شواری حراست و ثبات افغانستان که متشکل است از تعدادی از سران مجاهدین، روز گذشته بهمناسبت یادبود از قربانیان کشتارهای حکومت دموکراتیک خلق، برنامهیی گرفته بود و تعدادی از اعضای رهبری این شورا در آن برنامه حرف زدند. قربانیانی که این برنامه بهخاطر یادبود از آنها و پاسداشت از مجاهدتهایشان برگزار شده بود، 117 نفر از اعضای جریانهای اسلامی افغانستان بودند که در هشتم/نهم جوزای سال 1358 توسط رژیم کمونیستی در کشتارگاه پلچرخی به قتل رسیده بودند.
پاسداشت از خطر کردنها و جانفشانیها و قربانیهای کسانی که در راه آزادی، آبادی و شکوهمندی کشور گام برداشتهاند، امری است بهجا و قابلستایش. این وظیفهیی است که بر دوش تکتک انسانهای این سرزمین قرار دارد. بار ضمنی عدالت اجتماعی که «عدالت انتقالی» را نیز در خود شامل است، همین است که قربانیان و راهی را که آنها طی کرده تشخیص و تفکیک شوند، از آنها بزرگداشت بهعمل آورده شود و نیز آنانی را که زندهاند و بهنحوی در وقوع رویدادهایی که باعث قتل و کشتارهای بیحساب شدهاند باید شناخت؛ کسانی را که خودشان قربانی زنده و مجسم رویدادهااند تکریم کرد و آنهایی را که بانی و باعث رویدادهای مرگبار شدهاند شناسایی نمود و بهدست عدالت سپرد. اما آنچه که عظمت و سترگی اجرای این وظیفه را بیشتر میسازد، عبور از قافیههای تنگ و محصور شدهی جریانها و تشکلهایی است که در مقام عدالت، خود حرفها و معماهای زیادی دارند.
عبدالرب رسول سیاف رییس شورای حراست و ثبات در سخنان دیروزش پس از یادکرد از 117 قربانی، به مسألهی جهاد در افغانستان پرداخت و کسانی که بهزعم ایشان فکر میکنند مجاهدین ضعیف شدهاند و اندکاندک به «حاشیه» میروند را زیر تیغ تند انتقاد گرفت. سیاف در بخشی از گفتههایش که اشارهی کماکان مستقیم به حکومت وحدت ملی بود، گفت: «آنها میگویند مجاهدین را به حاشیه میرانیم… پدرشان هم این کار را کرده نمیتوانند.» این سخن سیاف گویای حقیقتهای تأملبرانگیز بسیاری است؛ حقیقتهایی که چهبسا سرنوشت مردم این سرزمین با آن پیوند خورده و تلخیهایش معلول مستقیم این حقیقتاند.
احساس بسیار ضعیف و نگاه خوابرفتهیی در کار است تا کسی بیاید از کارکرد حکومت وحدت ملی بهدفاع برخیزد که هر روزش یادآور سختیها و رنجهای بیشمار است برای مردم. اما مسأله اینجاست که پایههای نظام سیاسی فعلی، پایههای دموکراتیک است و عملی نشدن آن را نتیجهی کارکرد نادرست اشخاصی که در رأس نظام قرار دارند باید دانست نه نتیجهی نادرستی نظام. با این امیدواری، راهی را که نظام سیاسی افغانستان طی خواهد کرد، راه مدنیت و دموکراسی است و در مدنیت عنصر خشونت جایگاه ندارد. اما احساس کاملاً مردهیی باید تا شخصی آمده از ترازنامهی تراژیک مجاهدین دفاع نماید. نخستین وجهی که در کار مجاهدت مجاهدین این کشور در ذهن متبادر میگردد، خشونت نهادینه شده و پابرجای آنهاست. مردم افغانستان بدون شک که تعریف و تصویر عریان و واضحی از خشونت و رنج را در وجود مجاهدین مشاهده میکنند. حالا با این پیشفرض، نتیجهی بدیهی این خواهد بود که مدنیت با قوهی قهریه و خشونت، عنصر خشونت را نابود نمیکند و هیچگاهی هم کس شاهد محو خشونت توسط خشونت دیگر نبوده است؛ گذشت زمان این کار را میکند.
مورد دیگری که آقای سیاف در سخنانش به آن اشاره کرد، این بود که ایشان گفت: «ملت مجاهد است.» من فکر میکنم با توجه به واقعیتهای جامعه و خوانشی که ملت از کارکرد چندسالهی مجاهدین دارد، این یک ادعای درستی نیست. ملت غالباً نه مجاهد، بلکه قربانی مجاهدت مجاهدینی بوده که امروز اکثراً دوباره برسرنوشت آنها تسلط یافتهاند. البته بهدور از انصاف است که جانفشانیهایی را که مردم این سرزمین در برابر تهاجمات کشورهای خارجی در طول چندین سال داشتند از یاد ببریم. اما قدر مسلم این است که در اوج بحران و درخشش ظلمتِ جنگ و خشونت، تنها همین مردم عام و بیمدعای این کشور بوده که از سرزمینشان دفاع کرده و قربانی دادهاند. در چنین مواقعی کمتر میتوان از مجاهدت کسانی نام برد که امروزه سنگ دفاع این سرزمین را به سینه میزنند. اینها اغلب کسانیاند که ثمرهی جهاد راستین مردم را بهنفع شخصی خود کمایی کردهاند. کافیست فقط یک مورد را برای مقایسهی این مسأله در نظر بگیریم. در طول کمتر از دو سال نخست حاکمیت دولت کمونیستی در کشور، بیش از دهها هزار نفر بهقتل رسیدند. آن لیست دوازدههزار قربانی که در فردای جلوس حفیظهالله امین بر تخت بر در و دیوار وزارتخانهها نصب شد را همه بهیاد دارند؛ تمامشان کسانی بودند که نانی برای خوردن نداشتند و پوشاکی برای پوشیدن. تودههایی بودند که نظام آن روز گویا به حمایت از آنها برخاسته بودند. بههر صورت، مردم عام بودند که کشته شدند. چطور شد که از این میان، هزاران خانواده مهاجر شدند، دههاهزار انسان بهقتل رسیدند و اکثریت مطلق مردم دچار زندگی دوزخی شدند، اما مجاهدین متعددی میلیونر و میلیاردر سر برآوردند؟
ملت مجاهد نیست، اما تا حد زیادی سرخورده از اعمال مجاهدین است و در این شکی نیست. با اینوصف وقتی آقای سیاف از نمایندگی ملت حرف میزند و پرچم دفاع از ملت را در برابر حکومت بالا میکند، جای گفتن ندارد که انتظار و چشمداشتی را نیز در دل آن ملت بهوجود میآورد؛ ملتی که هنوز هم همچنان فقیر و بیهمهچیز است. این ملت نیازمند امنیت است، به نان و سرپناه ضرورت دارد و کشور را آرام میخواهد. مجاهدین محترم جز آن روزهایی که مسألهی رقابتهای سیاسی در میان است، گاه دیگری هم شده که بهسراغ این ملت فراموش شده رفته باشند، خبر از سفرهی خالی آنها گرفته و از خانههای تاریکشان دیدن کرده باشند؟