پوچاقیسم

تنها شعر نیست که با الهام سروکار دارد. سیاست بیشتر از شعر به الهام نیازمند است. مشهور است که مرحوم استالین دیده بود که یک فیل بر خلاف یک پشک برای باز کردن راه خود میومیو نمی‌کند؛ بر عکس در کمال متانت و سکوت و البته هیبت و خشم با سینه به پیش می‌تازد و در راه خود هر تر و خشک را زیر پا می‌کند و به مقصود نایل می‌آید. برای همین آن مرحوم از آن پس الهام خود را از فیل می‌گرفت و نه از پشک. گاه که روش فیل به بن‌بست می‌انجامید، با چنگ و دندان به جان طرف می‌افتاد و می‌گفت: «بلایم به پس الگو. فعلاً من این کار را می‌کنم تا بعداً دیده شود که منبع الهام‌ام چه بوده». جالب آن‌که بعدها متوجه شدند که در مواردی که ایشان مردم را پاره می‌کردند، منبع الهام‌شان گرگ بوده، به حول و قوه‌ی الهی. در افغانستان نه سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا جاذبه‌یی دارد و نه تأمل در ظرفیت الهام‌بخشی حیوانات محترم. در این‌جا سیاست‌مداران ما از کوچه و بازار الهام می‌گیرند (البته گاهی که کوچه و بازار الهام خود را به مخالفین می‌دهند، سیاست‌مداران ما سر کوچه و بازار عصبانی هم می‌شوند). در این اواخر، هو افتاده بود که دیگر چیزی در کوچه و بازار نمانده که قبلاً الهام خود را به یکی از سیاست‌مداران اعطا نکرده باشد. می‌گفتند آخرین‌اش همین «که که که که که که که» گفتن حامد کرزی بود که وارد سخنرانی‌های رسمی یک رییس‌جمهور شده بود. ولی حالا معلوم شد که هزار باده‌ی ناخورده در رگ کوچه است. چرا؟ برای این که در همین هفته‌ی گذشته یکی از سیاستمداران بلندپایه‌ی کشور می‌خواست یک ضربه‌ی اساسی بر فرق رقبای خود حواله کند، لیکن الهام به سراغ‌اش نمی‌آمد. آن‌وقت همین سیاست‌مدار خوب که در حافظه‌ی خود دقت کرد که روزی یک نفر پوچاق خربزه را می‌خورد و دیگری می‌گفت «اوی، بشرم، دور بیندازش» و او جواب می‌داد که آری، دورش بیندازم که تو بگیری‌اش‌ها، ههههههههه؟ این شد که سیاست‌مدار مذکور مورد الهام قرار گرفت و مفهوم پوچاقیسم سیاسی را ابداع کرد و حریف خود را کله معلق به زباله‌دانی تاریخ انداخت. آری، تاریخ زباله‌دانی هم داشته. ما خبر نبودیم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *