طالبان در گذار: مرگ منصور و ارتقای هبت‌الله چه تاثیری بر جنگ (و صلح) خواهد داشت؟

شبکه‌ی تحلیلگران افغانستان/ برهان عثمان ترجمه: معصومه عرفانی

بخش اول
کشته‌شدن ملا اختر محمد منصور در حمله‌ی هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی، بار دیگر باعث شد طالبان رهبر خود را از دست بدهند. منصور پیش از آن‌که رسماً رهبری را به‌دست بگیرد، عملاً شش سال این گروه را کنترل می‌کرد. او جنبش طالبان را با مهارت سازمان‌دهی کرده بود – اگرچه طالبان اکنون از لحاظ نظامی قدرتمندتر شده‌اند، اما با اختلافات داخلی بیشتری درگیر هستند. جانشین او، ملا هبت‌الله، مردی سخت‌گیر و متدین با اعتبار مذهبی بالاتری نسبت به هرکدام از پیشینیان خود است. همچنین، او یک مجری شریعت است که هیچ‌گونه تجربه‌ی نظامی یا رهبری ندارد. برهان عثمان در شبکه‌ی تحلیلگران افغانستان، میراث منصور و آن‌چه می‌توانیم از جانشین او انتظار داشته باشیم را مورد ارزیابی قرار داده است.
منصور چگونه کشته شد؟
به گفته‌ی منابع طالبان در پاکستان، منصور از اواسط ماه دسامبر سال 2015، تاحد زیادی مخفیانه زندگی می‌کرده است. پیش از پنهان‌شدن، او با تعدادی از اعضای شورای رهبری که رابطه‌ی نزدیکی با آن‌ها داشت دیدار کرده و قدرت را به معاون خود و اعضای شورا واگذار نمود. با افزایش اقتدار شورای رهبری توسط منصور، اعضای این گروه اکنون نقش بیشتری در تصمیم‌گیری‌ها دارند و به‌دستور او جلساتی بیشتر از گذشته برگزار می‌کردند. او به دوستانش گفته بود که دیگر مانند گذشته در دسترس نیست، و از نیاز به یافتن پایگاه‌های جایگزینی برای اعضای ارشد جنش صحبت کرده بود. این منابع در رابطه با این‌که او مکان سکونت خود را از کویته به کجا منتقل کرده‌ بود اتفاق نظر ندارند، اما تمام آن‌ها بر سر این‌که او دسترسی به خود را بعد از ماه دسامبر محدود ساخت موافق هستند. نگرانی منصور در رابطه با امنیت جانی‌اش ظاهراً پس از حمله‌یی بر او در تاریخ 4 دسامبر 2015 افزایش یافته بود، اما این قطعی نیست.
به گفته‌ی منابع مشابه، در تاریخ 21 می 2016، منصور تصمیم داشت با تعدادی از نزدیک‌ترین دوستان خود و اعضای ارشد طالبان در منطقه‌ی مرزی میان پاکستان و افغانستان دیدار کرده و برخی مسایل مهم و فوری را شخصاً مورد بحث و بررسی قرار دهد. او در طی پنج ماه گذشته از طریق کانال‌های دیگری با شورای رهبری ارتباط برقرار می‌کرد. بااین‌حال، در تاریخ 21 می 2016، او برای ملاقات همکارانش با ماشین به بلوچستان بازگشت. او در عرض چند ساعت پس از ورودش هدف یک هواپیمای بدون سرنشین امریکایی قرار گرفت. سوءظن‌های جدی در میان بخشی از اعضای طالبان در رابطه با نقش طالبان در ارایه‌ی اطلاعات به امریکایی‌ها وجود دارد. این‌که چرا ممکن است پاکستان خواسته باشد تا از شر منصور خلاص شود و چرا اکنون، هنوز مشخص نیست. اما تنها همین حقیقت که (بخشی از) طالبان به پاکستان مظنون هستند، بر میزان عدم‌اعتماد متقابل در حال‌رشد تاکید می‌کند. در بیانیه‌ی طالبان برای اعلام مرگ منصور و انتصاب جانشین او، بر فشارهای احتمالی پاکستان بر او برای شرکت در مذاکرات صلح اشاره شده است: «او پیشنهاد هیچ‌کسی را در رابطه با برنامه‌های تحمیل‌شده و جعلی نپذیرفت. همچنین او ترسی از تهدیدات نداشت. عزم او علی‌رغم توطئه‌ها و فشارهای داخلی و خارجی متزلزل نشد».
