تحقیر شدگان تحت سرکوب و احتمال نزاع دیگر در بلخ

رحمت الله ارشاد

در حالی که هزاران نفر برای اشتراک در جشن نوروز به شهر مزار شریف رفته بودند، این شهر در روزهای نوروز میدان یک جنجال تازه برسر یک عکس از جنرال دوستم شده بود. صدها هوادار دوستم از ولایات‌های شمالی به سمت ولایت بلخ حرکت کردند و هزاران نفر از هواداران او و جنرال عطا محمد نور در شهر مزار شریف دست به راهپیمایی زدند. مداخله نیروهای امنیتی و متنفذان محلی (وکلای مجلس نمایندگان و شورای ولایتی) باعث شد که دو تظاهرات که در آن افراد مسلح حضور داشتند، بدون خشونت به پایان برسد.
درحالی که همه از پایان یافتن دو تظاهرات در شهر مزار شریف خوشحال بودند، جنحال هواداران دو جنرال به ولایات دیگر رفت و این جنجال‌های سیاسی و قومی جان یک نفر را در ولایت فاریاب گرفت. در حالی که هواداران دو جنرال تفنگ‌های شان را صاف کرده بودند و به سوی هم شلیک کردند، هزاران کاربر شبکه‌های اجتماعی به نفرین و دعوت دو جنرال به خویشتن‌داری و سیاست عقلایی پرداختند. هم‌چنان که انتظار می‌رفت کشته شدن یک نفر و شلیک کردن هواداران دو جنرال به سوی همدیگر، جنجال را وارد مرحله‌ی تازه‌تر بسازد، پیام جنرال دوستم مبنی برقطع تظاهرات هوادارانش، به موقع و نقطه‌ی پایان موقتی بر یک نزاع و کشمکش سیاسی و قومی شد. اما آیا سکوت و خاموشی کنونی به معنای پایان یافتن احتمال یک درگیری و رویارویی قومی و سیاسی در بلخ است؟ آیا جنرالان بار دیگر درگیر نخواهند شد؟ نقش مردم بلخ در آینده‌ی سیاسی و ثبات آن چگونه است؟
انحصار قدرت
مریدان و هواداران عطا محمد نور او را «فرزند خلف بلخ، فرزانه بلخ، والی خردمند، رهبر مردمی، و …» لقب می‌دهند. عطا محمد نور نیز از شنیدن چنین القابی خرسند می‌شود و به نحوی به این باور می‌رسد که او فرزانه است و جاویدان. آن‌گونه که اشرف غنی مسحور لقب تقلبی «متفکر دوم» شد، عطا محمد نور نیز افسون این القاب شیک و روشنفکر پسند شده است. این القاب عطا محمد نور را به عنوان یک رهبر جهادی و سیاسی تشویق می‌کند که خودش را نقد ناپذیر و جاویدان بپندارد. این القاب و این حمایت‌های فرهنگی عطا محمد نور را کمک می‌کند که انحصار را تا درصدی‌های بلند و بلندتر در ادارات بلخ نهادینه کند. در حالی که انتظار می‌رود هر رهبر خردمندی بر گسترش محبوبیت مردمی و مردم سالاری سیاست بپردازد، عطا اما این کار را نکرده است و نخواهد کرد. ادارات دولتی بلخ و میزان حضور و مشارکت باشندگان بلخ بر اساس قومیت در ساختار و ادارات دولتی، دال و سند انحصارگرایی قدرت و دولت در بلخ است. از اطرافیان عطامحمد نور کم‌تر کسی را می‌توان یافت که در قدرت و اقتصاد بلخ شریک نباشد. اما بیرون از هواداران و هم‌دستان او کم‌تر کسی را می‌توان یافت که بتواند بر اساس شایستگی‌های شخصی در ادارات دولتی جذب و در فرصت‌های اقتصادی نقش بازی کند.
بیرون از ساختار دولتی، فرصت‌های شغلی خصوصی نیز در بسیاری از حوزه‌های کلان در دست هواداران اوست. شهرک‌ها، سرک‌ها، مارکیت‌ها، تانک تیل‌ها، امکانات شهری و رفاهی، و خلاصه این‌که اقتصاد و سرمایه و پول، همه از یک بی‌عدالتی و انحصارطلبی آشکار در بلخ روایت می‌کند؛ بی‌عدالتی که علیه مردم و باشندگان بلخ جریان دارد و انحصاری که هر روز توسط زورمندان در حال بیش و بیشتر شدن است.
حس تحقیر شدن
بسیاری از باشندگان بلخ از امنیت به مراتب بهتری نسبت به سایر ولایات افغانستان بهره‌مند می‌باشند. بخش وسیع این خاطر آرام از انتحار و انفجار مدیون رهبری محلی در بلخ و نیروهای امنیتی این ولایت است. از این لحاظ شاید بسیاری‌ها از عملکرد والی بلخ و نیروهای امنیتی این ولایت راضی باشند. اما در بلخ غیر از امنیت جانی، مسایل مهم‌تر دیگری نیز هست که مردم را ناآرام کرده است. این ناآرامی از زورگویی‌های بی‌پایان قومندان جهادی وابسته به تنظیم‌های قومی و سیاسی است. این نوع زورگویی منحصر به والی بلخ یا افراد او نیست. صدها مجاهد، از بلخ مجاهدپرور امکان اعمال زور و خشونت بر مردم را دارند. خانه‌هایی که با زور غصب شدند، مردمی که با زور لت و کوب شدند، ترورهایی که بی‌بازخواست انجام شدند، فرصت‌های اقتصادی که با زور گرفته شد یا از دست رفت؛ همه و همه مصداق‌هایی از نوعی زورگویی و مجاهدسالاری در بلخ است. این‌ها مردم را آزار می‌دهند و می‌ترسانند. اما مسئله‌ی مهم‌تر و خطرناک‌تر دیگر در بلخ وجود دارد که ممکن است روزی این ولایت را دچار بی‌ثباتی کند: تحقیر شدن باشندگان بلخ.
شما اگر ساکن ولایت بلخ باشید، در بسیاری از نقاط شهر هرگز احساس نمی‌کنید که این شهر از شماست و شما بدان تعلق دارید. بلخ شهر و ولایت فرهنگی منسجم نیست. مردمان آن از قومیت‌های متفاوت و متعدد اند با فرهنگ‌های متفاوت و رفتارهای بسا متفاوت‌تر. به همان اندازه که تعدد قومیت و تفاوت فرهنگ در این شهر زیاد است، آدم‌ها و باشندگان آن نیز بر اساس تعلقات قومی در طبقه‌های مختلف اجتماعی تقسیم‌بندی می‌شوند. طبقه‌ی اول، دوم، سوم، چهارم و …
البته که این طبقه‌بندی‌ها رسمی نیست و مکتوب نشده است. اما از زیستن در بلخ و گذر کردن در شهر آن می‌توان به خوبی به این تفاوت‌های طبقاتی پی برد. یا شاید بهتر باشد که این تفاوت‌های طبقاتی را تفاوت‌های قومی بنامیم. این تفاوت‌هاست که تعیین می‌کند چقدر از زیستن در بلخ خوشحال باشید و افتخار کنید و البته این تفاوت‌هاست که تعیین می‌کند چقدر تحقیر شوید و ناآرام زندگی کنید.
بدون هیچ شکی بخش بزرگ از ساکنان بلخ به دلیل هویت‌های قومی و محرومیت شان از فرصت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بلخ تحقیر می‌شوند و در زندگی، آرامشی مثل اطرافیان والی و وابستگان او را ندارند. این افراد سال‌هاست که با این تحقیر به نحوی کنار آمده‌اند. کنار آمدن با این تحقیر تا هنوز با اعمال اقتدار رسمی و غیررسمی ممکن شده است. اما بعید به نظر می‌رسد که این همه انسان تا ابد با چنین حقارتی زندگی کنند و دعوایی علیه این دو دستگی و تفاوت راه نیندازند. این انگیزه که ممکن است روزی زمینه‌ی یک دعوا میان تحقیرشدگان و تحقیرشوندگان باز شود، محراق اصلی بی‌ثباتی آینده در بلخ و در شمال است. این حس تحقیر شدن و انسان‌های تحقیرشده‌ی بلخ توسط قدرت و دارندگان قدرت به مثابه‌ی قوغ زیر خاکستر می‌ماند که روزی به بهانه‌ی پاره شدن یک عکس یا زیر پا شدن یک فعال قومی و سیاسی، شعله‌ور خواهد شد و ثبات و وحدت اجباری کنونی را به چالش خواهد کشاند.
از این رو، تنزیل دادن یک مشکل بزرگ هویتی و قومی به پاره کردن یک عکس، کار خطا و سنجش اشتباه است. بلخ را نه این‌که عکسی به ثبات برساند یا بی‌ثبات کند، اما بلخ را انگیزه‌ی تظاهرات و تفنگ کشیدن برسر یک عکس به بی‌ثباتی می‌رساند. چطوری ممکن است برای عکس یک جنرال هزاران نفر دست به تظاهرات بزنند و به‌خاطر آن در ولایت دیگر انسانی کشته شود؟ و چطوری ممکن است که فرمانده دانای بلخ یا فرزند فرزانه‌اش در روزی که هزاران نفر خشمگینانه می‌خواهند وارد بلخ شوند، این قدر فرزانه نیست که عکس را با حرمت دوباره نصب کند و از جنجال قومی بزرگ در این ولایت جلوگیری کند؟
پاسخ این سوال‌ها روشن است. جنجال بر سر پاره شدن یک عکس نیست. جنجال بر سر فرصت‌ها، امکانات، امتیازات و صلاحیت‌هایی است که انحصار شده‌اند یا از دست رفته‌اند. جنجال بر سر هویت‌هایی قومی است که دارندگان آن فکر می‌کنند، در این شهر با تحقیر سازمان یافته روبه‌رو اند. مردم از این‌که نام مکاتبی که به اسامی هویتی آن‌ها مسمی بوده‌اند و حالا به هویت قومی دیگر تغییر نام داده شده‌اند، ناراحتند. مردم از این‌که بخشی از شهرشان به تاجیکستان شهره است و گوشه‌ی دیگر شهر با سیلاب خراب می‌شود، ناراض اند. و این نارضایتی عمیق و گسترده و خوابیده و مهارشده است.
از این رو، ثبات کنونی بلخ و امنیت خوب آن، روزی مختل خواهد شد. اگر این انحصارگرایی هم‌چنان پر رونق باشد و این حس تحقیر شدن هم‌چنان جاری.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *