بخش اول
نویسنده: نصیرمهرین
«فحش، یکی از اصول ایجاد تعادل در آدمیزاد است. اگر فحش نباشد آدم دق میکند! از تعداد و نوع فحش در هر زبانی میشود از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی میکنند، سر درآورد و رابطه بین آنها را کشف کرد…» (صادق هدایت)
اهمیت موضوع
از چند سال به این طرف، شاید نتوان روزی را سراغ داشت که کلمات دشنامآمیز یا فحش، در نوشتههای بسا از هموطنان راه نیافته باشد و چه بسا گوش ما نیز دشنام میشنود و لبان و چهرههایی را مینگریم که دشنام میدهند. امید است پای مبالغه را درمیان نیاورده باشیم اگر مدعی میشویم، که کاربرد گستردهی دشنامدهی، در چهرهی یک فرهنگ یا فرهنگ دشنام دادن به مخالف با تمام اندوهباریاش شکل گرفته است.
هنگامی که از گسترش دشنام در سالیان پسین سخن میرود، چند یادآوری را باید در نظرداشته باشیم: نخست، گستردگی دامن و پیمانهی دشنام از آنجا ناشی میشود که انترنت و بهویژه برگههایی که با نام فیسبوک شهرت یافتهاند، زمینهی ابراز گفتنیهای مخالفتآمیز افراد بیشمار را در شکل دشنامدهی نیز فراهم نمودهاند. دوم، دشنام در تمام تاریخ و درمیان همه مردم جهان کم و بیش حضور و رواج داشته است و این را هم بیافزاییم که زبان و قلم، یا نمودهای گفتاری و نوشتاری، یا آن ابزاری که در این سالها، گفتارها و نوشتارها را بیشتر میپراکنند، وسایل انتشار سخنان خوب ویا زشت اند، نه آفرینندهی دشنام.
عوامل برانگیزنده، خواستگاه اجتماعی- فرهنگی اینگونه واکنشهای دشنامآمیز و یا فحاشانه، عامل رویکرد به آن، تأثیری را که در حوزههای محدود و یا وسیع؛ و یا درحیات فرهنگی و روانی و مناسبات انسانها برجای مینهد، همه و همه، موضوعاتیاند که حیات رسانهیی، فرهنگی و آموزشی- تربیتی را متاثیر نموده و زیانهای حاصلهی آن مستلزم شناسایی و نقد میباشد. در توضیح این موضوع، سعی خویش را متمرکز به یک یادآوری صمیمانه پیرامون این موضوع نمودهایم نه به همه جوانب دشنام در کشور ما و بقیه کشورها. جای تردید نیست که زدودن از روی زبان و قلم، گامی در جهت بهبود جویی مناسبات انسانی و کاهش عوامل تشنج پذیری است که خود هرچه بیشتر تشنج را باز میآفرینند.
واژهی دشنام و فحش
صورتهای دشنام و فحش که در برخی نوشتهها و آنهم بهصورت روز افزون به چشم میخورند، در زبان گفتاری نیز مشهود است. اگر نوشته میشود که فحش و دشنامدهی بیشتر شده و دلهای یک تعداد را هم میآزارد، بیشترینه وقتها و بهویژه در زبان گفتاری عوام و بیسوادان گفته میشود که فلان کس در وقت صحبت و یا قهر خود، بسیار «دو» زد.
پیرامون توضیح واژهی دشنام سطرهای پایان را بسنده یافتهایم:
«دش یا دژ» به معنای بد و متضاد واژه «وش» است، وش یعنی نیکی. این دو واژه در ادبیات ایران باستان بسیار به کار رفتهاست بهگونهای که در بسیاری از نامهای ایرانی از این واژه بسیار استفاده شده است. مانند سیاوش و یا (داریووش) که همان داریوش برپاکنندهی پرچم نیکی است. دشنام با همان معنای نام بد به کسی نسبت دادن است. دژخیم و یا دشمن از همین خانواده میباشند. (دانشنامهی آزاد زیر عنوان واژهی دشنام گویی)
چهرههای دشنامدهی
انسانها دارندهی واژههای هستند که ابراز آنها تبسم و چهرهی بشاش انسان و یا کتلههای وسیعی را بار میآورد. در سوی دیگر، کلماتی را دارند که بیان آن تاثیر، میآفریند. این صورت دومی که مطمح نظر ما است، گوینده و یا نویسندهاش، انسان و یا انسانها، گروهها و یا احزاب سیاسی مخالف را با کلمات و اوصافی مخاطب قرار میدهد که انگیزهاش، تحقیر و ابراز این احساس است که تو و یا شما انسانهایی هستید دارندهی اوصاف زشت.
دشنامهای تحقیرآمیزِ ملایم تا زشتترین آن را داریم که در حالات و اوضاع مختلف به کاربرده میشوند.
وقتی هموطنی را در افغانستان و یا خارج از آن، بگویند، «پست هستی!»، ویا سگ وخر و حیوان، حرامی و . . . با گونههایی از دشنام مواجه هستیم که در آن انگیزهی دشنامدهنده و اوصاف دشنام را مینگریم. زیرا این اوصاف و دهها صفت دیگر، درکشور ما بهعنوان کلمات زشت، رکیک و فحش پذیرفته شدهاند. همچنان دشنامهای ناموسی شناخته شدهاند که در افغانستان میتواند کاربرد آن جوابگوی این احساس دشنامدهنده باشد که گویا طرف را با این زشتی به تحقیر کشیدم.
در میان مردم بخشی از کلمات حامل بار فحش از کودکی شناخته شدهاند. برخی آنها را به مرور زمان بهعنوان کلمات فحاشانه تشخیص داده، مردود مییابند و متروک. اما، بخشی از مردم هنگام مواجه شدن با مواضع مخالفتآمیز و یا دشمنانه، بیشترین دشنامهایی را نثار مخالف میکنند که به آنها دسترسی دارند. در این راستا، افزون بر کلمات زنندهی مروج در افغانستان و برخی کشورهای دیگر، دشنامدهنده با این پندار که «آخ دل کشیده است»، به کاربرد اوصافی روی میآورد که یکی از آنها دشنامهای ناموسی است.
در اینجا قصد آن را نداریم که همه دشنامها را نشان بدهیم. برداشت ما این است که حتا مردم عوام و آنانی که پا به مکتب و درسخانه گاهی نه نهادهاند، از کودکی وقتی پارهی کلمات را شنیدهاند، میدانند که بوی فحش دارد. یا اینکه اگر از جای دیگری دور از حوزهی خانواده دشنامهایی را شنیدهاند، طرف سرزنش اعضای خانواده قرار گرفته و به ماهیت آن پی بردهاند. چنین است که آن کلمات زشت پذیرفته شده را در صحبتهای عادی و روزمره و یا در نوشتهها نمیآورند. ولی وقتی زمینههای دیگری مساعد شد، به آن متوسل میشوند. به این زمینهها پسانتر میپردازیم.
در پهلوی دشنامهای معمولی، جنسیتی و ناموسی موجود درکشور، چهرهی دشنامهایی را داریم که در مناسبات مخالفتآمیز گروهها و احزاب سیاسی آشکار میشوند. هنگامی که گروه و یا فردی را «اپورچونیست»، «خائن ملی» و . . . بگویند، تصور میشود که او را بسیار زشت گفتهاند.
هرگاه هموطنان ما اندک اندک با برگهای تاریخ دیگری آشنا شوند که با تاریخ رسمی و آن تاریخی که در مکتبها با قصههای اندک درست و اطلاعات بسیار نادرست و سانسورآمیزِ واقعیتها و حقایق، تدریس میشد، مرز دقیقی را بتوانند نشانی نمایند یکی از آنها رفتار بسا قدرتمندان بر زیر دستان است که با فحش و دشنام همراهی شده است. این رفتار زشت در زندگی زندانیان و یا کسانیکه در اسارت قدرتمندان بودهاند، به ویژه از طرف شکنجهگران در بسا مواقع چهره نموده است. نمونههای آنرا در نبشتهی دیگری زیرعنوان «دشنام درتاریخ افغانستان» دیدهایم.
چهرهی سیاسی و مخالفتآمیز اجتماعی دشنام هنگامی بیشتر تبارز یافته است که نابههنجاریها و تنشهای سیاسی- نظامی سایهی خویش را گستردهتر پهن نمودهاند.
