موفقیتی که تبدیل به شکست و جنگی بی‌پایان در افغانستان شد

دیلی بیست/ کریستینا لمب، ترجمه: معصومه عرفانی

سال جدید رسید و حملات بهاری دیگری نیز آغاز شد. انفجار کامیونی پر از مواد انفجاری در شلوغ‌ترین ساعت صبح روز سه‌شنبه و تیراندازی‌های متعاقب آن، منجر به کشته‌شدن 64 نفر و زخمی‌شدن صدها نفر دیگر شد که متأسفانه حادثه‌ی جدیدی در پایتخت افغانستان نبوده است. بیش از 15 سال پس از آن‌که رهبران غربی اعلام کردند که در افغانستان بر طالبان پیروز شده‌اند، طالبان اکنون قلمرو بیشتری نسبت به هر زمان دیگری در گذشته را کنترل می‌کنند.
در بریتانیا، این خبر حتا در اخبار نیمروزی نیز گنجانده نشد. رهبران غربی می‌خواهند وانمود کنند که جنگ به پایان رسیده است و رسانه‌ها نیز در همین مسیر قرار گرفته‌اند. اما حقیقت این است که 12000 سرباز ناتو، شامل 9800 امریکایی و 500 بریتانیایی هنوز در افغانستان حضور دارند. همسر یکی از سربازان بریتانیایی مستقر در این کشور به من گفت که اداره‌ی پست حاضر نشده بود تا بسته‌ی پستی او را دریافت کند و به او اطمینان داده بود که «تمام سربازان مدت‌ها قبل این کشور را ترک کرده‌اند».
درحالی‌که اکنون تمام تمرکز متوجه داعش و سوریه و واکنش به موج پناهندگانی است که به‌شکلی فزاینده به اروپا سرازیر می‌شوند.
بااین‌وجود، دومین گروه بزرگ مردمی که درحال ترک وطن هستند را افغان‌ها تشکیل می‌دهند. هفته‌ی گذشته در جزیره‌ی لیزبوس یونان، در حالی‌که منتظر رسیدن پاپ و انجام مراسم مذهبی‌اش بودم، در اردوگاه پناهندگان با یکی از خانواده‌های افغان ملاقات کردم که به تازگی سفری 3000 مایلی را پشت سر گذاشته و به آن‌‌جا رسیده بود. این خانواده شامل یک زن بیوه و دو پسرش بود که خانه‌اش را به قیمت 20000 دالر فروخته بود تا مخارج این سفر را پرداخت کند.
تنها نکته‌ی مثبتی که آن‌ها در رابطه با حضور ناتو در ذهن داشتند این بود که این حضور باعث به ارمغان آوردن گوشی‌های موبایل شده بود که آن‌ها را قادر می‌کرد از طریق رسانه‌هایی مانند واتساپ برای مهاجرت خود برنامه‌ریزی کنند.
آن‌ها علی‌رغم آگاهی نسبت به این احتمال که اروپا آن‌ها را برمی‌گرداند قدم در این راه گذاشته بودند. پسر بزرگ‌تر این خانواده گفت: «اگر آپارتمان شما درحال سوختن باشد شما مجبور هستید از پنجره بیرون بپرید، حتا اگر ممکن باشد جان خود را از دست بدهید».
نه‌تنها اکنون طالبان در جایگاهی قرار گرفته‌اند که پیش از این هرگز نبودند، بلکه دولت اسلامی نیز درحال گسترش جای پای خود در شرق افغانستان است.
آیا ما در خطر از دست‌دادن سرزمینی هستیم که تمام این داستان‌ها از آن‌جا آغاز شده بود –سرزمینی که ما سوگند خوردیم هرگز بار دیگر رها نخواهد شد تا با هرج‌ومرج و بی‌قانونی امکان شکوفایی تروریسم را فراهم کند؟ رویکرد رایج این است که رد پای آغاز داعش را در جنگ عراق دنبال کنیم اما بنیانگذاران آن، دندان‌های شیری خود را در افغانستان از دست داده بودند. افغانستان فضای مناسب برای آموزش و عمل برای آن‌ها فراهم می‌کند – همان‌طور که در مورد یکی از استخدام‌کنندگان اصلی جهادی مسبب حملات بروکسل و پاریس صادق است.
اگر ما افغانستان را از دست بدهیم، داستان غم‌انگیزی رخ می‌دهد؛ و نه‌تنها به‌دلیل از دست‌دادن زندگی‌های فراوانی که در این جنگ قربانی شدند و میلیاردها دالری که در این کشور به مصرف رسید، بلکه به این دلیل که این جنگ زمانی یک موفقیت بزرگ به‌نظر می‌رسید. در حرفه‌ی من به‌عنوان خبرنگار جنگ، پایان خوش به ندرت اتفاق افتاده است، بااین‌حال من به‌یاد می‌آورم که در شب کریسمس سال 2001 میلادی، روی سقف هتل مصطفی در کابل نشسته بودم، به تپه‌های کابل می‌نگریستم و به این فکر می‌کردم که این یکی از همان اتفاق‌های نادر است. موسیقی که برای مدت‌های طولانی توسط طالبان ممنوع شده بود، از خیابان‌ها به خوبی شنیده می‌شد. نخستین برف زمستان درحال باریدن بود و کودکان سرگرم بازی‌های‌شان بودند.
تنها 60 روز پس از نخستین بمباران کابل توسط ایالات متحده پس از 11 سپتامبر، رژیم طالبان به‌مراتب سریع‌تر از آن‌چه پنتاگون پیش‌بینی می‌کرد سقوط کرده بود. آن‌ها با همراهی بمب‌افکن‌های بی.52 و جنگ‌جویان افغان، و همچنین پرداخت پول به فرماندهان توسط دالرهای سازمان سیا در نسخه‌ی جدیدی از «بازی بزرگ»، از قدرت سرنگون شده بودند. راب فرای، فرمانده‌ی تفنگ‌داران دریای سلطنتی در آن زمان، به من گفت: «ما فکر می‌کردیم که سنگ جادویی را یافته‌ایم».
پس مشکل کجا بود؟ چگونه ما موفقیت در افغانستان را تبدیل به شکست کردیم؟
در نهایت، 140000 نیروی ناتو با پیشرفته‌ترین و پیچیده‌ترین سلاح‌های موجود در جهان، موفق نشدند تا بر دسته‌یی به‌اصطلاح چریکی به‌رهبری ملای یک چشم غلبه کنند.
اگر ما پاسخ این سوال را درک کنیم، ممکن است بتوانیم بفهمیم که چرا دیگر نمی‌توانیم به این جنگ‌ها پایان دهیم.
به باور من، مشکل بیش از آن‌که نظامی باشد، سیاسی است. همان‌گونه که جنرال مک آرتور گفت: «وارد شدن به هر جنگی بدون خواست و اراده برای پیروزی، فاجعه‌بار است». پس از مرحله‌ی اول، ما هرگز با اطمینان نمی‌دانستیم که درحقیقت در حال تلاش برای چه کاری هستیم؛ و ما‌همچنین نمی‌دانستیم که به کدام سمت حرکت می‌کنیم.
مردم این پرسش را مطرح می‌کنند که چرا ما از تاریخ درس نگرفته‌ایم. بریتانیا سه بار در افغانستان وارد جنگ شده که در این میان در دو جنگ بازنده‌ی میدان بوده است. اگر شما به شهر هرات بروید، می‌توانید ساختمان مدوری را ببینید که جنگ‌سالاری معروف به‌نام جنرال وهاب بر روی تپه‌یی ساخته است و در واقع یک موزیم، فوق‌العاده‌ی جهادی است.
در این موزیم، سلاح‌های غنیمت‌گرفته‌شده از زمان شوروی سابق، تانک‌ها، جت‌های جنگنده‌ی میت روسی و یک گالری مجلل از پرتره‌های جنگ‌سالاران جمع شده است. در زیر گنبد آن با صداها و نورافکن نمایشی از چگونگی شکست روس‌ها به اجرا درآورده می‌شود و این صحنه با صداهای مهیب گلوله و جیغ‌های دلخراشی تکمیل می‌شود.
جنرال وهاب با افتخار گفت: «ما یک روسی واقعی و زنده هم این‌جا داریم»، که مشخص می‌شود به راهنمای روسی اشاره می‌کند که به اسارت گرفته شده و در افغانستان مانده است.
جنرال افزود: «زمانی که او بمیرد در همین‌جا به خاک سپرده خواهد شد و پس از آن ما یک روسی مرده این‌جا خواهیم داشت».
هیچ‌کس نمی‌تواند از این موزیم بازدید کند و این فکر به ذهنش برسد که حمله به افغانستان ایده‌ی خوبی بوده است. به گفته‌ی جنرال وهاب، نکته‌ی اصلی به‌نمایش‌گذاشتن پیروزی نیست، «مسأله این است که ما باید به نسل جدید نشان بدهیم که نباید بار دیگر به جنگ بازگردند».
افغانستان جمعیت بسیار جوان دارد – 70 درصد مردم زیر 30 سال هستند. اکثریت آن‌ها نمی‌خواهند به دوران جنگ بازگردند، اما برای گریز از آن نیازمند فرصت‌هایی برای ساختن زندگی خود هستند. بدون ایجاد چنین فرصت‌هایی، آن‌ها یا به طالبان و داعش می‌پیوندند یا از گوشی‌های موبایل خود استفاده می‌کنند تا گزینه‌های خروج از کشور را بررسی کرده و کشور را ترک کنند.