در پی انتشار یکی از جملات قصار رییسجمهور، یعنی همان «نمیخواستیم بکشیمتان، مجبورمان کردید»، ما با یکی از برادران تروریست گفتوگویی کردیم که متناش را حالا منتشر میکنیم؛ صدایش فعلاً باشد. ما: اسم شما؟ تروریست: اسم من عَلمخان است. ما: شما اینجا، پیش محکمه، چهکار میکنید؟ تروریست: من از دست رییسجمهور شکایت می کنم. ما: چرا، رییسجمهور چهکار کرده؟ تروریست: من در محبس بگرام بودم. سه سال پیش در میدان شهر گرفتار شدم. مواد منفجره داشتم و بنا بود آن را بیاورم و در شهر ِ نو کابل منفجر کنم. ولی دستگیرم کردند. در سه سال گذشته، چندینبار از مقامات دولتی و دو بار شخصاً از خود رییسجمهور تقاضا کردم که مرا اعدام کنند. قبول نکردند. گفتم حداقل مرا آزاد بگذارید که سرم را بهدیوار بکوبم و از شر زندهگی راحت شوم. باز قبول نکردند. ما: خوب، در حق شما خیلی لطف کردند. اگر اعدام میشدید… تروریست: اگر اعدام میشدم آسمان به زمین میخورد؟ آنقدر مرا در محبس نگه داشتند که کمکم فکر خودکشی هم از سرم پرید. حالا مرا آزاد کردهاند. هنوز آدم میکشم، ولی هیچ دلم نمیشود که خودم را هم بکشم. همین چند روز پیش یک محصل را با تفنگچه کشتم. سابق میخواستم خودم را منفجر کنم تا هم دیگران را بکشم و هم خودم را. حالا شوق خودکشی از سرم پریده. ما: یعنی شما هنوز تروریست هستید؟ تروریست: بلی، من تا زندهام تروریست خواهم ماند. ما: پس چهطور شما را آزاد کردند؟ تروریست: فهمیدند از این پس من فقط دیگران را میکشم، آزادم کردند. ما: فکر نمیکنم اینطور باشد. حتماً فکر کردند شما دیگر دست از ترور و آدمکشی برداشتهاید. تروریست: نه، شما اشتباه میکنید. همین چند روز پیش عدهیی از برادران تروریست که عازم بهشت بودند، به اشرفغنی نامهیی نوشتند و از او خواهش کردند که هفتاد- هشتاد سرباز به کندز بفرستد تا آن برادران بهشتطلب را بکشند. آقای غنی قبول نکرد و گفت شما برادران مایید و ما نمیتوانیم شما را بکشیم. ما: ولی ما اطلاع یافتیم که تعداد زیادی از آن تروریستها بهدست سربازان دولتی کشته شدند. تروریست: خوب، آن برادران که دیدند اشرفغنی ارادهی کشتنشان را ندارد، عصبانی شدند و سلاح برداشتند و قسم خوردند که تا خود او را نکشند از پای ننشینند. بیچارهها میگفتند آخر ما که خواست عجیب غریبی نداریم. یک گلولهی کلاشنکوف چیست که به سینهی ما نمیزنید. آخر اشرفغنی را مجبور کردند که آنها را بکشد. ما: پس شکایت شما این است که چرا شما را نکشتهاند؟ تروریست: یکی از شکایتهای فرعیام همین است. شکایت اصلیام مربوط به یک چیز دیگر میشود. وقتی که از زندان آزاد شدم، رییسجمهور مرا رییس عمومی یکی از ادارات دولتی مقرر کرد. قسمت اعظم وقت من در همان اداره گم میشود. از کاروبار تروریستی ماندهام. آمدهام که از اشرفغنی خسارت بگیرم.