تجارت مواد مخدر در افغانستان: درک انگیزه‌های کشاورزان برای کشت خشخاش

فارین پالیسی جورنال/ ماتیلد سیمون
ترجمه: معصومه عرفانی
بخش اول
مقدمه
هم‌چنان که مصرف هروئین در سراسر جهان رو به افزایش است، گزارش‌های مشابهی از افزایش کشت تریاک در افغانستان نیز در روزنامه‌ها به نشر می‌رسد. این کشور حدود 90 درصد از هروئین مصرفی جهان را تولید می‌کند. به‌گفته‌ی سازمان ملل متحد، در سال 2014 کشت خشخاش به بالاترین سطح خود نسبت به دهه‌ی 1930 رسید. بسیاری از بررسی‌ها پیش‌بینی کرده‌اند که این کشور، در سال‌های آینده نیز منبع اصلی تولید تریاک خواهد بود.
برنامه‌های زیادی با هدف ریشه‌کن‌کردن کشت خشخاش و تمرکز بر ارائه‌ی جایگزینی برای کشاورزان به‌اجرا درآمده و شکست خورده‌اند. سطح بالای فسادی که در سراسر نظام افغانستان نفوذ کرده است، تنها یک توضیح جزئی برای این شکست ارائه می‌دهد. کشت تریاک، تجارتی آن‌چنان سودآور است که پیشنهاد جایگزینی جالب‌توجه برای کشاورزان، بسیار دشوار و پرهزینه است. این مقاله، بااستفاده از نظریه‌ی نیازهای اساسی بشر برای درک دلیل رونق تجارت مواد مخدر نسبت به دهه‌ی 1990، عوامل تاثیرگذار بر سیاست‌گذاری در این زمینه را موردبررسی قرار می‌دهد. برنامه‌های طرح‌شده با هدف کاهش کشت کوکنار و تولید هروئین، نیاز به اتخاذ رویکردی متفاوت‌تر و ابتکاری‌تر دارند. چنین برنامه‌هایی، در کنار آن‌که مانند گذشته نیازهای اساسی اقتصادی و امنیتی بشر را موردتوجه قرار می‌دهند، باید بر نیازهای اجتماعی بشر نیز تاکید داشته باشند.
از اواخر دهه‌ی 1990 تا اواسط دهه‌ی 2000: کشت خشخاش، تنها گزینه‌ی قابل‌اعتماد کشاورزان برای پاسخ‌گویی به نیازهای اساسی بشر
در دهه‌ی 1990، کشت کوکنار در افغانستان، کشوری جنگ‌زده، آغاز شد. با فقدان یک دولت باثبات و متمرکز، این کشور بهترین گزینه برای تبدیل‌شدن به تولید‌کننده‌ی بعدی برای کشت گسترده‌ی کوکنار بود. در گزارش منتشرشده توسط دفتر مقابله با مواد مخدر و جرایم سازمان ملل متحد (UNODC)، «افزایش کشت تریاک (در افغانستان)، هم‌ز‌مان با کاهش 87 درصدی کشت خشخاش در مثلث طلایی جنوب شرق آسیا اتفاق افتاد» که شامل لائوس، تایلند و میانمار می‌شد. بااین‌حال، کشت خشخاش نخستین‌بار در پاکستان آغاز شد، و ایالات متحده 100 میلیون دلار برای ریشه‌کن‌کردن تریاک به این کشور سرازیر کرد. همان‌گونه که احمد رشید، نویسنده‌ی کتاب «طالبان و هبوط در هرج‌ومرج» در سال 1999 توضیح داده است، «با انتقال کشت تریاک به افغانستان، که درحال‌حاضر تحت حکومت طالبان است… پاکستان تقریباً عاری از مواد مخدر شده است».
تولید مواد مخدر در سال 1997 به 2800 تُن رسیده بود. بااین‌حال، همان‌گونه که گراهام فارل و جان تورن در مقاله‌ای منتشرشده توسط مجله‌ی بین‌المللی سیاست‌گذاری در مواد مخدر (International Journal of Drug Policy) نوشته‌اند، «حکومت طالبان، زیر فشارهای بین‌المللی به‌علاوه‌ی دیپلماسی دفتر مقابله با مواد مخدر و جرایم سازمان ملل متحد (UNODC)، قوانین مربوط به ممنوعیت‌های موجود برای کشت خشخاش را که از سال 2000 بعد بعد در حال افزایش بود، به اجرا درآورد». به آن‌ها گفته شد که نتیجه‌ی چنین ممنوعیت‌هایی برای آن‌ها می‌تواند به‌معنای کسب هم‌دلی در عرصه‌ی بین‌المللی باشد. احمد رشید می‌نویسد که «بعد از سه بار تولید گسترده، طالبان ناگهان در سال 2001 کشت خشخاش را ممنوع کردند. این ممنوعیت که یک‌باره بر کشاورزان تحمیل شد، تاثیرگذاری زیادی داشت –تولید تریاک در آن سال به تنها 185 تن کاهش یافت- و «تاثیرگذارترین شیوه‌ی کنترل مواد مخدر در عصر مدرن» شناخته می‌شود». بااین‌حال، این اقدام بسیاری از کشاورزان را از درآمد موردنیاز برای تغذیه‌ی خانواده‌های‌شان محروم کرد که درنهایت منجر به افزایش نارضایتی‌ها نسبت به این رژیم شد. درست پس از سقوط طالبان پس از جنگ به رهبری ایالات متحده، کشاورزان بار دیگر آغاز به کشت تریاک کردند.
