خلیل فرزام
بخش نخست
شکست خورده و پیروز، هر دو وجود بخت را تأیید میکنند. اما واکنش آنها به عنصر بخت متفاوت است. از همین رو است که شکست خورده شکست میخورد و پیروز، پیروز میشود. در حالیکه پیروزمندان بخت را در چنگ خود میگیرند، شکست خوردهگان خود را در دست بخت میسپارند. بخت خودسر همیشه در چنگ و قبضه کسی در نمیآید، از همین رو است که پیروز گاهی شکست میخورد و شکست خورده گاهی پیروز میشود. اما آنکه سرنوشت خود را تماماً بهدست بخت بیثبات سپرده است باید بیش از موفقیت منتظر شکست باشد. در مقابل، فرد پیروز نمیتواند پیروزی خود را صرفاً با پشت گرمی به استعداد و تلاش فردی خود بهدست آورد. بخت مهرهای است که شکست و پیروزی، هر دو را رقم میزند.
بخت وجود دارد اما اعتقاد به آن، بیش از آنکه امر ستوده باشد، مردود و مذموم بوده است. سبب این است که اغلب تلقی از مفهوم بخت همراه با خرافه، آرزواندیشی و برداشتهای غلط از ساز و کار جهان بوده است. اما یک تلقی درست از بخت، به لحاظ نظری موجه و از حیث عملی متضمن فایده است. درک درست از بخت، خطای نظری و نقصان عملی ندارد، منافی نگرش منطقی و جهان نگری علمی نیست بلکه چه بسا فایده عملی دارد. همهی اینها در صورتی درست است که هالهی رمز و راز حلقه زده بر گرد بخت را کنار زده و برداشت عوامانه از آن را رها کنیم.
دو سه چند مفهوم است که معمولاً با بخت یکجا به کار میروند و این تصور را دامن میزنند که گویی با بخت همپوشانی معنایی دارند. اما چنین نیست و باید از مفهوم بخت سوا شوند تا دچار خلط و خطا نشویم. بخت؛ قسمت، نصیب و تقدیر نیست. در این جهان هیچ چیز برای هیچکس از پیش مقدر نشده است که خواهی نخواهی به آن برسد. بخت، سرنوشت محتوم نیست که مشیت الهی یا هر نوع اراده و نیروی ماوارایی طرح آن را چیده باشد؛ چنانکه در سلطه گریزناپذیر آن چونی و چندی بهره و نصیب آدمیان پیشاپیش مقرر و مقدر شده باشد. جهان، سفرهای نیست که پهن شده باشد تا برخیها در کاسهی آن شریک باشند و دست برخی دیگر از آن کوتاه. جهان و سازوکار آن در برابر خواستهها و تمایلات آدمیان بیتفاوت است. نه بخشنده کارساز است و نه بخیل تنگ نظر.
نیز بخت، احتمال نیست. احتمال بهدست آوردن تلاشمندانه و قصدمندانه مطلوب و مقصودی است؛ در شرایطی که شانس بهدست آوردن آن چیز اندک است. هرچند میدانیم احتمال موفقیت کم است اما به رغم آن کوشش میکنیم. اما بخت بهدست آوردن چیزی است بدون تلاش در شرایطی که چه احتمال بهدست آوردن آن چیز اندک باشد یا قوی. تفاوت عمده بین احتمال و بخت قاطعیت و تلاش ورزی است. احتمال، تلاش برای بهدست آوردن آن چیزی است که میخواهیم درحالیکه میدانیم احتمال کامیابی اندک است اما بخت، دستیابی به مقصود است بدون صرف تلاش.
بخت در درهم آمیختگی با مفاهیم بالا معنای سنگین، مبهم و اسرارآمیز دارد اما اینک که آنها را کنار گذاشتهایم آنچه از معنای بخت باقی مانده است چنین است: بخت بهدست آوردن چیزی است که شخص میخواهد بدون آنکه برای آن تلاشی بکند. اما این تعریف هنوز باید تدقیق و تحدید شود چرا که استعداد آن را دارد ما را دوباره به دام مفاهیمی چون قسمت و تقدیر بکشاند. فقدان قصدمندی، پیشبینی ناپذیری و همینطور کنترل ناپذیری ارکان رکین مفهوم بخت اند. بخت بهدست آورن چیزی است که در فقدان قصد تعمدی و تلاش اتفاق میافتد و از قبل نمیتوان در مورد آن دست به پیشبینی زد و یا در کنترل و جهتدهی آن کاری کرد. روشن است آنچه بدون تلاش بهدست میآید یک نتیجه است، اما نتیجهای که برای آن کوشش و برنامهریزی نشده است. پس، بخت در تعبیر روشنتر، یک نتیجهای (چیزهای نظیر قدرت، ثروت و شهرت) است که بدون قصد قبلی و بدون هر گونه استراتژیی بهدست میآید.