میراث منصور
منصور جنبش طالبان را با تغییرات گسترده و تاثیرگذاری که در آن ایجاد کرده بود بر جا گذاشت: این سازمان تا حد زیادی محصول شش سال رهبری بالفعل و رسمی او است. (ملا عمر از رهبری تاثیرگذار شورشیان در سال 2008 عقب‌نشینی کرده بود و پس از سال 2010 حتا با نزدیک‌ترین همراهانش دیدار نداشت. او در سال 2013 کشته شد اما مرگ او در سال 2015 افشا گشت. منصور از جایگاه «فرماندار» قندهار در طول نخستین سال‌های شورش به معاون رهبری در سال 2007، رهبر بالفعل در سال 2010، و رهبر رسمی در سال 2015، ارتقا یافت).
منصور در دوران رهبری‌اش، طالبان را از پروسه‌ی «نوسازی» عبور داد که به‌معنای تبدیل شورشیان از یک ارتش پراکنده‌ به جنبشی به‌خوبی سازمان‌یافته بود. این تحول با ملا عبدالغنی برادر در سال 2008 آغاز شد. او باتوجه به نیاز ملا عمر به مخفی‌ماندن، مدیریت امور روزانه‌ی سازمان را به‌دست گرفت. راهبرد ملا برادر به‌خوبی در کد رفتاری طالبان یا «لایحه»ی سال 2010 روشن است. او همان سال توسط پاکستانی‌ها دستگیر شد. منصور پس از او مدیریت را به دست گرفت و این راهبرد را گسترش داده و اجرایی کرد. ایجاد یک سیستم فرماندهی و کنترل سلسله‌مراتبی دقیق، شامل تغییر یک ساختار نظامی به یک ساختار منطقی مشابه ارتش، در مرکز این فرایند قرار داشت. اگرچه اجرای موثر این برنامه در تمام بخش‌ها امکان‌پذیر نبود، اما بااین‌حال تغییر اساسی در شیوه‌ی عملیات جنگ‌جویان طالبان ایجاد کرد. منصور نیز مانند ملا برادر یک استراتژیست بود و ساختار کلی این جنبش را به شکلی تاثیرگذار به سازمانی شبه-دولت با 13 کمیسیون و نهاد اداری با الگوی وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های افغانستان تغییر داد. این سازمان نسبتاً پیشرفته، سطحی از تمرکزگرایی را در خود داشت که این جنبش از زمان آغاز در سال 1994 (به غیر از سال‌های 1996 تا 2001 که حکومت را به دست داشتند) فاقد آن بوده است. مهارت‌های سازمانی منصور، حتی پیش از آن‌که به حلقه‌ی رهبری وارد شود قابل‌توجه بودند. در سال‌های 2006 تا 2007، زمانی که منصور مسئول جنگ در قندهار بود، به گفته‌ی همراهانش، واحدهای او نسبت به دیگر گروه‌ها بسیار سازمان‌یافته‌تر بودند.
رهبری تفرقه‌انگیز
پیش از واردشدن به جزئیات بیشتری در رابطه با تاثیرگذاری رهبری منصور، در نظرگرفتن این نکته مهم است که حتا درمیان صفوف طالبان نیز کسانی بودند که نسبت به او تردید داشتند. او متهم بود (حتا توسط بخشی از طالبان) که به‌شکل گسترده در تجارت مواد مخدر و کسب‌وکارهای غیرمرتبط به مواد مخدر دست داشته است. این اتهام که منصور در تجارت مواد مخدر درگیر بوده است، نه‌تنها برای تامین مالی جنبش، بلکه برای «منافع اقتصادی شخصی»، از زمانی که او وزیر حمل‌ونقل هوایی طالبان در دهه‌ی 1990 بود وجود داشته است. همچنین او متهم می‌شد که فردی مادی‌گراست و زندگی مرفهی را پیش برده و سفرهای گسترده و مشکوکی را انجام می‌دهد. این مسأله او را به‌روشنی در تضاد با ملا عمر و بسیاری دیگر رهبران و اعضای طالبان قرار می‌دهد.
به‌علاوه، منتقدانی از درون جنبش این اتهام را به منصور نسبت می‌دادند که از اقتدار خود برای گسترش همکاری‌اش با اسحاق‌زی‌ها و همچنین وفاداران غیر از اسحاق‌زی‌ها استفاده می‌کند، در حالی‌که رقیبان شخصی خود در جنبش را به حاشیه می‌راند. احتمالاً منصور از زمان ورودش به جایگاه رهبری، هشت سال قبل، با اقدامات قدرت‌‌طلبانه‌اش باعث رنجش بسیاری از طالبان شده بود. برجسته‌ترین نارضایتی آن‌ها براساس این باور بود که او در رابطه با دو نفر از فرماندهان ارشد جنبش از خویشاوندسالاری استفاده کرده است. عبدالرئوف خادم و عبدالقیوم ذاکر، در سال 2010 به‌ترتیب به‌عنوان معاون و رییس کمیسیون نظامی انتخاب شدند (ذاکر به‌تازگی بار دیگر با منصور صلح کرده بود و خادم در حمله‌ی هوایی در فبروری 2015 کشته شد).
علاوه ‌بر این، منصور سابقه‌یی از ایجاد روابط نزدیکی با پاکستان داشت. البته چنین به‌نظر می‌آمد که این روابط در ماه‌های اخیر به سردی گراییده بود. نزدیکی با پاکستان که حتا از همان آغاز شورش توسط رهبران طالبان به آن اذعان شده بود، گاهی به‌عنوان عاملی تاثیرگذار توسط گروه استفاده می‌شد. زمانی که اولین شورای رهبری پس از سقوط طالبان در تابستان سال 2003 تشکیل شد، منصور به‌عنوان مسئول ارتباطات با پاکستان منصوب شد. از آن زمان تاکنون، اعضای طالبان وفادار به پاکستان در این جایگاه عمل کرده‌اند.
تامین بودجه و مبارزه
منصور در طول سال‌های رهبری بالفعل و رسمی خود، ثابت کرد که نه‌تنها دانا و منضبط، بلکه دارای ذهنی اقتصادی است (با تاکید بر این‌که منافع مادی شخصی خود را نیز دنبال می‌کرد). او منابع درآمد طالبان را متمرکز کرد، «مالیات‌گذاری» را گسترش داد، و حق انحصاری جمع‌آوری پول را ایجاد نمود. او این کار را با انتصاب یکی از مورداعتمادترین افرادش حاجی گل‌آغا، یکی از اسحاق‌زی‌های ولایت هلمند، به‌عنوان رییس کمیسیون مالی انجام داد. منصور پیشتر این کمیسیون را از افرادی که به آن‌ها اعتماد نداشت پاک‌سازی کرده بود و نامه‌های رسمی به «حامیان» خارجی فرستاد تا تنها به افراد معرفی‌شده توسط کمیسیون مالی پول پرداخت کنند.
او فرماندهانی را که درآمدها را به فرماندهی مرکزی ارسال نمی‌کردند اخراج کرد و معتمدین نزدیک به خود را به‌عنوان مسئول امور مالی منصوب نمود. همچنین، به‌منظور حفظ انحصار نسبی قدرت بر فعالیت‌های شورشیان در میدان‌های جنگ، اقداماتی را برای مهار مخالفان و جلوگیری از ظهور گروه‌های رقیب روی دست گرفت. او از راهبرد جذب و آشتی استفاده می‌کرد و در صورتی که هیچ‌کدام از این شیوه‌ها نتیجه‌بخش نبود، متوسل به مبارزه‌ی خشن با مخالفان خود می‌شد. برای مثال، او به‌سختی تلاش می‌کرد تا با پرداخت هزینه‌ها و استفاده‌ی مداوم از واسطه‌ها باهدف کاهش تنش، وارد جنگ رودررو با سرسخت‌ترین رقیب خود، عبدالقیوم ذاکر، نشود. به‌طور مشابه، زمانی که شبه‌نظامیان خارجی از شمال وزیرستان در تابستان/پاییز 2014 به افغانستان وارد شدند، آن‌ها در تمام طول راه از نزدیک توسط طالبان همراهی و نظارت شدند تا زمانی که به مقصد نهایی خود رسیدند. در یک مورد، زمانی که جنگ‌جویان خارجی، همراه با یکی از فرماندهان مخالف، منصور دادالله، در پاییز گذشته آشکارا موضع‌گیری کردند، منصور وحشی‌ترین فرماندهان خود را برای سرکوب مخالفانش به زابل فرستاد. با ظهور بزرگ‌ترین تهدید برای انحصار قدرت شورشیان در قالب شاخه‌یی از دولت اسلامی (داعش) در اوایل 2015، او در ابتدا تلاش کرد تا آن‌ها را ازطریق گفت‌وگو با «مرکز داعش» در سوریه بااستفاده از کانال‌های شخصی‌اش متوقف سازد و در مرحله‌ی بعد، با نوشتن نامه‌های سرگشاده تلاش کرد تا این گروه را از ایجاد جبهه‌ی جدید در افغانستان منصرف سازد. زمانی که موفق به تغییر موضع دولت اسلامی نشد، با شعبه‌ی منطقه‌یی این گروه وارد جنگ شد و بهترین نیروهایش را به این درگیری فرستاد.
همچنین، سال گذشته، منصور با اضافه‌کردن یک تاجیک، یک ترکمن و یک ازبک، نظم جدیدی در شورای رهبری ایجاد کرد. باتوجه به این‌که دو عضو تاجیک پیش از آن نیز در گروه حضور داشتند، تعداد اعضای غیرپشتون در بالاترین نهاد تصمیم‌گیری جنبش را به یک پنجم رساند (بالاترین سطح تا آن زمان). برخلاف دوران حکومت طالبان در دهه‌ی 1990، اکنون طالبان یک جهبه‌ی شمالی دارند که توسط فرماندهان محلی ایجاد شده و مدیریت می‌شود و این باعث پایداری این جبهه شده است. گسترش فعال این شورش در شمال، از سال 2008 آغاز شد و در طی سه سال، طالبان در بخش‌های قابل‌توجهی از پنج ولایت شمالی حضور یافتند. بااین‌حال، تحت رهبری منصور، بیش از هر زمانی در بخش‌های شمالی، از جمله ولایت‌های غیرپشتون یا ولایت‌هایی با اقلیت پشتون، گسترش یافتند. اشغال شهر قندوز برای دو هفته در ماه سپتامبر گذشته و تشدید جنگ در بدخشان، این نکته را برجسته ساخت که جبهه‌ی شمالی تا چه میزان قدرتمند شده است. این مرحله تاحدودی به رهبری فرماندهانی از گروه‌های قومی محلی باز می‌گردد –ابتکاری که اعضای طالبان اعتبار آن را به منصور می‌دهند.
همچنین، منصور تلاش کرد تا آموزش نظامی و زیرساخت‌های طالبان را افزایش دهد. در بهار سال 2015، او یک واحد کاری ویژه تعیین نمود تا در موقعیت‌های نظامی مهم مداخله کرده و مخالفان را سرکوب کند. این واحد در جنگ‌های سال گذشته نشان داد که موثرترین و مجهزترین واحد گروه است. به‌علاوه، اقدامات آموزشی برای طالبان، در طی سه سال گذشته متنوع‌تر و حرفه‌یی‌تر شد.
منصور در دوران سرپرستی‌اش (زمانی که رهبر بالفعل بود، و بیش از آن در طول رهبری رسمی خود) سطح خشونت‌های شورشیان را به سطح بی‌سابقه‌یی افزایش داد. طالبان مسئول بخش عمده‌یی از تلفات افراد ملکی شناخته شدند. همچنین، او جنگ را به مراکز شهری برد که باعث ایجاد تلفات گسترده‌تری می‌شد. بمب‌گذاری در شاه شهید در کابل، تسخیر قندوز، و بمب‌گذاری پل محمود خان در کابل، همه در طول 10 ماه مدیریت او به‌عنوان رهبر رسمی طالبان اتفاق افتادند. مدت‌ها پیش از این بمب‌گذاری‌ها، مبارزه به‌طور پیوسته‌ پس از خروج نیروهای بین‌المللی در سال 2014 رو به تشدید بود. بسیاری فکر می‌کردند منصور (که آن زمان رهبر بالفعل طالبان بود) می‌توانست از کاهش نیروها به‌عنوان فرصتی برای تغییر رویکرد به سوی دستیابی به توافق سیاسی با دولت افغانستان و نجات کشور از خشونت‌ها استفاده کند که در حال‌حاضر تقریباً به‌طور کامل جنگ میان افغان‌ها با افغان‌ها است. بااین‌حال، او گرایش چندانی برای انجام چنین کاری نداشت و بنابراین به احتمال زیاد فرصت مناسبی را برای پایان‌بخشیدن به جنگ در افغانستان به هدر داد. البته، شکست او برای در نظرگرفتن صلح به‌عنوان یک گزینه‌ی جدی، به‌همان‌اندازه با شکست دولت افغانستان (و ایالات متحده) شباهت دارد که پیش‌برد روند صلح را به‌شکل نامناسبی مدیریت می‌کنند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *