رییسجمهور غنی خبر داد که از این پس هر کس با دولت افغانستان صلح نکند، توسط برادر بزرگوار مان پاکستان مجازات خواهد شد. این خبر باعث مسرت گردید. آنچه این خبر را شیرینتر از حد معمول میکند، این است که این بار خود پاکستان چنین حرفی زده. میدانیم که پاکستان یا قول نمیدهد یا قول میدهد و مثل افغانستان مرد و مردانه پای قول خود میایستد. به افغانستان نگاه کنید؛ هر کس در این مملکت به قدرت رسیده، همزمان دو کار کرده: از یک سو اعلام کرده که صوبه سرحد پاکستان از افغانستان است و تا نزدهایم و دهان و دماغاش را یکی نکردهایم، پاکستان باید به سرعت سرزمینهای مقدس اشغالی پیشاور تا اَتَک را به افغانستان بازگرداند. از سویی دیگر، اعلام کرده که پاکستان دوست و برادر ماست و اگر نصف خاک خود را به ما بدهد، ما واقعاً نمیدانیم به چه زبان از ایشان تشکر کنیم.
انصافاً، در اوایل پاکستان را خیلی گیج کرده بودیم. در زمان داوود خان وقتی که به روی پاکستان لبخند میزدیم و بعد یک لگد محکم به خشکی پایش میزدیم، پاکستان گیج میشد و با خود میگفت: «بچه انسان! آن لبخند ملیح و آن لگد تلخ؟ الهی لنگ شوی.»
اما آن کودک حالا هفتاد ساله شده و دیگر فریب لبخند ما را نمیخورد. از این سو، سن و سال ما به پنجهزار منجهزار رسیده و چشم مان آنقدر ضعیف شده که دیگر میان لبخند و لگد مان همآهنگیای نیست. پاکستان را در دل نیت میکنیم اما لبخند مان به سومالی میرود و لگد مان به خشکی پای ترکمنستان میخورد. پاکستان که این وضع را میبیند، «پیر آزاری» میکند و نامردی. به ما میگوید دشمن شما دشمن ما هم هست. بیا دشمن شما را بزنیم. بعد، یک کارتن خالی را در دست خود میگیرد و به ما میگوید «بابه جان، این یک دیو است، بزنش». ما که سر کارتن حمله کردیم، آن را قات میکند و ما دیو را گم میکنیم و پاکستان، که میداند چشم ما درست نمیبیند، هرهر میخندد.
البته این بار ممکن است قضیه فرق کند و پاکستان ما را به جنگ کارتن خالی نبرد. ما خواهش کردهایم این کار را نکند و به سن و سال ما احترام بگزارد. خوب، ما هنوز هم بر سر حرف خود هستیم و به پاکستان میگوییم که به محض این که پای مان جور شود باز لگدهای سختی به خشکی پای او خواهیم زد؛ اما از پاکستان تمنا کردهایم که سر این چیزها زیاد سخت نگیرد. به همین خاطر، این دفعه فرق میکند و پاکستان صادقانه قول داده که هرچه در توان دارد صرف آوردن صلح به افغانستان بکند. گفته که هرکس به روند صلح نپیوندد، با خاندانش صحبت خواهد شد. البته این حرفها را که میزند، عملی هم میکند. دنیا به امید خورده است.