتوانست پاسخهایش را از طرف حکومت دریافت کند بینتیجه بود اما حضور سنگین مردم و صداییکه در روز چهار شنبه از کابل بلند شد و به ولایات افغانستان رسید و از ماورای مرزها عبور کرد و جهان گستر شد، به این رویداد اهمیت داد. این مهم را چه باید خواند؟