بخش نخست
شهر کابل بهعنوان پايتخت و يکي از مهمترين مراکز اقتصادی-سياسی که حدوداً بيست فيصد از مجموع نفوس کشور را در خود جاه داده است، بعد از ايجاد حکومت موقت شاهد تحولات و مهاجرتهای زيادی از کوشه و کنار کشور بوده است.
تجمع و تمرکز بيش از حد نفوس بنا به دلايل گوناگون، چون فرصتهايي بيشتر و بهتر شغلی، تحصيلی، دورنماي نسبتاً بهتر امنيتی، موجوديت شفاخانهها و رشد سماروقوار و بیپيشينهی ناامني در ولايات کشور باعث شده است تا افراد کاملاً نا آشنا با زندگي و قوانين شهري به اين شهر مهاجرت نموده و شهر زيبای ديروز کابل را به دومين شهر کثيف دنيای امروز مبدل سازد.
کثیفترین شهر جهان
عدم مسؤليتپذيری و مديريت ضعيف در سطح شهرداری کابل و مخصوصاً در رياست تنظيف اين اداره، در کنار نبود ماستر پلان منظم شهری، زيربنا، امکانات تخنيکی، عدم موجوديت بودجه کافی بنا به نبود ظرفيت انسانی و جمعآوری درست ماليات و ايجاد سيستم ارائه خدمات در بدل پول، نبود سيستم کارا و مفيد، موجوديت فساد مالي، استخدام کارمندان پير و غير مسلکی بر مبناي روابط، استفاده از وسايل ابتدايي و عدم اعتماد مردم نسبت به دولت همه از عواملی اند که جايگاه دومين شهر کثيف جهان را نصيب دولت کابل و کابل نشينان نموده است.
ظاهراً از بس مشکلات ديگر دامنگير مردم و دولتمردان گرديده است، انبار شدن زبالههاي جامد در گوشه و کنار شهر از ديدها دور مانده، اما اساساً در درازمدت يکی از چالشهاي عمده و مهمی است که تاثيرات بسا منفی را بالای زندگی اجتماعی، اقتصادی، محيط زيستی و منابع طبيعی موجود در محدودهی شهر کابل از خود بر جاه میگذارد. با مطالعه تاريخچه مديريت زبالههای شهری در سطح جهان و مقايسهی آن با وضعيت فعلی شهر کابل، آدم تصور مینمايد که شهروندان پايتخت در قرن چهاردهم، درست همان موقعی که انسانها زبالههاي توليد شدهی شان را از در و دروازهی خانههاي شان به کوچه و بازار میريختاندند، بسر برده و حتا همان قوانين ابتدايي که حکم میکرد هر فاميل و دکاندار مسؤليت دارد تا محدودهی را که مربوط به خانه و کار و بارش میگردد، از زباله پاک کاری نمايد، در اين شهر به اجرا گذاشته نشده است.
در اين شهر مثل همهی موارد ديگر، امکانات شهرداری هم بيشتر از اينکه بر مبناي يک برنامه کارا و سالمی از قبل تعیين شده و عقلانی برای شهروندان و تنظيف شهر به کار گرفته شود، بر مبناي تعصبات قومی، ترسِ از دست دادن قدرت و جايگاه و قهر و غضب واليان زر و زور تقسيم و مديريت میگردد.
تقسیمبندی ناعادلانهی ناحیههای شهر کابل
رياست تنظيف شهرداری کابل دور از همهی مسايل علمی، بدون در نظر داشت فيصدی نفوس، وضعيت اقتصادی مردم، ظرفيت توليد زباله، محدوده و مساحت جغرافيايي ناحيههاي شهرداری و فاصله ناحيهها از ساحه جمعآوری و دفن زباله بهگونهی کاملاً آگاهانه ناحيههاي شهر کابل را به ناحيههاي مرکزی و حاشيوی تقسيم نموده است، مسؤلان اين رياست توجه و امکانات بيشتر شهرداری را به ناحيههاي مرکزی شهر که عموماً افراد بلند پايه و مقامات دولتی در آن زندگی مینمايند، تمرکز داده است و به نواحی پر نفوس ديگر شهر که در آن مردم بدون زور و زر زندگی مینمايند، کمترين توجه را مبذول داشتهاند، بهگونهی نمونه: میشود از ميان ۲۲ ناحيه شهر کابل، از ناحيه سيزدهم شهرداری که بيشتر از ۲۰ فيصد نفوس شهر کابل را در خود جاه داده است، نام گرفت. این ناحیه کمتر از چهار فيصد امکانات شهرداری و آنهم چند عراده موتر فرسوده، کم حجم و افراد پير و کهن سال را در اختيار دارد که به هيچوجه بسنده نيست.
وعدهی مدینه فاضله
کابل شايد يکی از همان بد شهرهايي باشد که همهی زبالههاي جامد و مايع آن از هر منبع و نوع- حتا زبالههاي زهری- بدون در نظر داشت همهی موارد علمی (سه آر) از مبنا تا انتها، با هم مخلوط بوده و همانگونه با ناديده گرفتن تاثيرات منفی آن روی صحت، زيبايی شهر، آبهاي سطحی و زيرزمينی در کوچه و پس کوچههاي شهر و در بهترين حالت هم تنها ۳۰ فيصد آن در ساحه گزگ زير انبارهاي از خاک و لاي بهگونهی کاملاً غيرمعياری و علمی دفن میگردد.
با مطالعهی قوانين محيط زيستی و شهرداری، چنين به نظر میرسد که اين قوانين فقط نقش کتابها شده و کمترين توجه در قسمت تطبيق آن در سطح شهر توسط دولت و مردم صورت نگرفته است و آنچه صورت گرفته است همان صحبتهاي احساسی، عاطفی و دهان پُر کن بوده است که بيشتر برای جلب توجه و گمراه نمودن اذهان مردم در جريان انتخاباتها گفته شده و ضميمهی منشورها گرديده است. مطمئناً اگر نويسندگان آن سطور، يک بار ديگر آن بخشها را مرور نمايند شايد به ريش خويش بخندند و بگويند که چه مدينهی فاضله را برای مردم وعده داده بودند و حال در چه گندابی گير ماندهاند. دقيقاً آنچه را که آنها در آن ايام به مردم نويد داده بودند و بدان وسيله رای گردآورده بودند، در شرايط کنونی کشور قابليت اجرايي نداشته و به ميخی میماند که کسی تلاش دارد او را در سنگ فرو برد.
تحصیلات شهردارها
يافتههاي سال ۲۰۱۴ نشان میدهد که از ميان همهی شهرداران کشور، فقط ۳ فيصد آنها تحصيلات تا سطح ماستری، ۳۷ فيصد آنها ليسانس، ۵۶ فيصد فارغ صنف دوازده، ۱ فيصد فارغ صنف نهم، ۲ فيصد فارغ صنف ششم و ۱ فيصد ديگر شان هم تحصيلات مسلکی ابتدايي دارند، آنهم در شرايطی که صدها نفر ماستر و ليسانس در اين سرزمين دنبال نان آبرومندانه سرگردان اند و در نهايت هم با دنيايي از نااميدی و ياس دل به دريا زده و راه مهاجرت را به پيش میگيرند.