نفرت و خشم کور است چشم بینایی باید

می‌دانم خشم و نفرتی ناشی از حادثه‌ی خونبار ۳۱ حمل در حواشی پُل محمودخان کابل، به‌حق، برای مردمی که سال‌های‌سال داغ فیزیکی و روانی این‌گونه حوادث را دیده‌اند، به چه معنا است. خشم و نفرتی که از نظر موضوعی (طالبان + حامیان داخلی و خارجی طالبان، رهبران بی‌کفایت دولت افغانستان + شیوه‌ی رهبری دولت + سیاست‌گذاری‌های ناکام دولت + استراتژی‌های ناکام دولت در برابر طالبان + فساد و …) کاملاً به‌جا و دقیق می‌باشد.

اما اگر که نفرت و خشم از سطح زبان به سطح عمل فیزیکی و ماتریال ارتقا پیدا کند، دامن فاجعه فراخ‌تر و ریشه‌های فاجعه عمیق‌تر نخواهد شد؟ تجربه‌ی بهار عربی به‌ویژه در سوریه، و تجربه‌ی سقوط و صعود دولت‌های تاریخی افغانستان، حداقل در بُعد اجتماعی و سیاسی هشداردهنده‌ی پیامد خطرناک، ویرانگر و مهارناپذیر فراگیر شدن نفرت و خشم در جامعه و تبدیل شدن نفرت و خشم عمومی از زبانِ گفتار به عمل فیزیکی و ماده‌ی عینی خشم‌آگین، می‌باشد.

حادثه‌ی سه روز قبل و ده‌ها حادثه‌ی هم‌نوع و هم‌تراز با آن، وقتی اتفاق می‌افتد، خون ما را به‌جوش می‌آورد و آن‌گاه بانگ جنگ با طالبان و نفرین و مرگ بر دولت‌مداران بر می‌آوریم. ولی یک‌بار مغزهای علیل خود را از جوّ خشم و نفرت و تعصب برهانیم و اجازه دهیم سوال‌های توضیح‌دهنده‌یی در مورد موضوع جنگ، جوانب جنگ و میدان جنگ در ذهن ما پدیدار شود.

من شخصاً هیچ‌یک از گزینه‌های مصالحه و جنگ و حتا شامل ساختن طالبان در ساختار قدرت را، برای مهار وضعیت فاجعه‌بار جاری، مردود نمی‌دانم. اما پیچیدگی بیش از حد وضعیت ساختاریِ دو طرف جنگ و صلح (طالبان+حامیان داخلی و خارجی و دولت افغانستان+حامیان داخلی و خارجی‌اش) و میدان جنگ (محلات زندگی مردم عام) ایجاب می‌نماید تا قبل از آن‌که جوّگیر خشم و نفرت و یا هم تعصبات کور قومی و قبیلوی شده و بر طبل جنگ یا صلح بکوبیم؛ اولاً موضوع جنگ و صلح خود را به‌ویژه از نظر سیاسی و امنیتی، بر محور قوانین نافذه‌ی کشور و با توجه به عرف و سنت‌های اجتماعی و فرهنگی، مشخص و تعریف کنیم؛ تا بفهمیم جنگ برای چه؟ جنگ به‌عنوان بخشی از برنامه‌ی توسعه‌ی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی؟ جنگ برای بقا؟ جنگ برای گسترش حوزه‌ی حاکمیت دولت؟ جنگ برای تثبیت و تحکیم پایه‌های سیاسی و اجتماعی دولت؟ صلح چرا؟ بر چه اساس و با چه بهایی؟ حدود و ثغور جنگ و صلح ما، هم به‌لحاظ جغرافیایی و هم به‌لحاظ ارزشی کجا است؟ این حق هر سرباز و هر شهروند این کشور است که بداند برای چه می‌جنگد؟

دوماً باید تعریف و تفکیک استراتژیک و واضح بین دو طرف جنگ(طالبان+مخالفین مسلح و دولت افغانستان) و مردم انجام دهیم؛ تا به‌صورت واضح بفهمیم طالبان به‌عنوان طرف جنگ یا صلح ما، کیست، چیست، کجاست، از چه امکانات و زمینه‌هایی برخوردار است؟ میدان و جبهه‌ی جنگ ما کجا و چقدر است؟ ما کیستیم و از چه امکانات و زمینه‌ها برخورداریم؟ با چه چالش‌ها و مشکلاتِ مختل‌کننده‌ی داخلی و خارجی گرفتاریم؟ برای قبل و بعد از جنگ چه تدبیری باید داشته باشیم؟ به چه شیوه، با چه کسانی و چه امکاناتی باید جنگ و صلح را به پیش برد تا به نتیجه‌ی مطلوب بیانجامد؟ جایگاه مردم، به‌ویژه در طرح جنگ کجا است و مردم چه نقشی باید ایفا کنند؟

سوماً تضمینات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی برای اقدامات عملی جنگ و صلح باید وجود داشته باشد و یا ایجاد گردد. باید مطمئن شویم از این‌که وفاق اجتماعی در سطح جامعه و هم‌آهنگی سیاسی و تضمین اقتصادی و تسلیحاتی در سطح دولت برای جنگ و صلح وجود دارد. آیا این وفاق سیاسی و اجتماعی وجود دارد؟ آیا از نظر اقتصادی و تسلیحاتی دولت می‌تواند جنگ را به سرمنزل مقصود برساند؟ دو و ده‌ها پرسش دیگر.

این‌ها بخش‌هایی از جوانب جنگ و صلح است که ما – از دولت تا مردم و روشنفکران – در همان سطح اول آن – موضوع جنگ و صلح – زمین‌گیریم و پای در گِل. دریغا! که نه دولت افغانستان، بلکه دولت فرانسه و هند و بریتانیا و جاپان و حتا پاکستان است که با رجوع به قوانین و وجدان اخلاقی و انسانی خویش، جنگ و صلح را به مراد و منافع مردمِ صلح‌طلب و خطوط قانونی کشور رهبری کند و نه مردمِ افغانستان، مردم هند و تونس و جاپان و فرانسه است که با اتکا به قوانین کشور و وجدانِ بیدارِ جمعی خویش، اقدام به تغییر وضعیت و فائق آمدن بر وضعیت فاجعه‌بار جاری نماید.

در هر صورت اگر قرار باشد اقدامی صورت بگیرد شروع آن، ایجاد یک محوریت واحد و تشکّل فراگیر اجتماعی و فرهنگی به‌ویژه از نخبگان و متنفذین اجتماعی و فرهنگی کشور به‌منظور اعمال فشار مردمی و مدنی بر دولت می‌باشد تا از طریق رهبری و سازمان‌دهی فیزیکی و عملیِ اعتراضات و نارضایتی‌های گسترده‌ی مردم از وضعیت و تدوین یک پلان واقع‌بینانه بر محور قوانین نافذه‌ی کشور برای پیش‌برد جنگ و صلح در افغانستان، دولت را وادارد که اصلاحات لازم را در ساختار، سیاست‌گذاری‎ها، استراتژی‌ها، شیوه و کادر رهبری سیاسی و نظامی خویش اعمال کند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *