دیلی تایمز/ شیراز پاراچا ترجمه: معصومه عرفانی
مدتها پیش، نخستوزیر فرانسه ژرژ کلمانسو گفته بود: «مسالهی جنگ بسیار مهمتر از آن است که به دست جنرالها سپرده شود». کلمانسو فرانسه را در طول جنگ جهانی اول و چندین بحران دیگر رهبری کرده بود. منطق نهفته در واژههای کلمانسو قابل تامل است. اظهارات او را میتوان یک اصل راهنما برای تمام دولتها و ملتها درنظر گرفت، بااینحال در پاکستان قابلاجرا نیست. ارتش پاکستان خود را تنها متولی حقیقی پاکستان میداند. جنرالها بر این باور هستند که هیچ نهاد دیگری نمیتواند وطنپرستتر از ارتش باشد. آنها عمیقا اعتقاد دارند که میدانند چگونه منافع پاکستان را به بهترین شیوه تامین کنند. بنابراین، آنها حق و وظیفهی خود میدانند که منافع ملی پاکستان را تعریف کرده و تعیین نمایند که پاکستان بهعنوان یک دولت باید چگونه عمل کند.
از دیدگاه ارتش، «امنیت ملی» در جایگاه بالاتری نسبت به دموکراسی و ارادهی مردم پاکستان قرار دارد. در این دیدگاه سختگیرانه، فرض بر آن است که دولت اهمیت بیشتری نسبت به مردمی دارد که قرار است برای آنها امنیت یا خدمات فراهم نماید. تنوع موجود در جامعهی پاکستانی باید بهعنوان یک نقطهی قوت محسوب شود، درحالیکه در طی 69 سال گذشته، عکس این قضیه اتفاق افتاده است. در نتیجه، یک کشور فدرال دموکراتیک، تبدیل به یک دولت نخبهگرای امنیت-محور و استخباراتی شد. در گذشته، تعدادی از جنرالهای پاکستانی باور داشتند که آنها استراتژیستهای فوقالعادهیی هستند. چندی پیش، جنرال ضیاءالحق تلاش میکرد که نقشهی سیاسی جهان را از نو ترسیم کند. بعد از مرگ ضیاء نیز پیروان او از کشمیر تا کابل و کارگیل، ماجراجوییهایی را بدون اقتدار، مشروعیت و ظرفیت موردنیاز راهاندازی کردند.
پاکستان هزینهی بسیار سنگینی برای اشتباهات جنرالهای خود پرداخت کرده است. گمان نمیکنم که تاکنون یک کمیسیون مستقل و قدرتمند، سیاستها و اقدامات جنرال ضیاءالحق، جنرال حمید گل، جنرال میرزا اسلمبیگ، جنرال نصیرالله بابر، جنرال مشرف و بسیار دیگر جنرالهای پاکستانی را بررسی کرده باشد. جنرالهای نامبرده، پاکستان را باتلاقی از مشکلات مرتبط با افغانستان پرتاب کردند و اکنون ما ناچار هستیم با عواقب بازیهای استراتژیک آنها مواجه شویم. درگیریهای مرزی میان پاکستان و افغانستان تنها گوشهیی از یک مشکل بهمراتب عظیمتر است و اگر کنترل نشود، پاکستان را بهشدت خواهد لرزاند.
بیش از سه میلیون پناهندهی افغانستان در حالحاضر در خاک پاکستان حضور دارند. این پناهندگان در سراسر پاکستان پراکنده شدهاند. بسیاری از آنها بهخوبی در جامعهی پاکستانی جا افتادهاند. آنها کسبوکار، پیوندهای خانوادگی و املاکی در این کشور دارند. آنها نظام پاکستان، نقاط ضعف و آسیبپذیریهای آن را میشناسند. جنرالهای پاکستانی میخواهند افغانستان را کنترل کنند، اما بهنظر میآید که افغانستان میتواند با استفاده از پناهندگانش برگه را برگرداند. حتا طالبان تحت حمایت پاکستان و مجاهدینی که با پاکستان رابطهی خوبی داشتند نیز مرز میان پاکستان و افغانستان را نمیپذیرند. آنها پشتونخواه را بهعنوان بخشی از افغانستان میدانند. پاکستان میتواند چنین ادعاهایی را رد کند. پاکستان دارای دولتی قدرتمند و ارتشی حرفهیی است. این کشور میتواند از قدرتش علیه کسانی استفاده کند که حاکمیت پاکستان را نقض میکنند یا احترامی برای آن قائل نیستند. پاکستان میتواند درس سختی به نیروهای افغانستان بدهد اما این کار مشکل را خاتمه نخواهد بخشید.
پناهندگان افغانستان در پاکستان میتوانند بزرگترین چالش پیش روی پاکستان باشند. تعداد نامشخصی از شهروندان افغانستان هستند که تابعیت پاکستان را نیز به دست آوردهاند. اگر تمام این افراد بر علیه پاکستان موضع بگیرند، یک کابوس امنیتی خلق خواهد شد. این مساله زندگی در تمام شهرها و ایالتهای پاکستان را تحت تاثیر قرار میدهد. مسالهی بعدی مرزهای کنترلناشده میان پاکستان و افغانستان است که در صورت بروز جنگ در افغانستان، میتواند چالش امنیتی عظیمی بهوجود بیاورد. بیش از 200 نقطهی مرزی غیر از مرز تورخم وجود داردکه امکان عبور از مرز پاکستان و افغانستان را فراهم می کند. رقیبان پاکستان میتوانند از این فرصت برای ایجاد بیثباتی در پاکستان استفاده کنند. تعداد زیادی از پاکستانیها اکنون در افغانستان کار میکنند. و تعداد حتا بیشتری از شهروندان افغانستان، زندگی خود را از طریق درآمد حاصل از تجارتهای غیرقانونی و قانونی میان پاکستان و افغاتستان سپری میکنند. آنها نیز از درگیری نظامی میان افغانستان و پاکستان ضربه خواهند دید و در برابر کشوری که آنها باور دارند مسئول آسیبزدن به کسبوکار و امرار معاش آنها است خواهند ایستاد.
نواحی قبیلهنشین فدرال، یا کمربند قبیلهیی، یکی دیگر از چالشهای پاکستان است، چراکه در طی 69 سال گذشته، پاکستان هیچگونه اصلاحاتی در این منطقه بهعمل نیاورده است. شکایتهای منطقی و توجیهپذیر علیه مقامات پاکستانی در مناطق قبیلهیی وجود دارد. افغانستان بهعنوان خصم، ممکن است تلاش کند از دشواریها و رنجهای مردم این مناطق بهرهبرداری کند. در صورت بروز جنگ افغانستان و پاکستان، مردم افغانستان نیز آسیب خواهند دید، چراکه افغانستان برای تامین بسیاری از مواد غذایی و دیگر اقلام به پاکستان وابسته است. پس از چندین دهه جنگ و ویرانی، افغانستان نیازمند صلح و ثبات است. تعداد کمی از مردم افغانستان و حامیان خارجی آنها ممکن است بخواهند با استفاده از ادعاهای قدیمی و یا پناهندگان افغانستان که در پاکستان زندگی میکنند، پاکستان را تحت فشار قرار دهند، اما در درازمدت استراتژی آنها محکوم به شکست خواهد بود و افغانستان را در هرجومرج بیشتری فرو خواهد برد. پیامدهای بسیار جدی و بلندمدت دیگری نیز در خصومت میان پاکستان و افغانستان وجود دارد. زمان آن رسیده است که کابل و اسلامآباد تجدیدنظر کرده و روابطی را میان دو دولت بنا کنند که در خدمت میلیونها شهروند آنها باشد.
پاکستان و افغانستان میتوانند یک کمیسیون مشترک با دستورکاری برای پیشنهاد یک چارچوب مدرن و جامع برای تعریف روابط پاکستان و افغانستان تشکیل دهند. این چارچوب باید تمام جنبههای این رابطهی ویژه، ازجمله جنبههای سیاسی، اقتصادی، تجاری و فرهنگی را پوشش دهد. رویای یک گذرگاه تجاری و انرژی میان آسیای جنوبی و آسیای مرکزی از طریق افغانستان، بدون توافقنامههای بینالمللی مناسب میان پاکستان و افغانستان با درنظرداشت نیازهای قرن 21، تحقق نخواهد یافت. رسمیساختن مرز بینالمللی میان پاکستان و افغانستان باید در صدر این دستورکار قرار داشته باشد. این مرز بینالمللی که بهوضوح مشخص شده است، باید از هر دو طرف بهشکل حرفهیی مدیریت شود. هر دو دولت باید در رابطه با سیاستهای مرتبط با مهاجران که زندگی میلیونها نفر را در هر دو کشور تسهیل میکند به توافق برسند.
در یک وضعیت ایدهآل، باید برنامهی روشنی برای دریافت ویزا میان افغانستان و پاکستان وجود داشته باشد، اما احتمالا در این مرحله چنین امری امکانپذیر نیست. بنابراین، کابل و اسلامآباد باید در رابطه با مهاجرتهای سریع و آسان برای صاحبان کسبوکار، سرمایهگذاران، کارگران، متخصصان، کارشناسان و دانشجویان میان افغانستان و پاکستان توافق کنند. کمیسیون ذکرشده باید همکاریهای معناداری در زمینههای دفاعی، امنیتی، بهاشتراکگذاری اطلاعات، قاچاق مواد مخدر و سایر جرایم بزرگ و تهدیدهای جدی تعریف کند. همچنین این کمیسیون باید شرایط و ضوابطی برای تجارت تنظیم کند که در مطابقت با کنوانسیونهای بینالمللی قرار داشته باشد.
افغانستان، کشوری محاط در خشکی، برای واردات خود به بنادر پاکستان نیاز دارد، اما در آینده افغانستان تبدیل به یک کشور ترانزیت برای پاکستان خواهد شد که برای واردات و تامین انرژی و کالا از اوراسیا به آن وابسته خواهد بود. بنابراین، افغانستان و پاکستان ناچار به تدوین و فرمولهکردن سیاستهایی در زمینهی تجارت و حملونقل هستند که برای هردو طرف سودمند باشد و همچنین تعهدات بینالمللی آنها را بهانجام برساند. همکاری متقابل، و نه دشمنی، راهی به جلو برای افغانستان و پاکستان است. تجارت و اقتصاد باید سرنوشت روابط دوجانبهی پاکستان و افغانستان را تعیین کنند، و نه تعصبات نژادی، نفرت و سوءظن.