من معمولاً وقتی میخندم هههههههه میخندم؛ یعنی سعی میکنم همان خندهی عنعنوی و پدری را بهعنوان یک میراث ارجمند نگه دارم و در برابر انواع خندهی فیسبوکی مقاومت کنم. اما گاه که بعضی از کارهای دولت مان را میبینم، هیچ راهی به جز تن دادن به خندهی فیسبوکی، یعنی خخخخخخخخخ، نمیماند.
یکی از این کارهای دولت ما همین قرارداد لولهی گاز است که باید از ترکمنستان بیاید و بهعنوان مهمان در چندین منطقهی میهن شیران بگردد و بعد در کمال تندرستی عازم صوب پاکستان و جاهای دیگر شود. حتماً میپرسید کجای این خخخ دارد. عرض شود که اگر لوله همان لوله یا پایپلاین واقعی است و وجود فیزیکی واقعی دارد، خوب، این لوله چهطور میتواند از میهن شیران عبور کند؟ من هنوز فکر میکنم این پایپلاین از طریق ایمیل و مسنجر و وایبر و اسکایپ میگذرد. ولی اگر شما بخواهید واقعاً لولهی آهنی ماهنی را از وطن ما عبور بدهید که در بین آن گاز هم باشد، در حقیقت شوخی میفرمایید و شوخی هم خخخخخخخ دارد دیگر. ببینید، قضیه از این قرار است:
یک روز ناگهان متوجه میشوید که آسمان پایتخت پر از هلیکوپتر شده و در تمام شهر بدو-بدو سربازان و پولیس است و نیروهای ناتو با تانک و توپ در چهارسو موضع گرفتهاند. میپرسید چه کار شده و چه خبر است؟ کسی جواب نمیدهد. سه ساعت بعد معلوم میشود که دستشویی درون دفتر رییسجمهور خراب شده بوده و رییسجمهور میخواسته به دستشویی آن طرف حویلی برود و به همین خاطر، از ترس برادران ناراحت، تمام ائتلاف بینالمللی به حالت آماده باش درآمده بوده.
یا این بیچاره نمایندگان پارلمان را ببینید. پس از سالها، میخواهند به ولایت خود بروند ببینند که آیا هنوز در آنجا پول افغانی میچلد یا نمیچلد و اگر کلدار نداشته باشی یک بوجی آرد نمیارزی. هنوز از دروازههای پایتخت بیرون نرفتهاند که خبر میرسد ریش سفیدان برای رهایی شان از چنگ طالبان وارد مذاکره شدهاند.
لولهی گاز! خخخخخخخخخ. خخخخ. خخخخخخخخخ. من پیشنهاد میکنم به جای لولهی گاز از ترکمنستان، چندین «لولهی آدم» از پایتخت به ولایات کشیده شوند که فقط مسافر انتقال بدهند. پروژهی گاز را بگذاریم برای زمانی که برادران ناراضی مان آدم شده باشند و لوله را با دندان نگیرند.