حکایت آن که اروپا می‌ساخت

من در فابریکه‌ی محالات کار می‌کنم. ما یک رییس داریم که هر روز با یک طرح محال تازه به فابریکه می‌آید. پارسال، او در یک اقدامی متهورانه از ما خواست که سودان را اروپا بسازیم. گفتیم نمی‌شود. اما او قاه قاه خندید و قسم خورد که بدتر از این‌هایش را هم می‌تواند به اروپا تبدیل کند. من و یک نفر دیگر مامور شدیم تا به سودان برویم و زمینه‌های عینی و امکانات و قابلیت‌های موجود آن کشور برای اروپا شدن را بسنجیم. به ما دستور داده شد که پیش از رفتن به سودان سری به افغانستان بزنیم تا نمونه‌ی کامیابی از یک کشور اروپایی شده را در ذهن داشته باشیم.
به افغانستان رفتیم. ساعت ۴:۵٩ عصر به کابل رسیدیم. تکسی گرفتیم و به سوی شهر حرکت کردیم. راننده‌ی تکسی سر و روی خود را با دستمال پیچانده بود، به گونه‌یی که فقط سوسوی چشمان‌اش را می‌شد دید. وقتی پرسیدیم چرا سر و روی خود را پنهان کرده، جواب داد که مدتی است تحت تعقیب امنیت ملی افغانستان است و نمی‌خواهد شناسایی شود. باران به شدت می‌بارید و تکسی‌ران ما را بر سر پلی پیاده کرد و گفت «این پُل جمهوریت است، به امان خدا». پولش را دادیم و گفتیم چه‌طور است ساعتی بر پل جمهوریت بگردیم و از شگفتی‌های آن لذت ببریم. متاسفانه این پل چهارمتر طول داشت و اگر به غیرت اروپایی برادران بر نخورد اصلا پل نبود. عصبانی شدیم و با آن که بر ادبیات دولتی مسلط نبودیم ناگهان از زبان ما پرید «بچه خر!». هنوز هم نمی‌دانیم چه گفتیم، ولی آن فضای اروپایی پُل جمهوریت و خسته‌گی سفر آن عبارت را بر زبان ما آورد. همکار من در طیاره زیاد آب نوشیده بود و حالا در زیر باران هی می‌نالید «تشناب تشناب». یکی از عابران گفت: «بچه خاله! آدم که عقل داشته باشه دَ ای شار تشناب نکده از خانه می‌برایه؟». بعد با دست خود به آن طرف کوچه اشاره کرد و گفت که در پشت سر فلان دکان یک جای هست. اما درون کوچه را نیم متر آب گرفته بود. یک نفر آمد و دید که درمانده‌ایم. به ما پیش‌نهاد کرد که در بدل مقداری پول ما را با کراچی‌گک کوچک خود به آن طرف انتقال بدهد. خوش‌حال شدیم. گفتیم چند می‌شود؟ گفت: «پروا نمی‌کنه صدقه سر تان، بالا شوین». به آن طرف کوچه که رسیدیم کراچی وان از ما هشت‌هزار افغانی طلب کرد. آن وقت تازه متوجه شدیم که واقعاً در یک پایتخت اروپایی وارد شده‌ایم. همکارم رو به من کرد و گفت‌: «دیگر تشناب لازم ندارم. فقط یک جای پیدا کنیم که من پتلونم را بدل کنم.»
ادامه‌اش را می‌گویم. فعلاً یک وقفه کار داریم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *