اطلاعات روز

ابهامات در روند گفت‌وگوهای صلح

آصف مهاجر

صلح یک مفهوم کلی و چند وجهی است که نگرش‌ها در مورد آن یک سان نیستند؛ حتا تفسیرهایی که از صلح صورت می‌گیرند، تا حدی تابع شرایط و وضعیت حاکم در جامعه است. در جوامع بحران زده‌ای مثل افغانستان که شرایط جنگی در آن مسلط است، صلح بیشتر با قطع جنگ و پایان زدوخوردهای خونین مساوی فرض می‌شود. در جامعه‌ای پس از منازعه، تحکیم هنجارهای صلح‌آمیز و حفظ شرایط پس از منازعه بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. چنین برداشتی از صلح، کلیت مفهوم و معنای صلح را نمی‌رساند، بلکه یک برداشت حداقلی از صلح است. به قول اگوستین، صلح همان «نظم در آرامش» است که هم جنبه‌ی بیرونی دارد و هم درونی. در جامعه شناسی صلح، بیشتر روی هنجارها و مناسبات حقوقی نهادی تأکید شده است که طی آن حقوق و آزادی‌های شهروندان مصونیت پیدا می‌کنند. مفهوم صلح با توجه به پیچیدگی‎اش، مستلزم تجربه‎ی یک زندگی اجتماعی پیشرفته‎تری است که شامل مناسبات نهادی حقیقی باشد. در این صورت، موجودیت دولت مقتدر و دموکراتیک نیز الزامی است، تا وضعیت صلح‌آمیز در مناسبات حقوقی و نهادی متزلزل نشود. دولت در واقع پاسدار این وضعیت است. در چنین نظمی، حقوق شهروندان و آزادی‌های آنان از سوی دولت به رسمیت شناخته شده، مورد پاسداری و حراست قرار می‌گیرد. در این صورت، حقوق و آزادی‌های شهروندان از هر نوع تعرض و تهدید غیرمعمول در امان است. تنها در این صورت است که « نظم در آرامش» ممکن می‌شود.
با این وجود، صلح تنها به معنای نبود جنگ نیست، یا تنها پایان جنگ، برقراری صلح را نشان نمی‌دهد؛ بلکه نبود جنگ یکی از شاخص‌های وضعیت صلح‌آمیز است.
در افغانستان، وقتی پروسه‌ی صلح و روند گفت‌وگوهای صلح با طالبان آغاز می‌شود، نگرش‌ها و سیاستِ بازیگران در خصوص صلح روشن و شفاف نیستند، بلکه بیشتر مبهم به نظر می‌رسند. از یک سو، دولت هنوز تعریفی مشخص از صلح و پروسه‌ی آن ندارد و دوم این‌که طرف واقعی روند گفت‌وگوها مشخص نیست. ظاهراً دولت در نشست‌های چهار جانبه می‌خواهد روی میکانیزمی به توافق برسند که اصولاً راه را برای گفت‌وگو با طالبان باز کند؛ اما برخی از گزارش‌ها بیان‌گر این امر است که طالبان اساساً افغانستان را طرف گفت‌وگو قبول ندارد و خواهان گفت‌وگوی مستقیم با امریکا شده‌ است. در کنار این خواسته، می‌خواهد بر یکی از ولایات جنوبی مثل هلمند تسلط کامل پیدا کند.
به نظر می‌رسد که چند مسئله در روند گفت‌وگوهای مقدماتی چهار جانبه‌ی که با حضور افغانستان، امریکا، پاکستان و چین دنبال می‌شود، ابهامات را بیشتر برجسته می‌سازند و اصولاً گفت‌وگوها را آسیب می‌زنند.
یک، روشن است که صلح موضوع نشست‌های چهارجانبه و گفت‌وگوی احتمالی با طالبان را تشکیل می‌دهد؛ اما خود این مسئله ابهام‌آمیز است. اگر دولت می‌خواهد از طریق گفت‌وگوهای چهارجانبه روی یک میکانیزم مشخص به توافق برسد که طی آن اصول و شرایط گفت‌وگوهای مستقیم با طالبان تعیین شود، موضع‌گیری‌های بی‌ثبات طالبان هر نوع توافق برآمده از این نشست‌ها را می‌تواند صدمه بزند.
دو، تردید و ابهام دیگر این است که طالبان به‌عنوان طرف درگیر و اصلی، به‌صورت عملی هیچ نوع تمایلی تاهنوز از خود نشان نداده‌اند و عملاً در افغانستان می‌جنگند. این پیش‌شرط طالبان را اگر جدی بگیریم که آن‌ها خواهان مذاکره مستقیم با امریکا می‌باشند، به سادگی قابل فهم است که ما صلح را در افغانستان می‌خواهیم، اما طالبان حکومت افغانستان را که در پی صلح است، اصلاً به‌عنوان طرف به رسمیت نمی‌شناسند. در این صورت، نقش افغانستان به‌عنوان طرف اصلی، به حاشیه کشانده می‌شود.
سه، مسئله‌ی اساسی‌تر دیگر این است که نه دولت و نه طالبان و حتا دولت‌های امریکا، پاکستان و چین نیز مشخص نکرده‌اند که صلح را آن‌ها به چه معنا و مفهومی برای افغانستان دنبال می‌کنند. اگر صلح را به مفهوم واقعی آن در نظر بگیریم، نه در نشست‌های چهارجانبه و نه در روند گفت‌وگوهای احتمالی با طالبان، هیچ موضوعیت ندارد؛ چون تحقق صلح مستلزم یک سری ارزش‌ها، هنجارها و شرایط خاصی است که نه در افغانستان این ظرفیت هنوز پُر رنگ شده است و نه طالب‌ها با هنجارها و فرهنگ صلح آشناست. اگر صلح را با توقف جنگ و پایان خون‌ریزی، انفجار و انتحار و سایر رفتارهای تخریبی یکی می‌گیرند، این امر بایستی پیش‌شرط برای صلح باشد، نه خود صلح. تا زمانی‌که طالبان عملاً درگیر جنگ و خون‌ریزی باشند، ما در وضعیت جنگی به سر می‌بریم و بدین معناست که این صلح خواهی یک طرفه است.
چهار، طالبان و پاکستان برای افغانستان قابل اعتماد نیستند. طالبان گروهی نیستند که طی یک سازمان و آدرس مشخص فعالیت کنند. آنان پیش از آن‌که مخالفان دولت باشند، بیشتر با منافع عمومی در کشور می‌جنگند و گروه وابسته به منابع بیرونی عنوان می‌شوند. خون‌ریزی‌های آن‌ها بیشتر جان افراد غیرنظامی را می‌گیرند و میزان تخریب و ویران‌گری شان، دشمنی آشکار با دولت، مردم و منافع عمومی در افغانستان می‌باشند. از این‌رو، هیچ تضمینی وجود ندارد که چنین گروهایی به اصول و هنجارهای صلح و مذاکره، پابند باشند. آن‌ها بیشتر گروه‌هایی اند که به منابع بیرون از جمله پاکستان وابسته‌اند؛ از این رو، نه طالبان و نه پاکستان، برای افغانستان طرف‌های قابل اعتماد نیستند.
اساسی‌ترین روش برای دست یافتن به صلح، بالابردن توان نظامی- دفاعی و اصلاحات در نظام حکومت‌داری در افغانستان است. هر قدر که توان نظامی و دفاعی دولت بالا برود و هماهنگی لازم و موضع گیری واحد در نهادهای نظامی و حکومتی در راستای مبارزه با تروریسم و شورشیان شکل بگیرد، گروه‌های شورشی در کشور تضعیف خواهند شد. از سوی دیگر، مبارزه واقعی با فساداداری – مالی در درون نظام، شرط اساسی دیگری است که پایه‌های دولت را استوار می‌کند؛ اما گروه‌های دشمن را تضعیف.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *