چهارشنبه 30 جدی، کابل یک بار دیگر لرزید. انفجار!! هفت نفر در جا کشته شدند و بیست و هفت نفر دیگر زخم برداشتند. هنوز زخمیان این حمله به شفاخانه نرسیده بودند که طالبان مسئولیت این حمله را پذیرفت و با سر بلند به حملههای دیگر تهدید کرد.
چندماه قبل، قندوز بهدست طالبان سقوط کرد. حکومت دست به کار شد تا قندوز را از طالبان پس گیرد. تلویزیونهای طلوع، طلوع نیوز و یک جنگ علیه طالبان را بهصورت زنده پوشش دادند. قندوز دوباره تحت کنترل نیروهای امنیتی درآمد. طالبان این شبکهها را بهخاطر پوشش خبری شان از جنگ، تهدید کردند.
در فاصلهی بسیار کوتاه، طالبان موفق شدند اولین حملهی انتحاری خویش را به جان کارمندان تلویزیون طلوع انجام دهند. کارمندانی که هیچ نقشی در پوشش جنگ قندوز نداشتند. اما چون کارمندان طلوع بودند، توسط این گروه مورد حمله قرار گرفتند.
بعد از انفجار و مشخص شدن تعداد کشتهشدگان و زخمیان، مقامات و بازیگران سرنوشت جمعی یکی پی دیگر این حمله را تقبیح کردند. طبق معمول، با شدیدترین الفاظ محکوم کردند. ظاهراً تنها کاری که بعد از هر حمله صورت میگیرد این است که مقامات و بازیگران سرنوشت جامعه، برای کشتهشدگان بهشت برین، برای زخمیان شفای عاجل و برای خانوادههای قربانیان صبر جمیل مسئلت دارند. غم از دست دادن شهروندان خیلی زود فراموش میشوند و خانوادههای قربانیان با عالمی از درد و مشکلات تنها میمانند.
این حمله، اولین و آخرین حمله نیست. همه میدانیم. هر باری که انتحاری میشود، چیزی که در ذهن ما میگذرد این است که فرد انتحاری در پاکستان آموزشهای لازم را دیده، سپس با همکاری آدمهای بانفوذ از کمربندهای امنیتی رد شده و وارد شهر کابل میشوند. در کابل چند شب و روز را سپری کرده و سپس با مشخص شدن هدفش، به آنجا میرود و خودش را منفجر میکند. به همین راحتی.
این تصویر ما اشتباه نیست. همینگونه است. تنها قسمتی که ممکن اشتباه باشد، این است که فرد انتحاری در پاکستان آموزش میبیند، سپس وارد افغانستان میشود. بعید نیست که فرد انتحاری در حومههای شهر کابل آموزش ببیند. توجه داشته باشیم که کابل پایتخت کشور است و مملو از نیروهای امنیتی و کشفی. اینکه طالبان چهطور موفق میشوند تردد دشمنان خویش را زیر نظر داشته باشند و در فرصت مناسب بر آنها حمله کنند، جای سوال است؟ طالبان از کجا میفهمید که کارمندان طلوع که قبلاً با دو موتر به سمت برچی و دارالامان منتقل میشدند، روز چهارشنبه با یک موتر از مسیر دارالامان به سوی خانههای شان برگردانده میشوند؟
به هر صورت، طالبان تردد حملهی کارمندان طلوع را زیر نظر داشتند. سرانجام در جادهی دارالامان به آنها حمله کردند. حالا سوال این است که نیروهای امنیتی کابل چرا در کشف محل اختفای طالبان ناکام است؟ چرا از تردد افراد انتحاری باخبر نمیشوند و جلو انتحارشان را نمیگیرند؟ آیا نیروهای امنیتی ضعیف اند؟ آیا نیروهای امنیتی امکانات کشفی را ندارند؟ شاید هم از محل اختفای گروههای تروریستی باخبرند و صلاح نیست بر آنها حمله کرده و نابود شان کنند. شاید آزادی نسبی مامورین انتحاری جزء مدیریت اوضاع است که به راحتی وارد پایتخت مملکت میشوند.
هرچه باشد، تقصیر کامل حمله بر کارمندان طلوع و تمامی حملات در کابل، به تنهایی به دوش نیروهای امنیتی است. خواه این تقصیر را ضعف نیروهای امنیتی تعبیر کنیم، خواه مداخلهی اکابر مملکت در حمل و جابهجایی انتحاریها. کار طالبان کشتن است. کشتن افرادی که نزد طالبان حیثیت دشمن را دارند. مهم نیست کارمندان دولت باشند یا نهادهای خصوصی، مهم نیست معاش شان هزارها دالر باشند یا مثل قربانیان این حمله در مرز دوصد دالر. طالبان میفهمند که بعد از کشتن شهروندان، دولت حملهی طالبان را محکوم میکند. شورای علما ممکن آن را غیراسلامی بخواند. سازمانهای بینالمللی از طالبان خواستار توقف کشتار افراد غیرنظامی میشوند. به همین دلیل است که خاطر طالبان برای حملههای بعدی جمع است. آنها تلاش میکنند دوباره حمله کنند، دوباره بکشند و دوباره از حکومت تقبیح کردن حملات خویش را بشنوند. دوباره از سوی شورای علما محکوم به انجام یک کار غیر اسلامی شوند. دوباره انزجار نهادهای بینالمللی را از رادیوها گوش کنند. هیچ وقعی هم به احساسات مردم ندارند چون مطمئن اند که کاری از مردم ساخته نیست. چند روز که گذشت، دوباره همه را غم گرسنه ماندن فرا میگیرد.
در کنار این همه فجایع، تلاشها برای صلح جاریست. صلح با طالبان! مگر ممکن است؟! اینجاست که امید شهروندان از حکومت و سیاستهای شان کاهش مییابد. سوال این است که چرا قیمت صلح را شهروندان بیدفاع بپردازند؟ چرا نباید طالبان قیمت صلح را بپردازند؟ حالا فقط کافیست چهارشنبه بعدی از راه برسد و چهارشنبه گذشته با تمام سیاهی و اندوهش فراموش شود.