بااین‌حال، نقش جامعه‌ی بین‌المللی در مبارزه با تجارت مواد مخدر، بیشتر اوقات مبهم بوده است. بخشی از دلیل آن عدم آگاهی‌دهی درمورد اهمیت مواد مخدر در دامن‌زدن به درگیری‌ها است. ایالات متحده، در جست‌وجوهای خود برای یافتن اسامه بن لادن، برای به‌دست‌آوردن اطلاعاتی درمورد القاعده، به‌شدت متکی به جنگ‌سالارانی بود که آن‌ها می‌دانستند در قاچاق مواد مخدر دست دارند. به‌گفته‌ی احمد رشید، این رفتار «نخستین و روشن‌ترین پیام را به اربابان مواد مخدر فرستاد: آن‌ها هدف قرار نخواهند گرفت».
پس از آن‌که طالبان بخش زیادی از حمایت‌های‌شان از سوی کشاورزان را به‌دلیل ممنوعیت شدید تحمیل‌شده بر کشت خشخاش از دست دادند، متوجه شدند که مجازشمردن کشت تریاک، می‌تواند برای آن‌ها حمایت و بودجه‌ی موردنیاز برای ادامه‌ی شورش را فراهم کند. درحالی‌که طالبان بار دیگر اجازه‌ی کشت تریاک را در مناطق تحت حکومت‌شان صادر کردند، «ولی جان»، یک کشاورز سال‌خورده که تریاک کشت می‌کرد، به احمد رشید توضیح داده بود که «ما نمی‌توانیم به‌حدکافی از طالبان سپاس‌گذاری کنیم… [آن‌ها] برای ما امنیت فراهم کردند، بنابراین ما می‌توانیم در آرامش به کشت خشخاش ادامه بدهیم. من برای تأمین معاش 14 عضو خانواده‌ام به کشت خشخاش نیاز دارم». کشت خشخاش، با قادرساختن کشاورزان برای تغذیه‌ی خانواده‌های‌شان، نیازهای اساسی بشری آن‌ها را به گونه‌ای تأمین می‌کند که در گذشته امکانش را نداشتند. به گفته‌ی یوهان گالتونگ، رییس موسسه‌ی تئوری صلح و اجرای صلح گالتونگ، «عبارت «اساسی» به روشن‌ساختن بیشتر این مفهوم کمک می‌کند: این نیاز‌ها شرطی لازم هستند، چیزی هستند که حداقل تا حدی باید برآورده شوند تا تابع آن نیاز بتواند به‌عنوان یک انسان عمل کند. زمانی‌که نیاز‌های اساسی انسان برآورده نمی‌شود، نوعی فروپاشی بنیادین رخ می‌دهد». بنابراین، نیازهای اساسی انسان، ملزومات غیرقابل تقلیل و غیرقابل مذاکره‌ای را در زندگی انسان تشکیل می‌دهند. انسان‌ها هرکاری در قدرتشان باشد انجام می‌دهند تا چنین نیازهایی را که برای بقای آن‌ها ضروری است، تأمین کنند. درمورد افغانستان، واندا فلباب، عضو ارشد در مرکز امنیت و اطلاعات قرن 21 در برنامه‌ی سیاست خارجی در بروکینگز، می‌گوید «اگرچه اقتصاد مواد مخدر موجب تشدید ناامنی، تقویت فساد، ویرانی اقتصاد کلان، و کمک به استفاده از مواد مخدر می‌شود، اما هم‌چنین تاسیسات حیاتی برای بسیاری از افغان‌ها فراهم آورده و امنیت انسانی آن‌ها را افزایش می‌دهد».