این چهره از دشنامدهی، هنگامی که از تنشهای متعدد اجتماعی و قومی تأثیر گرفته، «دشنامهای قومی» را با انگیزهی خوار شمردن و تحقیر طرف مقابل در معرض استفاده نهاده است. دشنامدهی قومی، با این ویژگی تبارز دارد که جمیع اوصاف زشت و خصایل ناپسند فرهنگی را به قوم غیر خود احاله میکند و به همان میزانی که دیدگاه قومی، تحقیرغیرخودی را با صدها هرزهگویی و ناسزا سرایی به مدد میطلبد، به ستایش، تمجید و توصیف خودی پرداخته، بهترین مدالها را در سینهی خویش میآویزد. گمانی نیست در جامعهیی که کتلههای اتنیکی آن سیر رشد نا همآهنگ و ناموزن را دارا بودهاند، دارندهی پیشینهها و ظرفیتهای متفاوتی هم بودهاند، اما این واقعیت نمیتواند در حوزهی طرح مسائل قومی و ملی، که نیاز به تحلیل و راهجویی آینده نگرانه دارد، تمسکی شود برای توسل به گونهیی از فحاشیها.
نام مستعار و دشنامدهی
هنگام یادآوری کلی از چهرههای دشنامدهی، این را نیز بیفزائیم که طی چند دههی پسین همین که وسایل رسانهیی و یا ابزار و وسایل جمعی، تحول و تغییر پذیرفت و صفحات انترنتی و برگههای شهرت یافته به «فیسبوک» در دسترس ملیونها انسان افتاد، شاهد افزایش سرسامآور کمیت نوشتهها بودهایم. این افزایش را چند همزاد دیگری نیز همراهی نمودهاند:
یک: در بخش وسیعی از نبشتههای انتشار یافته، نوعی از بیدقتی و بیمبالاتی نوشتاری و دستوری را میتوان مشاهده نمود.
دو: گزینش نامهای مستعار برای انتشار بیشترین نبشتههایی که آگنده با ناسزاگویی، بد زبانی و دشنام گوییاند. واضح است که گذاشتن نام مستعار در میان فعالان سیاسی جوامعی که زیر سلطهی استبداد قرار داشته وتلاشهای جاسوسها، . . . همواره با انگیزههای متفاوت مروج بوده است. اما گونهی مورد نظر ما کسانی را نشان میدهد که با نام اصلی خویش، در نبشتهها و سخنرانیها، از هتاکی، کاربرد فرهنگ ترور شخصیت، دشنام گفتن و بیادبیهای مریضگونه امتناع میورزند. ولی همزمان با آن در نشریات انترنتی و در فیسبوک با نام مستعار و زیر عکسهای جعلی، به فحاشی و بیادبی و گونههایی از کاربرد ادبیات زشت و ناسزاگویی به مخالفین خویش متوسل میشوند. متأسفانه طی سالیان پسین این چهرهی بیمار و زیانبار را بیشتر مینگریم.
شایان یادآوری است که افراد و اشخاصی هم برای انتشار فراوردهها و آثار خویش هنوز هم نام مستعار بر میگزینند که در توجیه آن احساس خطر از طرف حکومتها و یا نهادهای امنیتی و در معرض انتقاد را یادآوری میکنند. در اینصورت انگیزه گروهی که با قصد فحشدهی و تحقیر و توهین نام مستعار بر خود نهادهاند، متفاوت است.
فراموش مان نمیشود که در همین سالهای یادشده، با گسترش نوشتهها و سخنان فحشآلود، افراد و اشخاص بیشماری با نام اصلی خویش شیوهی نادرست بد زبانی و زشت گوییهای مهار ناشده را میپراگنند.
تردیدی نیست که نشریات دارندهی خط روزنامهنگاری مسئولانه و مسئولان شناخته شده، نبشتههای حاکی از انگیزههای زشت و آمیخته با فحش و بدگویی را انتشار نمیدهند. اما مصیبت از آنجا ناشی شده است که برخیها از امکانات پیشرفته و میّسر کمپیوتری که در منازل خویش دارند و شکل یک دستگاه نشریاتی سریع را گرفته است، استفادهی زشت مینمایند.