دوستم و عطا محمد نور

شمال و نشانه‌های پوسیدگی

غفار صفا


رویارویی و قدرت‌نمایی هواداران دو جنرال در شمال نشانه‌ی پوسیدگی دو جریان سیاسی– جنبش با محوریت دوستم و جمعیت با محوریت عطا – است. پانزده سال فرصت مناسبی بود برای رشد آگاهی سیاسی در صفوف این جریان‌ها تا دشمنی‌ها و عقده‌های تلنبارشده طی سال‌های نود میلادی را به همزیستی، مدارا و همدیگرپذیری مبدل سازند. اما ادامه‌ی رقابت‌ها بر سر منابع قدرت، این فرصت را از آنان گرفت.
این دو جریان ظاهراً دو قوم بزرگ (تاجیک و اوزبیک) را به گروگان گرفته‌اند. در مقابل این دو قوم نیز بقا و حیثیت خود را در بقا و حیثیت دو رهبر می‌بینند، رهبران کاریزماتیک، جسور و برآمده از دل کوره راه‌های پرخم و پیچ جنگ و سیاست چند دهه‌ی اخیر در افغانستان؛ اما خودخواه، خودمحور، ثروت اندوز و عاقبت نیاندیش (این توصیف در مورد رهبری هزاره‌ها نیز صادق است).
نخبه‌های سیاسی و توده‌های این اقوام، هم‌چنان مشتاق داشتن یک قهرمان و یک رهبریِ که به جای آنان فکر کند و تصمیم بگیرد، باقی مانده‌اند (انگیزه‌های روان‌شناختی جمعی این اشتیاق بحث جداگانه است)؛ ارزش‌های مدرن چون حقوق شهروندی، اعتراضات مدنی، آزادی بیان و … نیز به پدیده‌های ابزاری تقلیل یافته‌اند. باور به این ارزش‌ها در میان هیچ یک از این جریان‌ها نهادینه نشده است. رفتارهای گزینشی را نیز بر آن علاوه کنید.
پارادوکس مسئله دقیقاً در همین نکته است. از یک سو، در یک کشور جهان سومی پس از جنگ، دارای تکثر قومی–فرهنگی و سابقه‌ی جنگ‌های قومی، توزیع غیرعادلانه‌ی قدرت سیاسی وجود رهبران سیاسی- قوم تاثیرگذار برای حفظ تعادل و توزیع قدرت ضروری پنداشته می‌شود و از سوی دیگر موجودیت این رهبران خطر برگشت و فروپاشی دوباره و بروز چالش‌های بزرگ بر سر راه پروسه‌ی تشکیل دولت – ملت را نیز محتمل می‌سازد.
متاسفانه رهبران تاثیرگذار قومی در افغانستان، نشان داده‌اند که ویژگی دوم در آن‌ها قوی‌تر از ویژگی اولی است. کافی است نگاهی بیاندازیم به کارنامه‌های آنان در سال‌های نود، جنگ‌های قومی و ائتلاف‌های چندین باره‌ی سیاسی ناپایدار که زمینه ساز ورود طالبان به شمال شد و دوام این کارنامه‌ها به‌گونه‌های متفاوت‌تر در وضعیت دگرگون شده‌ی پس از طالبان. پانزده سال گذشته فرصتی شد برای این رهبران تا در سایه‌ی امکانات و ثروت‌های بادآورده و معامله‌گری‌های سیاسی، یکی خود را قهرمان مقدس افسانوی بداند و دیگری شاهنشاه آریایی. یعنی هر دو به نقطه‌ی اوج بحران شخصیتی رسیده‌اند و این توهم برای هر دو خطرناک است.
احتمالاً کشیدگی‌ها میان این دو رهبر بر سر پاره شدن تصویرها حل و فصل شود و مناسبات شان به حالت عادی برگردد؛ هرچند فعلاً نشانه‌ای از آن دیده نمی‌شود، چنان‌که بارها درگذشته اتفاق افتاده است. اما آن‌چه می‌ماند، تبعات منفی آن بر روابط دو قوم هم‌سرنوشت تاجیک و ازوبیک است که دارای مشترکات زیاد تاریخی – فرهنگی اند. این اعتراض برای تغییر در وضعیت اجتماعی اوزبیک‌ها نیست. پانزده سال است که عطا محمد نور عملاً نقش و اهمیت سایر اقوام، از جمله اوزبیک‌ها، هزاره‌ها و ترکمن‌ها را در مزار نادیده گرفته است. دیده نشد که کسی حتا دست به یک اعتراض کوچک مدنی زده باشد. یکی دو ماه پیشتر بود که داکتر فایق گزارشی از وضعیت مایوس کننده‌ی کارمندان بخش اوزبیکی و ترکمنی رادیو تلویزیون ملی که در چند قدمی دفتر جنرال دوستم موقعیت دارد، نشر کرد؛ آنان در بدترین شرایط تبعیض‌آمیز کار می‌کردند. کسی دست به یک اعتراض مدنی عدالت‌خواهانه نزد. مگر رفتارهای تبعیض‌آمیز نسبت به زبان یک قوم توهین شمرده نمی‌شود یا اهمیتش کم‌تر از پاره شدن تصویر رهبر است؟
روش‌های دیکتاتورمآبانه‌ی هر دو رهبر، مجال هرگونه حرکت‌های ابتکاری را از صفوف این جریان‌های سیاسی و نخبه‌های جوان شان سلب کرده است. آن‌ها در نبود این رهبران نخواهند توانست به‌عنوان کتله‌های منسجم دارای اعتماد به نفس کار کنند. افراد مستقل، گروه‌های سیاسی و انجمن‌های بی‌رابطه با این جریان‌ها در قلمرو تحت نفوذ آن‌ها مجال تنفس را ندارند. تصور کنید وقتی عطا محمد نور اشتراک‌کنندگان یک راهپیمایی عادی را اوباش خطاب کند، اگر این راهپیمایی اعتراضی به وسعت جنبش «تبسم» می‌بود و شماری از در و دیوار ولایت بالا می‌رفتند، حکمران بلخ چه عکس‌العمل نشان می‌داد؟ مخصوصاً که سابقه‌ی تیراندازی و قتل شماری از تظاهرکنندگان تظاهرات مسالمت‌آمیز سال 1996 را نیز دارد. یا جنرال دوستم که در جریان کمپاین‌های انتخاباتی اوزبیک‌هایی را که برای تیم مخالف کمپاین می‌کردند، خاین ملی نامید.
این درگیری‌ها با نشانه‌های آشکار ضعف، پوسیدگی و اوج اختلافات درونی، یادآور وضعیت شمال در آستانه‌ی سقوط‌اش به‌دست طالبان است. هدف تمامیتخواهان تباری همان است که بود- استبداد مطلقه‌ی قومی با شعارهای مدرن‌سازی و استفاده‌ابزاری از ارزش‌های دموکراسی. اشرف غنی، اتمر و تیم تمامیت‌خواه‌شان برای این کار ظرف بیشتر از یک‌سال برنامه‌های دقیقی را طرح‌ریزی و اجرا کرده‌اند. فضای سیاسی مناسبی را برای کار و فعالیت طالبان در سطح بین‌المللی فراهم کردند، در داخل کشور زمینه‌ها و پایگاه‌های عملیاتی خوبی را در اختیار شان گذاشته‌اند، راه‌های منتهی به مناطق هزاره‌نشین را ناامن و زمینه‌های ارتباطات شان را محدود ساختند، هم اکنون مناطق هزاره‌نشین غزنی با نیروهای طالبان به محاصره درآمده و اتفاقی نیست که دستور کاهش نیروهای امنیتی غزنی از مرکز صادرشده است. جنگ را عملاً به شمال انتقال دادند و پایگاه‌های مهمی را در بدخشان، حوالی قندز و بغلان در اختیار طالبان گذاشتند، عملیات‌های پرهزینه‌ی جنرال دوستم عملاً خنثا شد. پس از یک بازی خیلی زیرکانه، اینک امکانات و نیروهای کافی هم به بهانه‌ی عملیات فاریاب در اختیار دوستم گذاشته‌اند تا با بروز جنگ احتمالی توازن و دوام درگیری را ضمانت کرده باشند. یعنی زیر پوست شمال به‌قدر کافی باروت تعبیه کرده‌اند و منتظرند که چه ساعتی انفجار واقعی صورت می‌گیرد.
آیا فرصتی برای جلوگیری از این فاجعه باقی مانده است؟ من فکر می‌کنم فرصت‌های خوب به هدر رفته، پاره شدن تصویر جنرال دوستم به‌گونه‌ی مخفیانه و در شب، و به تعقیب آن تیراندازی به تصویرها در روز روشن و به‌گونه‌ی علنی، حکم همان گوگردی را دارد که هیزم از پیش آماده شده را آتش بزند. مگر این‌که در اوج احساسات پوچ کسی متوجه شود که به کار غیرعاقلانه‌ای دست زده است. در این آتش همه یکجا باهم خواهند سوخت. اما بازنده‌ی اصلی مردم شمال خواهند بود. درگیری‌ها به‌زودی در سراسر شمال گسترش خواهد یافت، تجربه‌ی جنگ‌های قومی سال‌های نود بار دیگر تکرار خواهد شد، همه دستاوردها و ثبات نسبی پانزده ساله برباد خواهد رفت. اگر نخبه‌های سیاسی، صفوف دو جریان سیاسی (جمعیت و جنبش) و مردم این خطر را واقعی ندانند و برای جلوگیری از آن دست بکار نشوند، نشان‌دهنده‌ی آن خواهد بود که ما هنوز هم نمی‌خواهیم حتا از گذشته‌ی نه چندان دور تاریخی درس عبرت بگیریم و پیوسته یک دور باطل را تکرار خواهیم کرد. مهم‌تر از همه این‌که به‌دست خود زمینه‌های زوال و فروپاشی خود را فراهم می‌کنیم. در تاریخ بسیاری از جوامع انسانی بوده‌اند که چنیین کرده‌اند و امروز جز چند تا دیوار مخروبه، یادگاری از آن‌ها باقی نمانده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *