پیرسید احمد گیلانی، رییس شورای عالی صلح افغانستان با سرتاج عزیز مشاور روابط خارجی نخستوزیر پاکستان باهم در مورد صلح گفتوگو کرده که ذیلاً خدمت شما ارائه میگردد. در این گفتوگو برای جلوگیری از ضیاع جای و افزایش مصرف رنگ و کاغذ چاپ، ما نامهای هردو را خلاصه میکنیم.
پیر (پیرسید احمد گیلانی): سلام آقای سرتاج عزیز! امیدوارم مشورههای شما خوب باشد.
سر (سرتاج عزیز): تشکر پیر صاحب! ما هم آرزو میکنیم که شورای عالی شما درد نکند.
پیر: اوضاع بسیار خراب شده، اجازه بدهید ما از پاکستان ممنون باشیم. من مطمئنم که شما در آوردن صلح بسیار نقش ارزنده دارید.
سر: لطف داری وحشتناک! یعنی واقعاً دم اقبال لاهوری گرم که گفته بود: بیپیر به خرابه مرو هرچند که سرتاج زمان باشی! حالا از رفتن به هیچ خرابهای هراس ندارم.
پیر: حتماً خبر داری که من رییس شورای عالی صلح مقرر شدهام؛ میخواهم بدانم شما در مورد من چه فکر میکنید؟
سر: بگذارید قبل از جواب به سوال شما، از شما یک سوال دیگر کنم. فرض کن همین لحظه داری قروت میخوری، شما در لحظهی قروت خوردن به چه فکر میکنید؟ به قروت و طعمش یا به بُزی که از دوغش قروت ساخته شده؟
پیر: بز خر کیست، من به قروت فکر میکنم. اما این چه ربطی به سوال من داشت؟
سر: من هم به قروتی که قرار است بسازیم و بخوریم فکر میکنم نه به بُزها!
پیر: استغفرالله! مره تیر از سوال.
سر: قربان آدم قروتفهم!
پیر: بیا در مورد طالبان صحبت کنیم. اول من شروع میکنم، منتها شرط این است که هر دو راست بگوییم. من معتقدم که جنگ با طالبان مفید و جایز نیست!
سر: به نکتهای خوبی اشاره کردی. اما جنگ طالبان علیه نیروهای امنیتی افغانستان جایز است.
پیر: لطفاً اگر ممکن است بحث را نظامی نکن! من هیچوقت جنگ را مفید نمیدانم، حتا در بحثها و گفتوگوها.
سر: حالا که شما میخواهید، باشه قبول!
پیر: طالبان را چگونه به گفتوگوهای صلح وادار کنیم؟
سر: خیلی راحت است! رهبران طالبان همه در پاکستان خانه و زندگی دارند. مردم شریف و حرفشنو اند، ما قدرت این را داریم که آنها را به مذاکره وادار کنیم.
پیر: این را ما هم میفهمیم که طالبان در پاکستان خانه دارند. شما چطور بر آنها فشار میآورید که حاضر به گفتوگو شوند؟
سر: ای ساده ماما! تو پیر شدی و بعضی چیزها را فراموش کردی. ناق میگویی اجازه بده که ممنون پاکستان باشیم.
پیر: بخدا من راست میگویم. من همیشه گفتهام که ما باید ممنون پاکستان باشیم. پاکستان ما را در جهاد علیه روسها کمک کرد. بعد از آن هم خیلی کمک کرد. ما پیشرفت مداوم کشور خود را مدیون پاکستانیم. حالا کجای این مسئله سادگی دارد؟
سر: خیلی خُب! زور نزن برای قبرغههایت خوب نیست. من چند سوال ساده از شما میپرسم، شما جواب بدهید. بعدش همه چیز روشن میشود.
سر: شما حزب دارید، مخارجش را کی میدهد؟
پیر: خودم.
سر: دیگه چه چیزی به حزب خود میدهید؟
پیر: دستور. من هم پول میدهم، هم دستور.
سر: آفرین! تو چقدر باهوشی! خدا لعنت کند به حکومتی که تا بهحال شما را کشف نکرده بود. حالا، ما به رهبران طالبان در پاکستان خانه دادیم، به آنها نان میدهیم، پول و سلاح میدهیم، اجازه میدهیم طالبان چوچه را استخدام کنند، درس بدهند و بعد بفرستند به افغانستان؛ به نظر شما ما نمیتوانیم دستور بدهیم؟
پیر: والله چه عرض کنم، به خیالم که میتوانید.
سر: سرت بد نخورد، برای ما بُزها فقط برای شیری که میدهند مهم است؛ ورنه خودت میدانی که از بُز نمیتوان یورانیم استخراج کرد.
پیر: اینقدر بُز بُز نکن! به طالبان دیگر چه چیزی میدهید؟
سر: توبه خدایا توبه! وارد جزئیات شوم؟
پیر: آری بگو که بیخی ممنونم در قسمت پاکستان درد گرفته.
سر: آنها به داکتر خیلی ضرورت دارند، داکتر میدهیم. البته بعد از اینکه بودای بامیان را فروریختاندند، یک کمی مدرن شدند. به آنها دایپر میدهیم که اشتوکهای شان را دایپر کنند. کیله میدهیم، قیماق لیلی میدهیم، صابون و پودر میدهیم… بس است یا داده بروم؟
پیر: نه بس است. با این حساب نه تنها ما که طالبان هم باید از شما ممنون باشند. ممنون از اینکه هم ما را دادید، هم طالبان را میدهید.
سر: ممنون شما درد نکند پیر صاحب بزرگوار!
پیر: از شما هم درد نکند…
پیر و سر: ههههههههههه