فردوسی میگفت «توانا بود هر که دانا بود». اما ظاهراً به جزئیات رابطهی دانایی و توانایی زیاد فکر نکرده بود. مثلاً شاید نمیدانست که بعدها کشوری پدید میآید به نام افغانستان و در این کشور دانایی لزوماً به معنای توانایی نیست و ای بسا که به معنای فلج و کرختی هم باشد. حتماً میپرسید چهطور؟
اگر اطلاعات را دانایی بدانیم، یا اگر ذهن فلسفیتری داشته باشیم و اطلاعات را حداقل مواد لازم برای دانایی بدانیم، آن وقت باید به اطلاعاتی که از روزنامهها و دیگر رسانهها بهدست میآوریم ارزش بسیار بدهیم. دلیلاش هم ساده و روشن است: اگر دانایی توانایی است، چه کسی نمیخواهد توانا باشد؟ ولی میبینیم که بهترین روزنامههای موجود افغانستان چندان که باید خریده و خوانده نمیشوند. مگر این روزنامهها چهگونه اطلاعاتی را منتشر میکنند که بهدست آوردن شان در نزد اکثر شهروندان چیز مهمی نیست؟ مثلاً فرض کنید در یکی از روزنامههای معتبر پایتخت میخوانید که فلان وزیر دولت اختلاس کرده؛ سند اختلاساش هم در روزنامه آورده میشود. اختلاساش هم اختلاس میلیون دالری است. آیا چنین اطلاعاتی برای شهروندان افغانستان مهم اند یا مهم نیستند؟ اگر مهم و ارزشمند اند و اگر قاعدهی توانا بود هر که دانا بود درست است، کسانی که در روزنامهی شهر خود این اطلاعات را مییابند، چه کار میکنند؟ گذشته از هر اقدامی دیگر، نتیجهی منطقی دست یافتن به چنین اطلاعات مهمی باید این باشد که شهروندان بیشتر روزنامه بخرند و بخوانند. چرا اینطور نمیشود و میزان خرید-و-خواند روزنامهها همچنان پایین است؟
یا مثال دیگری را در نظر بگیرید:
طالبان کارمندان فنی یک کانال تلویزیونی غیردولتی را هدف حمله قرار میدهند و چند نفر را میکشند. بعد، یکی از نمایندگان پارلمان کشور در دفاع و ستایش از طالبان و در ذم و نکوهش کشتهگان و قربانیان سخن میگوید (آن هم با زنندهترین بیان ممکن) و روزنامهی معتبری در پایتخت این جریان را باز میتاباند. چرا در میان مردمی که این اطلاعات به دست شان میرسند، واکنش قابل اعتنایی رخ نمینماید و حرکتی به راه نمیافتد؟
شما فکر میکنید که اگر فردا خبری در روزنامه منتشر شود و در آن روشن شود که مقامات فعلی حکومت وحدت ملی تمام خزانهی ارزی مملکت را (تا آخرین افغانی) میان خود تقسیم کردهاند، مردم افغانستان حرکتی خواهند و دست به اقدامی خواهند زد؟
در کشور ما، اطلاعات دیگر نقش معمول خود را بازی نمیکند. اذهان و روانهای ما در برابر اطلاعات فلج یا کرخت شدهاند. نه تجاوز چندین مرد بر یک دختر نه ساله ما را تکان میدهد و نه بریده شدن سر شهروندان با ارهی برقی. دزدیهای میلیون دالری از بیت المال که دیگر اصلاً خبر نیستند.
شاید در ملک ما دیگر دانایی توانایی نیست و مردم در کمال ناتوانی پیشاپیش میدانند که دفعهی بعد چه چیزی رخ میدهد و آن چیز هر قدر هم که برای دیگر مردمان جهان تکان دهنده باشد، برای مردم افغانستان امری معمول خواهد بود.