سربریده‌شدن دختر 9 ساله، جرقه‌ای برای گروه اقلیت افغانستان بود

سربریده‌شدن دختر 9 ساله، جرقه‌ای برای گروه اقلیت افغانستان بود

واشنگتن پست/ پاملا کانستیبل +
ترجمه/معصومه عرفانی

آخرین باری که رمضان علی دختر 9 ساله‌اش را زنده دید، روزی بود که او را همراه با عمه‌اش و پنج نفر دیگر از روستایشان در موتر نشاند. آن‌ها راهی شهر کویته‌ی پاکستان بودند. قرار بود شکریه‌ی کوچک مدت زمانی را با مادربزرگ بیمارش بگذراند.
بار دیگر که رمضان علی دخترش را در اواسط ماه نوامبر دید، او با سری بریده که به گردنش دوخته شده بود در تابوت خوابیده بود. او و چند مسافر دیگر که همه از قوم هزاره‌ی ولایت غزنی بودند، در شاهراهی توسط شورشیان طالب ربوده شده و پس از 27 روز اسارت، سر بریده شدند.
علی که کشاورز است و با چوب بغل راه می‌رود، در مصاحبه‌ی اخیر خود گفت: «او باهوش‌ترین دختر کلاسش بود». او و خانواده‌اش پس از گذراندن سال‌ها در پاکستان به‌عنوان پناهنده‌ی جنگی، سال 2012 به وطن خود بازگشته و بار دیگر کار بر زمین را آغاز کردند. او گفت: «زمانی که پایم آسیب دید، شکریه به من گفت که او می‌خواهد در آینده داکتر شود و آن را درمان کند».
این نخستین بار در سال جاری نیست که گروهی از هزاره‌ها توسط طالبان یا دیگر گروه‌های ددمنش ربوده شده و در بعضی موارد کشته‌ شده‌اند. رهبران هزاره می‌گویند که پس از خروج نیروهای رزمی ناتو، رشد گروه‌های جنایت‌کار و احزاب شورشی سنی‌مذهب، اعضای گروه اقلیت شیعه‌مذهب که در گذشته نیز تحت سرکوب و ظلم‌وستم قرار داشتند، بار دیگر در برابر حملات آسیب‌پذیر شده‌اند. در ماه فبروری، 31 هزاره از دو اتوبوس که از سمت ایران می‌آمدند، توسط جنگ‌جویان طالب ربوده شده و شش تن از آن‌ها به قتل رسیدند. نزدیک به دوازده حمله‌ی دیگر نیز پس از آن رخ داده است.
اما سربریدن وحشیانه‌ی این دختر 9 ساله، که تصویر زخمی او به‌سرعت در سراسر رسانه‌های اجتماعی افغانستان منتشر شد، نارضایتی را درمیان هزاره‌ها افزایش داد و تبدیل به جرقه‌ای برای برگزاری بزرگ‌ترین اعتراض در کابل از زمان سرنگونی طالبان در سال 2001 شد. در تاریخ 10 نوامبر، جمعیت که شعار سر می‌دادند، هفت تابوت را با خود در پایتخت حمل کردند و خواستار آن شدند که دولت اقدامات بیشتری برای تامین امنیت بهتر برای مناطق هزاره‌ها و شاهراه‌هایی که آن‌ها را به کابل و سایر شهرها متصل می‌کند، انجام دهد.
Ramzan Ali lost his 9-year-old daughter, Shukria, when she was kidnapped and beheaded by Taliban fighters in November. (Pam Constable /The Washington Post)شش هفته بعد، علی‌رغم تعهد شخصی رییس‌جمهور برای اقدامات حفاظتی و درخواست برای هم‌بستگی اقوام، جامعه‌ی هزاره هنوز هم خشمگین هستند. ترس هزاره‌ها با آگاهی از این‌که آن‌ها از سوی چندین گروه مهاجم در معرض خطر هستند، ازجمله قبایل سنی کوچی، همسایگان پشتون که روابط دوستانه‌ای با طالبان دارند، حلقات آدم‌ربایی سازمان‌یافته، شبه‌نظامیان طالبان، نیروهای دولت اسلامی و گروه‌های متعصب دیگر، تشدید می‌شود.
ذکی دریابی، مدیرمسئول روزنامه‌ اطلاعات روز در کابل، گفت: «افغان‌ها از تمام گروه‌ها قربانی تروریست می‌شوند، اما هزاره‌ها تنها گروهی هستند که به‌دلیل قومیت هدف قرار می‌گیرند». او با اشاره به لیستی از آدم‌ربایی‌ها و قتل‌ها در ماه‌های اخیر و عاملان مختلف که مظنون انجام این حملات هستند، ادامه داد: «هیچ کس نمی‌داند چه کسی پشت این حمله‌ها قرار دارد، اما فقط طالبان نیستند. ربودن هزاره‌ها برای باج‌گیری تبدیل به یک تجارت بزرگ شده است».
در غزنی، ولایتی که جمعیت آن عمدتاً پشتون‌ها و هزاره‌ها هستند، تصویر بیش از همه نگران‌کننده است. نیروهای طالبان نفوذ و قدرت گسترده‌ای در بیشتر مناطق پشتون‌نشین این ولایت دارند و هزاره‌ها می‌گویند که آن‌ها با فشارهای مدام برای ترک این ولایت روبه‌رو هستند. درگیری میان گروه‌های میانه‌رو و افراطی طالبان به سطحی رسیده است که دیگر محدود به این منطقه نبوده و به ولایت بعدی یعنی زابل، رسیده است؛ جایی که شکریه و هم‌سفران بزرگ‌سالش اسیر و کشته شدند. کوچی‌های پشتون مردم هزاره را برای انتقام از سرقت گوسفندانشان ربودند.
برای قانون‌گذاران هزاره که در انتخابات سال 2010 پیروز شده و ایجاد نمونه‌ای پیشرفته و مدرن در این شهر را پیش‌بینی کرده بودند، این خشونت و جنایت ضربه‌ای تکان‌دهنده بوده است. محمد علی علی‌زاده که نماینده‌ی یکی از بزرگ‌ترین مناطق هزاره‌هاست، گفت: «هرج‌ومرج‌های روبه‌رشد باعث بسته‌شدن مدارس و تعطیلی پروژه‌های توسعه شده و هم‌چنین باعث شده است تا بعضی از روستاها علیه نیروهای طرفدار طالبان مسلح شوند.»
علی‌زاده گفت: «من دیگر خوش‌بینی گذشته را ندارم. در خلایی که با خروج سربازان ایالات متحده ایجاد شد، وضعیت امنیتی بدتر شده است و دولت محلی نیز ضعیف است. ما هنوز از رییس‌جمهور غنی حمایت می‌کنیم، چراکه می‌خواهیم این نظام پابرجا باشد، اما مردم ما درمانده و ناامید هستند، و شرایط علیه ما و پر از دسیسه‌چینی است. شکریه فقط یک جرقه بود، بهانه‌ای بود برای هزاره‌ها تا صدای خود را در رابطه با مشکلاتی بسیار بزر‌گ‌تر بلند کنند».
در کابل، جایی که هزاره‌ها زمانی در شکست و تنزل قومی می‌زیستند، دهه‌ی دموکراسی پس از جنگ، درهای زیادی را برای آن‌ها به‌منظور آموزش و تحصیلات، خوداظهاری مذهبی و حقوق سیاسی‌شان گشوده است. بیش از 1 میلیون هزاره درحال‌حاضر در پایتخت زندگی می‌کنند، و یک نسل جدید به مدارک دانشگاهی دست یافته‌ است. مناسبت‌های مذهبی شیعیان که زمانی سرکوب شده بود در سراسر این شهر تجلیل می‌شود، و در مناطق غرب کابل که بیشتر هزاره‌نشین است، کافه‌های مختلط و حرفه‌ها و شغل‌های جدیدی به‌وجود آمده است.
The graves of seven ethnic Hazaras who were captured and beheaded by the Taliban in November, sparking mass protests. (Nawroz Ali)اما به گفته‌ی رهبران هزاره، انتظارات جامعه که به سرعت درحال بالارفتن است، به‌شکلی فزاینده با ترکیبی از رکود اقتصادی و تبعیض قومی به مانع برخورده است. بیکاری مشکلی فراگیر است. کارگران روزمزد هزاره دسته‌دسته در گوشه و کنار شهر حضور دارند، و فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها درحال کار به‌عنوان کارمندان فروشگاه و فروشندگان کنار خیابان هستند که کارت تلفن می‌فروشند.
علاوه‌براین، علی‌رغم تعهدات غنی به شامل‌کردن همه‌ی اقوام، هزاره‌ها تنها یک درصد بسیار کوچک از کنارکنان و مدیران بسیاری از سازمان‌های دولتی را تشکیل می‌دهند. برخی منتقدان بر این باور هستند که غنی که خود از قوم پشتون است، درحال تلاش برای حفظ موضع اصلاح‌طلبش میان فشارهایی است که از سوی رهبران سنتی پشتون اعمال می‌شود؛ کسانی که قدرت را در مناسبات قومی می‌بینند و اگر پس زده شوند ممکن است به سمت طالبان کشیده شوند.
محمد محقق، یکی از رهبران قدرتمند سابق شبه‌نظامیان هزاره‌ها که درحال‌حاضر معاون رییس اجراییه‌ی دولت است، گفت: «دولت تلاش می‌کند، اما تازه آغاز کرده است و همه‌ی این کارها زمان می‌برد». او گفت که هزاره‌ها از مشکلاتی مشابه مشکلات دیگر افغان‌ها رنج می‌برند و اگرچه آن‌ها هنوز از فرصت‌های برابر برخوردار نیستند، «فضا برای آن‌ها باز شده است».
محقق که در عمارت بزرگش در پایتخت مصاحبه می‌کرد، گفت که او نگران افزایش حملات خشونت‌آمیز علیه هزاره‌ها است، بااین‌حال، او آن را تاحدزیادی به حضور فزاینده‌ی نیروهای دولت اسلامی و نفوذ آن‌ها در رادیکال‌سازی میان تعدادی از شبه‌نظامیان سنی افغانستان است. او با خنده‌ای کوتاه گفت: «یک خربوزه رنگ خود را به دیگری می‌دهد».
برای پدر شکریه و خانواده‌های مسافران دیگر که در ماه نوامبر سر بریده شدند، مصیبت تا مدت‌ها پس از آن‌که اجساد مثله‌شده از زابل آورده شدند ادامه داشت. تابوت‌ها به اعتراض در سراسر پایتخت حرکت داده شده و درنهایت در کنار یکدیگر در روستایشان به خاک سپرده شدند.
دولت قول داده است تا چندصد افسر پولیس ویژه را برای بازکردن ایست بازرسی در جاده‌های اصلی ولایت غزنی بفرستد، اما روستاییانی که با روزنامه‌نگاری در یک اتاق معمولی هوتل در غرب کابل دیدار کردند، گفتند که آن‌ها جرأت سفر بین غزنی و کابل را ندارند و فرماندهان طالبان این محدوده را کنترل می‌کنند و حامیان آن‌ها در تمام منطقه حضور دارند.
نوروز علی، برادرزاده‌ی یکی از مسافران کشته شده گفت: «ما محاصره شده‌ایم، و هیچ امنیتی در داخل یا خارج نداریم».
او از تاریخ پاک‌سازی قومی که در گذشته توسط پادشاهان پشتون انجام شده بود، سخن گفت؛ زمانی که هزاره‌ها را از زادگاه و سرزمین‌هایشان بیرون کشیدند. او گفت می‌ترسد که تاریخ دوباره تکرار شود.
او گفت: «طالبان ما را مجبور می‌کنند مالیات بپردازیم و یا به جهاد بپوندیم یا آزار و اذیت را تحمل کنیم، و همسایگان پشتون ما، به نام طالبان ما را همیشه تحت فشار قرار می‌دهند. آن‌ها ما را افغان نمی‌دانند و می‌خواهند ما از این‌جا برویم».