آبراهام مزلو، استاد روان‌شناسی دانشگاه براندیس در دهه‌ی 1960، سلسله‌مراتبی درمیان نیازهای اساسی بشر و شیوه‌هایی که انسان‌ها برای برآورده‌نمودن نیازهای‌شان استفاده می‌کنند، تعریف کرده است. اگرچه اهمیت یک نیاز ممکن است باتوجه به بسیاری از عوامل، اثرات متفاوتی بر افراد درمیان فرهنگ‌ها و مذاهب دیگر داشته باشد، من با گفته‌ی مزلو موافق هستم که نیازهای فیزیولوژیکی در درجه‌ی نخست قرار می‌گیرند. این نیازها شامل هر آن چیزی می‌شود که بدن انسان برای عمل‌کرد مناسب به آن نیاز دارد، مانند غذا و آب. به گفته‌ی مازلو، «اگر هیچ‌کدام این نیازها برآورده نشوند، و ارگانیسم توسط نیازهای فیزیولوژیکی تحت سلطه دربیاید، تمام سایر نیازها ممکن است به سادگی دیگر وجود نداشته باشند یا پس زده شوند». از آن‌جا که کشت تریاک سود زیادی برای کشاورزان به‌همراه دارد، آن‌ها را قادر می‌سازد تا به کالاهای اساسی موردنیاز برای بقای خود دست‌رسی داشته باشد. درمقابل، مشاغل دیگر و کشت سایر محصولات زراعتی، جایگزینی جالب‌توجه یا حتا قابل‌اجرا به‌نظر نمی‌آیند: به‌گفته‌ی احمد رشید، در سال 2000 «متوسط حقوق حدود 1 تا 3 دالر در ماه بود. درنتیجه‌ی فقر و بی‌کاری، درصد زیادی از جمعیت شهری، برای مواد غذایی اولیه، کاملاً وابسته به سازمان ملل متحد بودند». بنابراین، و همان‌طور که احمد رشید نوشته است، «پس از 11 سپتامبر، با مسئله‌ی کشت تریاک محتاطانه برخورد می‌شد». ازآن‌جا که تقاضا برای هروئین –به‌ویژه در کشورهای غربی در آن زمان- بسیار بالا بود، نیازی وجود داشت تا کشاورزان به کشت و تولید تریاک بپردازند.
نمونه‌ی «ولی جان» نیز، نیاز به امنیتی را که به گفته‌ی او تنها توسط طالبان تأمین می‌شد و به‌عنوان یک عامل ضروری او را قادر به کشت کوکنار و تغذیه‌ی خانواده‌اش می‌نمود، برجسته می‌سازد. نیازهای امنیتی، به‌گفته‌ی مازلو، در درجه‌ی دوم قرار دارد. کشاورزان برای پاسخ‌گویی به این نیازها، وابسته به طالبان، جنگ‌سالاران یا مقامات دولتی بودند تا آن‌ها را حمایت کنند؛ به‌گونه‌ای که آن‌ها نیز درمقابل بتوانند از تجارت مواد مخدر بهره‌ای داشته‌ باشند.
موارد دیگر، نیازی را برجسته می‌سازند که اغلب برای درک انگیزه‌ی کشاورزان در کشت کوکنار، حداقل در اوایل که هروئین در افغانستان و کشورهای مسلمان همسایه به مصرف نمی‌رسید، نادیده گرفته شده‌اند. منظور از آن، نیاز به یافتن یک ایدئولوژی و یا در مورد حاضر، توجیه مذهبی برای اعمال شخص است. همان‌گونه که احمد رشید نوشته است، «رشید با صداقت به من می‌گوید: تریاک مجاز است، چراکه توسط کفار در غرب استفاده می‌شود و نه مسلمان‌ها یا افغان‌ها». این توضیح، ضرورت این‌که فرد باید عملکردهای خود را مجاز و در راستای ارزش‌های شخصی‌اش بداند نشان می‌دهد. اگر کشت خشخاش در برداشت و درک کشاورزان از دین خود جایی نداشته باشد، این می‌تواند منجر به ایجاد یک دوگانگی با فرهنگ‌ها و اعتقادات آن‌ها شود، که مردم برای معنابخشیدن به زندگی خود به آن نیاز دارند. این یادآور نظر مازلو است که می‌نویسد: «کامروایی، به مفهومی بااهمیت مانند محرومیت در تئوری انگیزه تبدیل می‌شود، به این دلیل که ارگانیسم را از سلطه‌ی یک نیاز عمدتاً فیزیولوژیک رها می‌سازد، و بدین‌وسیله به اهداف اجتماعی‌تر اجازه‌ی ظهور می‌دهد».
دهه‌ی 2000: وابستگی جامعه و اقتصاد افغانستان به کشت خشخاش درنتیجه‌ی افزایش مصرف هروئین توسط مسلمانان
با افزایش تولید هروئین، نگرانی جامعه‌ی بین‌المللی درمورد کشت تریاک نیز نسبت به گذشته بسیار بالاتر رفت. بااین‌حال، در سال 2004، هرگونه اقدام علیه تجارت مواد مخدر در افغانستان پیچیده‌تر شد؛ چراکه مسئله‌ی مواد مخدر درحال گسترش به تمام بخش‌های سیاست، جامعه و اقتصاد افغانستان بود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *