طالبان بار دیگر با توقف بسهای مسافربری دهها مسافر را ربودند و دستکم 12 نفر را کشتند. افرادی که کشته شدهاند میخواستند از کابل به خانههایشان در تخار و بدخشان برگردند. طالبان اما اعلام کردهاند که افراد گرفتار شده عضو نیروهای امنیتی افغانستان است و آنانی که کشته شدهاند میخواستند فرار کنند.
رخداد دیروز یکبار دیگر بیانگر عزم محکم طالبان برای کشتار و خشونت بود. آنچه دیروز در قندوز اتفاق افتاد، ادامهی جنایاتی است که طالبان و بازیگران جنگ افغانستان بر انسانها در این زمین تحمیل کرده است. مصداقهای این جنایتهای پیوسته تروریستی طالبان قریهبهقریه دفن است و ماهبهماه آرشیف میشود. تکرار و پیوستگی انتحارها، کشتارها و حملات طالبان بیانگر جنگ بیپایان این گروه با حکومت و مردم افغانستان است. از آغاز برگشت طالبان به میدانهای جنگ و دست زدن به کشتار، هیچ نشانهیی از تغییر در نگاه طالبان وجود ندارد و فرقی نمیکند که چه کسی رهبر این گروه شود، طالبان مدام و همیشه در جنگ و باجنگ است. این گروه جنگ را در کشتار مسافرین، مقامات دولتی، انتحار در کابل، حملهیی در زابل، پیشرفتی در هلمند و پسرفتی در بغلان دامن میزند و محصول آن را از قریهبهقریه، ولایتبهولایت و از پشتون و تاجیک و هزاره و ازبیک، در میان دولت و مردم؛ بر میدارند.
اینطرف اما، پاسخ ما به ترورها و جنایاتی که این گروه انجام داده است، مرزکشیدنها و توجیحات بیجایی است که هیچ تأثیری بر حفاظت از جان انسانها مطابق دستور قانون اساسی ندارد. این توجیحات نابهجا و خودفریبیهای مصلحتی به طالبانی که سربازشان از افغانستان و با تذکرهی افغانستان است، مجال دادهاند که انسان بدرند و قدرت بگیرند. چند روز از مراسم بیعت طالبان بدخشان به هبتالله نگذشت که جوانان بدخشان توسط بخش دیگری از این گروه در قندوز کشته شدند. واقعیت اما این است که طالبان در بدخشان وجود دارند و در قندوز خانه و سنگر و سرباز دارند. بخشی از این سربازان افغانی است و در جنگ با افغانستان. حتا که رهبرانشان در پاکستان باشد و معاش و تفنگ آن از پاکستان فراهم شود. ما اما با این واقعیت هنوز کنار نیامدهایم و آگاهانه از این حقیقت فرار میکنیم. فرار از واقعیت و حقیقتی که انکارناپذیر است، فقط و فقط چشمپوشی از آن و گریز از مسئولیت است. مسئولتی که حکومت باید اجرا کند و از جان شهروندان افغانستان حفاظت کند.
بیتفاوتی در برابر مرگ شهروندان و بیپاسخ گذاشتن جنایات تروریستان و عفو قاتلان، منجر به قدرتمندتر شدن گروه طالبان شده و بر نفرت از مقامات حکومت کمک کرده است. از جانب دیگر این بیتفاوتی، کشتار انسانها در افغانستان را بهمثابهی یک امر پذیرفته شده و عادی در آورده که نه حکومت اراده و الزامی برای پایان بخشیدن به آن اعمال میکند، نه مردم مبارزهیی را سامان میدهند. مردم این حق را بر حکومت دارد و حکومت با گریز از واقعیتها و طفره رفتن از مسئولیتهای قانونی پایان این روزهای بد را با امید تحقق صلح دایمی سر میکند.
با این وجود، ما را گریزی نیست که بپذیریم حقیقت طالبان و رویکرد آنان در کشتارهای پیدرپی در گوشه و کنار افغانستان نهفته است که هرازچندگاهی در برابر چشمانمان نمایان میشود. این بازی بیپایان با حمایت سیاسی، مالی و نظامی سازمانهای استخباراتی و جهانبینی تنگ شریعت اسلامی طالبانی از پاکستان تا افغانستان جریان دارد و نشانهیی از تغییر در آن دیده نمیشود. جهالت در جنوب، پول درشمال، امکانات درچترال و یا شریعت در دیوبندی متحد شدهاند که بجنگند و قربانی بگیرند. رویارویی با این واقعیت، نیازمند پذیرش این حقایق است که: طالبان از درون شهروندان ما سربازگیری میکنند، بمبشان را همیشه علیه مردم ما منفجر میکنند، به صلحی باور ندارد و دانایی برای مذاکره و تفاهم را بر نمیتابند.
پذیرش این واقعیت که با طالبان باید جنگید، ما را کمک میکند که به گزینههای واقعیتر و عملیتر برای محدود کردن دامنهی جنگ و حفاظت از جان شهروندان بیاندیشیم و از اشتباهات و کاستیهای چندسال گذشته عبور کنیم. این واقعیت به ما گزینهیی جز حمله بر تروریستان باقی نمیگذارد و ما را بار دیگر با این واقعیت مواجه میکند که طالبان تروریست است و تروریست دشمن ماست. دشمنی که قدرتش را در کشتار رقم میزند و دیدگاهش را در گروگانگیریها و سرزدن انسانها تبارز میدهد.