چه گونه ظرف نشوییم؟

هر کاری باید به طریقی انجام شود که… نه، بگذارید این طور بگویم که هر کاری کار هر کس نیست. یعنی برای انجام هر کاری باید آدم مهارت‌های لازم برای انجام آن کار را داشته باشد. سابق که می‌گفتند «کار بوزینه نیست نجاری»، به این خاطر بود که ظاهرا روزی کدام بوزینه سرِ چوبی می‌نشیند و آن را با تبر کمی چاک می‌دهد و ناگهان پایش، آری پایش بوده، در درزِ چوب گیر می‌کند و فریادش به آسمان می‌رود. از آن زمان، می‌گویند کار ایشان نجاری نیست.
شستن ظرف هم روش دارد. مثلاً ظرف را نباید با پاهای خود شست. چون مخصوصاً اگر ظرف چینی باشد، می‌شکند. و کاسه‌ی چینی که صدا می‌کند، خود صفت خویش ادا می‌کند. صفت خود را این طور ادا می‌کند که تمام همسایه‌ها را خبر می‌کند که اوهوی من کاسه‌ی چینی‌ام و خالی‌ام و شکسته‌ام و این طوری آبروی هرچه کاسه‌باب را می‌برد. درست است که امروز این کاسه‌ی چینی صدا کردن را به این معنا به کار می‌برند که بعضی آدم‌ها سر و صدا زیاد دارند اما هیچ بلایی هم نیستند. اما اصلِ قصه در باره‌ی آداب ظرف‌شویی است.
ظرف‌شویی که کار سختی است. اصلاً اجازه بدهید یک کار ساده‌تر را بررسی کنیم. مثلاً ریاست جمهوری را. می‌دانیم که در ملک ما ساده‌ترین کار ریاست جمهوری است. اما حتا همین کار ساده نیز مقداری مهارت کار دارد. مثلا ظرف را نباید با شامپویی که برای موی انسان می‌باشد، شست. ببخشید. مثلا فرض کنید که شما رییس‌جمهور افغانستان هستید. درست است که رییس‌جمهور افغانستان هستید و همین که در زنده‌گی خود دو-سه دفعه رمه به کوه برده باشید، می‌توانید در این مملکت ریاست بچلانید؛ با وجود این باید بدانید که حتا یک بُز یا گوسفند هم این قدر مغز دارد که بفهمد شما چوپانی بلدید یا نه. یک گوسفند هم وقتی ببیند که گرگ در رمه افتاده و در هر دقیقه شکمی می‌درد و پوستی می‌کَنَد اما چوپان پنیر خود را خورده و خوابیده و خُر و پُف، و مخصوصاً پُف‌اش به آسمان رفته و از احوال رمه پاک غافل است، با خود خواهد گفت که این چوپان هیچ چوپان نیست. آن وقت اگر شما در خواب ببینید که دومین چوپان برتر جهان هستید،خنده آید خلق را.
از اصل بحث دور افتادیم و گرفتار مثال شدیم. سر آداب ظرف‌شویی بحث می‌کردیم. بحث این بود که ظرف‌شویی هم ظرفیت می‌خواهد. بعضی آدم‌ها ظرف‌های خود را نمی‌شویند. این خیلی بد است. این آدم‌ها چون دارایی شان معمولا مربوط به همسران شان است و معمولا خودشان هیچ چیز در این دنیا ندارند، از همسران خود خواهش می‌کنند که ظرف‌ها را بشویند. بعد، همسران شان می‌گویند «هههههه، من؟ من ظرف بشویم؟» و می روند نوکر می‌گیرند تا ظرف‌های شان را بشوید. به همین خاطر، این گونه آدم‌ها هرگز ظرف‌شویی را یاد نمی‌گیرند. همین آدم‌ها که ظرفیت ظرف‌شویی را ندارند، به کارهای آسان‌تری چون ریاست‌جمهوری می‌چسپند. چون ریاست‌جمهوری نان ندارد، وقتی دارایی‌های خود را اعلام می‌کنند دل پرندگان هوا برای شان می‌سوزد. ولی خوب می‌شوند. ریاست‌جمهوری هم شد کار؟