پیش‌بینی سال 1395

ما چقدر متوجه هستیم؟

توجه رکن اساسی چیز است، رکن اساسی زندگی. دقت کردید که این جمله بدون توجه نوشته شده؟ اصلاً کلمه‌ی «چیز» در این جمله که منظورم همان جمله‌ی اول است، چه کار می‌کند؟ حالا بگذریم، زیاد مهم نیست. بحث ما از توجه دور نشود. فرض کنید اشرف غنی به پاکستان می‌رود. در پاکستان متوجه می‌شود که نخست وزیر پاکستان نسبت به او به ولایات چون ننگرهار، پکتیکا، خوست و کابل بیشتر توجه دارد. طبیعی است که از این مسئله پیش خود ناراحت می‌شود. رییس جمهور بر می‌گردد به کابل. از ولایات مذکور ریش‌سفید، زنانی که اجازه‌ی آمدن به کابل داشته باشند، جوانان و فعالان مدنی را به ارگ ریاست جمهوری طلب می‌کند. از آن‌ها می‌پرسد که مشکل شما چیست، می‌خواهم به شما توجه ویژه کنم!
نمایندگان ولایت ننگرهار اول میان خود پُس‌پُسک می‌کنند که اشرف غنی را چه شده که یک‌دفعه به فکر این ولایات افتاده؟ باز چه پلان شوم دارد؟ نشود که از زبان ما کدام گپ ناق خطا بخورد. اما در نهایت می‌‌گویند: جناب رییس جمهور صاحب! از زمانی که شما رییس جمهور مملکت شدید، یک تعداد طیارات در ولایت ما می‌آیند، معلوم نیست که چه می‌آورند و به چه کسی تحویل می‌دهند؟ مایان زیاد نگران شدیم، ترس ما از این است که تمام این طیارات داعش به ننگرهار پیاده کنند. لطفاً طیارات را یک کار کنید که به ولایت ما داعش نیاورد.
نمایندگان پکتیکا: ما تقریباً تمام رای خویش را به صوندوق شما پرتاندیم= پرتیدیم= انداختیم. اما شما از موردوم ما کسی را به حکومت نگرفتید. ما چه گناه کردیم؟ خواهش ما این است که به ده درصد موردوم ما توجه شود.
نمایندگان خوست: الحمدلله رب‌العالمین و به نستعین. خوشحالیم که رییس جمهور افغانستان، بعد از سال‌ها به یاد ولایت خوست افتاده. ما در زمان جهاد با سر و سلاح خویش جهاد کردیم تا وطن نجات یابد، وطن نجات یافت اما ولایت خوست گرفتار شد. هرکس رییس جمهور شد، از خوست بی‌خبر شد. اگر به فکر خوست هستید، به ما مردم سلاح بدهید که مقابل داعش بلند شویم، یک جهاد دیگر اعلام می‌کنیم، هرچه که بادا باد.
رییس جمهور بعد از شنیدن عرایض مردم می‌خواهد برای این ولایات کاری کند. می‌بیند که وضاحت دادن در مورد طیاره‌های ناشناس ناممکن است، توزیع سلاح به مردم هم دور از دسترس است. از این دو خواسته چشم‌پوشی می‌کند. می‌خواهد تعدادی از جوانان از ولایت‌های یادشده را وارد حکومت کند. این تنها کاری‌است که او می‌تواند. رییس جمهور حتماً یک تیم دارد که تشکیلات وزارت‌خانه‌ها را زیرنظر دارد. به همین تیم دستور می‌دهد که برای بیست نفر در بست ریاست جای بپالند. تیم مذکور از قبل اطلاع دارد که از کدام وزارت و چه ریاست‌های را باید برای جابه‌جایی افراد سفارشی انتخاب کند. یک دفعه‌ای یخن وزیران مربوطه را محکم می‌گیرد که یا خودت استعفا کن یا فلانی فلانی ریاست را خالی کن برای رییس جمهور. خلاصه، افراد از ولایت‌های یادشده در بست‌های ریاست منصوب می‌شوند.
رییس جمهور با این کار در حق ننگرهار و خوست و پکتیکا توجه می‌کند. یعنی فکر می‌کند که توجه کرده است. بعد از مدتی دوباره ضرورت می‌شود که به پاکستان برود. دوباره متوجه می‌شود که توجه نخست وزیر پاکستان به این ولایات بیشتر از اشرف غنی است. اما نخست وزیر پاکستان، قبل از این‌که اشرف غنی به فکر فرو برود، شرط‌های تازه‌ای پاکستان برای صلح را به اشرف غنی تقدیم می‌کند. اشرف غنی غرق در شرط‌ها می‌شود، یادش می‌رود که چرا پاکستان به این ولایات بیشتر از او توجه دارد؟ یادش می‌رود به این نتیجه برسد که توجه به معنای استخدام جوانان و افراد یک گروه معترض یا ولایت معترض در بدنه‌ی حکومت نیست، بلکه توجه به معنای کار استراتژیک برای ولایات است. کار استراتژیک چیست؟
فرض کنید ما در ننگرهار قرار داریم. سر شب خوب چای سبز نوش جان می‌کنیم. نصف شب از خواب بیدار می‌شویم، می‌بینیم نزدیک است عضو محترم بدن ما بکفد. همین می‌شود که با عجله بیرون می‌رویم تا خویش را راحت کنیم. وقتی کمی راحت شدیم، می‌بینیم یک طیاره آمد، رفت سر یک تپه نشست و مقداری آدم از آن پیاده شدند و طیاره پس رفت. ما که نمی‌دانیم این آدم‌ها چه‌کاره‌اند. فردایش خبر می‌شویم که در فلانه ولسوالی، داعش هجده کودک و زن را سرب‌داغ کرده است. این طیاره از کجا می‌آید؟ آیا غنی از مسئله بی‌خبر است؟ آیا طیاره داعش پیاده می‌کند؟ چند ماه می‌شود چنین است؟ معلوم نیست. چیزی‌که آشکار است، سکوت و چشم‌پوشی کابل از این مسئله است. یکی از کارهای استراتژیک…….. من که تا هنوز هم نمی‌فهمم کار استراتژیک یعنی چه؟ ما چقدر متوجه هستیم؟

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *