همه دوست داریم دست طالبان را بهنحوی از انحا از کشتار مردم افغانستان کوتاه کنیم. برای این کار از چندین سال قبل طرح مصالحه با طالبان پیش کشیده شد، اما در عینحال طرح جنگ با طالبان نیز از سال ۲۰۰۵ به اینسو پیوسته تعقیب شده است. ولی هیچ یک به نتیجهی مطلوب نیانجامیده است.
فکر نمیکنم مشکل اساسی در دو طرح جنگ و صلح باشد، بلکه چالشهای چه بسا پیچیده و دستوپاگیر، در مورد مصالحه و جنگ با طالبان فراروی دولت افغانستان وجود دارد که مهمترین این چالشها ابعاد داخلی آن میباشد.
اگر طرح جنگ با طالبان را محور قرار دهیم، یکی از ابعاد داخلی آن بُعد اجتماعی جنگ است؛ طی ده سال گذشته با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ جامعهی بهویژه روستایی افغانستان مرزبندی اجتماعی بین طالبان و مردم بهویژه در مناطق روستایی افغانستان – که دولت مرکزی بههر دلیلی کنترول لازم را در آنجا ندارد – فروریخته است. در بسیاری مناطق افغانستان سربازان طالبان افغانستانیهاییاند که یا به لحاظ باورهای ایدئولوژیک، یا بهواسطهی زور و یا هم در ازای ایجاد فرصتهای عایداتی، با طالبان همدلی و همسویی دارند و در صف آنها و برای آنها می جنگند. نان طالبان توسط زنان افغانستانی پخته میشود. خانه و کاشانهی آنها در محلههای زندگی مردم عام است. لباسهای آنها با دستان مردم محل شسته میشوند. دعاوی مردم در دادگاههای طالبان حلوفصل میشود. پیشنماز مساجد بسیاری از مناطقِ بیرون از کنترول دولت، مولویهای طالباناند … . از این جهت طالبان نهفقط بهعنوان یک گروه/سازمان تروریستی، بلکه بهعنوان یک نهاد اجتماعیِ فعال با مردم برخی از مناطق افغانستان در آمیختهاند. ما در کابل و شهرها طالبان را – بهحقیقت – دشمن خطاب میکنیم، اما آیا در مناطق دوردست ننگرهار، هلمند، کندز، زابل، کندهار، پکتیکا ، پکتیا، غزنی و … نیز مردم همصدا با هموطنان شهری و دولت مرکزیشان به طالبان با دید دشمن مینگرند؟ اگر هم مینگرند، کدام پوتانسیل اجتماعی و سیاسی آنها را علیه طالبان تحت حمایه میگیرد؟ اینها واقعیتهای انکارناپذیر اجتماعی در مورد طالبان، مردم و دولت افغانستان است که روی سکهی اجتماعی دولت افغانستان را نیز توضیح میدهد. دولت افغانستان بهویژه با میدان دادن به فساد و چپاولگران تنظیمی در پوشهی مشارکت سیاسی اقوام و قدرتمند ساختن سیاسی و اقتصادی آنها قرابت اجتماعی خود با جامعه را از دست داده است. در سطح دولت تنها نیرویی که هنوز سنخیت و قرابت اجتماعیاش با قوت تمام باقی است، سربازان – نه هیأت رهبری – ارتش ملی، امنیت ملی و پولیس ملی است. سوای سربازان ارتش، امنیت و پولیس، حتی معلمان مکاتب و مأموران پایینرتبهی دولت، بهدلیل آغشتگی در فساد و بیکفایتی، قرابت اجتماعی خود با مردم را از دست دادهاند. برایناساس طرح جنگ و صلح و بهویژه جنگ با طالبان نیازمند دقت و تدبیر سنجیدهشدهی اجتماعی و سیاسی میباشد و هرگز نمیتوان آنرا در سطح یک خواست احساساتیِ ناشی از نفرت نسبت به طالبان و یا دولت و یا هم یک رخداد فروکاست.
بعد دیگرِ داخلی قضیهی جنگ و صلح با طالبان بعد سیاسیِ آن با توجه ویژه به شیوهی رهبری دولت و حکومت افغانستان است.
دولت افغانستان پس از سقوط طالبان در شیوهی حکومتداری خود با وجود قوانین نافذهی کشور و در رأس آن قانون اساسی، پیوسته بهشیوههای حکومتداری مبتنی بر سنتهای کلان اجتماعی – سیاسی ارجحیت بخشیده و پایش را جای پای عرف و سنتهای حاکمان تاریخی افغانستانِ پیشا انقلاب هفتم ثور ۱۳۵۷ مانده است؛ با این تفاوت که احمد شاه ابدالی از طریق تقسیم قدرتش با سران قبایل بر مناطق تحت قلمروش حکمرانی میکرد و امیر عبدالرحمان با استفاده از قوهی قهریهی خویش از میران و رؤسای طوایف و قبایل شبکهی حکومتی متمرکز را بنا میکرد و ظاهر شاه با باج دادن به سران قبایل، آنها را رامِ حاکمیت خود میساخت، ولی حامدکرزی و اشرفغنی با توزیع قدرت بین تکنوکرات ها و سران تنظیمی پشتون و سران تنظیمی ازبیک و هزاره و تاجک بر جامعه حکم میراند. بهلحاظ میتودیک تفاوت در مهرههای حکومت است: رهبران تنظیمهای قومی بهجای سران قبایل و رؤسای طوایف.
برداشت من این است که تا این شیوهی حکومتداری از بیخوبُن اصلاح نشود، ناممکن است فاجعهی شاه شهید و کندز و پل محمودخان و دهها مورد دیگر اتفاق نیافتد و طرحهای جنگ و صلح با طالبان نتیجهی مطلوب بهدست دهد.
کسانیکه با احساسات تمام جنگ را راه حل میدانند، بهتر است کمی مکث کنند که این جنگ به چه شیوه، توسط چه کسانی و در چه ساختار سیاسی، بر اساس چه میکانیزمها و چگونه رهبری خواهد شد؟ مردم چه نقشی در تغییر وضعیت میتوانند داشته باشند؟
بهعنوان نتیجهگیری؛ تا مردم بصورت یک جنبش فراگیرِ خودجوش و خروش مدنی، با خواستها و طرحهای مشخص اصلاحطلبانه، بهویژه در بخشهای ساختار قدرت، میکانیزم توزیع قدرت، شیوهی رهبری حکومت و بهویژه رهبری جنگ و صلح با طالبان، رفع فساد، مسئولیتپذیری دولت در قبال ملت و امثال اینها وارد میدان سیاسی جامعه نشوند، روال بههمینگونه ادامه خواهد یافت.