نیازی به گفتن نیست که گاهی آدم چیزهایی میگوید که بعد با خود میگوید ای کاش آن چیزها را نمیگفت. در اینگونه موارد، یکی از راههای گاه موثر و گاه آبروشکن این است که آدم بگوید منظور من آن چیزی نبود که همه، جز خودم، از آن فهمیدهاند. حالا میگویید لطفاً مثال بیاور. بسیار خوب:
مثلاً فرض کنید یک دفعه از دهان تان میپرد که باید توازن قومی در زندانها رعایت شود. مردم که این را میشنوند میگویند «چی؟ شما چی گفتید؟ یعنی در برابر هر ده تروریست ده نفر آدم بیگناه را هم به زندان بیندازیم تا توازن برقرار شود؟». آن وقت شما شروع میکنید به پیچاندن و به عبدالقادر جیلانی سوگند یاد میکنید که منظور تان آن نبود. بعد، مردم میگویند «خوب، بفرمایید بگویید که منظور تان چه بود؟» و شما به جای این که به سوال پاسخ بدهید از خاطرات مرحوم پدرکلان تان نمونه میآورید که چهگونه ماهها در میان اقوام باهم برادر دیگر افغانستان زندگی میکرده و در آن چند ماه چه قدر از همنشینی با دیگر اقوام لذت میبرده. خلاصه استخوانهای پدرکلان تان را در گور ناآرام میکنید تا آن سخن اولی را ترمیم کنید.
یا مثلاً میگویید این چند نفر بدبخت، که در هفت آسمان یک جای ستاره هم ندارند، آمدهاند و پیش دماغ من موی موی میشوند، یک مشت آدم یاهویِ گوگل هستند که دو پول نمیارزند. بعد که خبر میشوید که این چند نفر پنجاه هزار نفراند، فوراً با شما مصاحبه میشود و شما «میگوید» که منظور به هیچ وجه این نبوده که خدای نخواسته منظور آن بوده باشد.
یا مصاحبه میکنید و میگویید که وزارت تان قصد دارد به اعضای خانوادهی محترم تان، که با شما مرز و فرهنگ مشترک دارد، بورسیهی تحصیلی بدهد. بعد که مردم گیج شدند و پرسیدند که این فرهنگ مشترک داشتن با خود چهگونه چیزی است، شما ناراحت میشوید و قسم میخورید که بهتر است منظور شما آن نبوده باشد که همه فکر کردهاند، بوده. ولی خوب مردم بیتربیت اند و نمیفهمند که شما به چه قرائتی نیاز دارید.
در این موارد و موارد مشابه، به نظر من بهترین روش این است که از مردم خواهش کنیم به خیابان بیایند و مشت محکمی بر دهان کسانی بزنند که نفهمیدهاند منظور شما آن نبوده که شایع شده. البته منظور من این نبود که کسی را تشویق به خشونت بکنم. فقط میخواستم بگویم که هر کار دیگری بهتر از «معذرت خواستن» است.