بخش نخست
حسین رهیاب (بلخی)
hrahyab@yahoo.com
پوزشخواهی جنرال دوستم از مردم افغانستان که یک روز بعد از ثبت نام «تیم» او در انتخابات صورت گرفت، در بین مردم و رسانهها با واکنشها، تحلیلها و برداشتهای مختلفی روبهرو گشت. برخی آن را عوامفریبی انتخاباتی و برخی سیاستورزی مدبرانه خواندند؛ اما به نظر میرسد که برخلاف ظن غالب، این پوزشخواهی را نه میتوان عوام فریبی نامید و نه سیاستورزی مدبرانه، بلکه در این پوزشخواهی پوشش دیگری وجود دارد که اگر وی آگاهانه و با توجه به تمام جوانب آن این قدم را برداشته باشد، بدون شک جنرال «بازی» ماهرانهای را آغاز کرده است.
در دنیای سیاست «نظریه»ای وجود دارد که براساس آن حرف و سخنی که توسط یک سیاستمدار گفته میشود، همیشه شامل تمام واقعیت نیست، همیشه ممکن است فقط در آن بخشی از یک واقعیت نهفته باشد، اما در دنیای روانشناسی «نظریه»ای وجود دارد که براساس آن خیلی وقتها گفتن یک حرف یا جمله، به معنای انتقال مفهوم ظاهری آن نیست، بلکه ممکن است خواست و هدف گوینده درست بر خلاف معنای اصلی آن باشد و این انسان را با مشکل مواجه میکند. سیاست رموز پیچیدهای دارد که من از آن چیزی نمیدانم، اما میتوانم پوزشخواهی جنرال همولایتیام را در ترازوی روانشناسی گذاشته و آن را با این نظریهی روانشناسی «محک» بزنم.
میدانم که جنرال همولایتیام در زادگاه مشترکمان (گوزگان قدیم یا جوزجان امروزی) و دیگر ولایتهای ازبک (ترکتبار) نشین، طرفداران بیشماری دارد؛ پوزشخواهی کند یا نکند هم برای آن مردم فرقی نمیکند؛ چون به هرصورت او رای آنان را مال خود میداند، اما همه میدانند که جنرال در مناطق و در میان اقوام دیگر «رایی» ندارد، پوزشخواهی او هم در این روند نمیتواند تغییری ایجاد کند؛ زیرا ممکن است پوزشخواهی او موجب شود که برخی او را «تحسین» کنند، اما هیچگاه این «تحسین» تبدیل به «تمکین» صندوقهای «رای» از او نخواهد شد.
با توجه به این مسایل که پوزشخواهی جنرال تأثیری در میان موافقان و مخالفان او نخواهد داشت، این سوال به صورت جدی مطرح خواهد شد: «پس چرا جنرال پوزشخواهی کرده است؟» جواب این سوال در مهارتهای جنرال نهفته است؛ زیرا در اینجا بد نیست این سوال مطرح شود که «آیا جنرال از یک چهرهی نظامی به یک چهرهی سیاسی تبدیل شده است؟» من این را دور از ذهن نمیدانم، ولی تصور میکنم که جنرال تلاش کرده است در پشت این پوزشخواهی به ظاهر ساده، «چاه» بزرگی برای «حریفان» خود حفر کند، چاهی بسیار عمیق و خطرناک که اتفاقا تمام آن رقیبان چه بخواهند یا نخواهند، در این «چاه» سقوط خواهند کرد! در واقع میتوانم به صورت روشن بگویم که جنرال «بازی» بزرگ را آغاز کرده و اتفاقا در «زمین» «رقیبان» هم آغاز کرده است، یا به عبارتی، جنرال توپ را به «زمین» رقیبان انداخته و با آن یکتنه «بازی» هدایت شدهای را آغاز کرده است!
این گمان از آنجا تقویت میشود که پوزشخواهی و اعتراف به شکست در فرهنگ جنرالان معنا ندارد. این روش نه فقط در افغانستان، که در تاریخ بشری نیز دیده میشود. تاریخ نشان میدهد که علت شکست بزرگترین جنرالان شکست خورده در طول تاریخ نیز همین عدم اعتراف به شکست و اشتباه توسط آن سرداران بوده است. زندگی چنگیز، تیمور لنگ، ناپلیون و هیتلر مشت نمونهی خروار است، اما همین تاریخنگاران نشان دادهاند که سیاستمداران راحتتر به اشتباهات خود اعتراف کرده و در مواردی از مردم پوزشخواهی میکنند؛ نیکسون، دوگل، چرچیل، گاندی و ماندلا از این نوع افراد به شمار رفته و به همین دلیل در صحنهی تاریخ نیز موفقتر عمل کردهاند.
با توجه به نکتهی بالا، تصور میشود که فکر پوزشخواهی و متن آن نمیتواند کار یک جنرال باشد، مگر این که جنرال به یک سیاستمدار تبدیل شده و با فرهنگ پوزشخواهی کنار آمده باشد و این نیز بسیار دور از ذهن است؛ زیرا معنا ندارد در شرایطی که جنگجویان بیشماری در قدرت و دولت حضور دارند و در انتخابات آینده هم نقش بازی میکنند، یک جنرال پای پیش گذاشته و از «سیاست»های گذشته عذرخواهی کند. در این کشور این جنگجویان نه فقط در کمال آرامش، رفاه، قدرت، ثروت و مکنت زندگی میکنند، که به برکت جهل و بیسوادی تودههای مردم، این افراد رهبری مردم را نیز در دست داشته و به گمان غالبِ آنها، فرشتهی نجات هم به حساب میآیند!
به نظر میرسد معنا ندارد در زمانی که کشور «پناهگاه» جنگجویان گذشته است، جنرال با عذر خواستن خود را گرفتار کرده و بهانه به دست گروههای حامی حقوق بشری بدهد. به این جهت این پوزشخواهی نمیتواند فقط پوزشخواهی باشد، اما میتواند پردهی دیگری از یک «سیاست» مشخص باشد که «حلقه»ی اطراف جنرال خواسته است با مطرح کردن آن روند خود را تکمیل کند، خصوصا با توجه به این نکته که در تیم اشرف غنی احمدزی فقط جنرال است که یک جنگجوی حرفهای است و کارنامهی درخشانی در سه دورهی مختلف –کمونیستها، مجاهدین و طالبان- دارد. بقیهی کاندیدهای این تیم ممکن است غیرمستقیم عضو یا هوادار حزبی قلمداد شوند، ولی همه میدانند که هم اشرف غنی و هم سرور دانش تا قبل از سال 1380 خارج از کشور بوده و هیچکدام جنگجو نبودهاند تا در جنایتهای ضدبشری دست داشته باشند، پس چه خوب است که جنرال با یک پوزشخواهی سیاسی سمبولیک، هم پروسهی این تیم را کامل کند و هم توپ را به زمین کاندیدهای دیگر برده و «بازی» را در زمین آنان آغاز کند!
ادامه دارد…