بخت چونان نتیجه، به این معنا است که چیزی مثل کنش، نیرو یا علت نیست. بخت صرفاً یک نتیجه است. نتیجهای که برای آن کنش خاصی چونان علت عمل نکرده است، در بهدست آوردن آن هیچگونه طرح و استراتژیی ریخته نشده است و بهدست آمدن نیز از قبل قابل پیشبینی نبوده است. یک کنش هدفمند نتیجهای از قبل تعیین شدهای را دنبال میکند، علت معلولی را به بار میآورد، نیرو به چیزی شکل میدهد. همهی اینها ممکن است به یک یا چند غایت ذاتی (نتیجه اصلی) بیانجامند. اما ممکن است نتیجه یا نتایج فرعی هم داشته باشند. بخت همین نتیجه عرضی (فرعی) است، چیزیکه کنش یا علت به آن منتهی شده است بدون آنکه هدف بهدست آوردن آن بوده باشد. چیزی است که بدون قصد تعمدی بهدست آمده است. عملی صورت گرفته و نتیجهای بهدست آمده اما نتیجهی بهدست آمدهی آن چیزی نیست که با قصد و نیّت دنبال برآوردنش بودیم. پس در فقدان قصدمندی و بهصورت پیشبینی نشده چیزی بهدست آوردهایم که فقط یک نام دارد: بخت.
یک مثال مشهور، میتواند همهی این لفاظیهای سنگین را سبک کند: کسی را در نظر بگیرید که چاهی را با قصد و نیّت آگاهانه برای بهدست آوردن آب میکند. بهدست آوردن آب همهی آن چیزی است که او با قصد تعمدی و آگاهانه بهدنبال آن است. اما در حین حفاری، بهجای آب به کوزه پر از طلا میرسد. او عرقش را به امید رسیدن به آب میریخت و تمام آنچه را که او آگاهانه و عامدانه جستوجو میکرد، آب بود. اما یکباره کلنگش به کوزهی طلا خورده است. این همان بخت است که بدون قصد قبلی و بدون آنکه تلاش در جهت بهدست آوردن آن صرف شده باشد یکباره چاه کن را به کان طلا رسانده است. در اینجا او بختیار است. اما دوباره فرض کنید چاه کن به نیت آب زمین را چند ده متر میکند و به یک تخته سنگ غیرقابل عبور میرسید. این تخته سنگ باز همان چیزی است که او فکرش را نکرده بود و چاه را برای رسیدن به آن نکنده بود. این تخته سنگ هم بخت چاه کن است، اما بخت بد او.
چهگونه ممکن است کسی بدون تلاش و قصد تعمدی به چیزی برسد یا چیزی را از دست دهد؟ اگر نیروی مداخلهگر وجود ندارد که سنگ خارا یا یک کوزه طلا را در برابر ما قرار دهد، پس این چیزها چرا سر راه ما قرار میگیرند؟ جواب ساده است: همهی اینها کار بخت است و نه هیچ چیز دیگر. اگر به فرض چاه کن از پیش میدانست زمینی را که میکند به کوزهی طلا یا تخته سنگ خارا خواهد رسید، آیا او باز هم خودش را بختیار یا بیبخت به حساب میآورد؟ واضح است که جواب منفی است. اگر او پیشاپیش میدانست که در لایهی زیرین زمین چه در برابرش قرار خواهد گرفت، با قصد تعمدی یا به کندن برای بهدست آوردن طلا (نه آب) ادامه میداد یا مکان دیگری را انتخاب میکرد که کلنگش به سنگ نخورد. شاید لازم نباشد این سوال را مطرح کنیم که چرا در زیر زمین کوزه طلا مدفون شده یا تخته سنگ فرش شده است. اما طرح این سوال سومی مهم است که چرا چاه کن خاص و نه چاه کن دیگر به چنین چیزهای سر میخورد؟ جواب نه به عنصر بخت که به احتمالات مربوط است.
برای چاه کنها بسیار پیش میآیند که پس از مترها کندن در بستر زمین، به سنگ برخورند اما کندن چاه آب و یافتن کوزه طلا (بهخصوص دور از منطقه باستانی) مورد عجیب و نیازمند تبیین است. مهم نیست تا هنوز چند نفر بهصورت تصادفی به کوزه طلا دست یافتهاند، مهم این است که چنین رخدادی دور از ذهن نیست. (زمانی کسی طلاهایش را بهخاطر دورنگهداشتن از دستبرد دزدان، در کوزهای زیر خاک کرده است و بعید نیست در روزگاران بعد کسی آن را کاملاً تصادفی پیدا کند.) این پیشامد توان این را دارد که ما را مشحون از افسون کند. اما بگذارید مسئله را ساده در نظر بگیریم. هیچ امر غریبی وجود ندارد که براساس آن تنها یک چاه کن، یک چاه کن خاص به چنین کوزهای دست یابد. میشد چاه کن دیگر این چاه را بکند و میشد هیچ کس تا ابدالابد این قطعه زمین را حفر نکند. اما حالا که یک چاه کن، همین یک چاه کن خاص به این گنج دست یافته، فقط میتوان گفت که او بختیار است: چیزی را بهدست آورده که مشخصاً برای بهدست آوردنش تلاش و تدبیر نکرده بود. به هر حال من بیش از این نمیتوانم ولی نظریه احتمالات خوبتر میتواند توضیح دهد. یافتن یک کوزه طلا در بستر زمین عجیبتر از برنده شدن در یک لاتری صدهزار دالری از میان هزاران نام نیست، چیزی که همه ساله رخ میدهد.