وقتی نیروهای امنیتی با چماق بر فرق معترضین و دادخواهان کوبیدند و تصاویر خونین آن سر و صورت دادخواهان به مردمک چشمان درخشان آهوکُش جناب داکتر صاحب عبدالله عبدالله رسید، داکتر صاحب عبدالله از این «حادثه» ابراز تاسف کرده و گفت که به مسئولین دستور داده که عاملان این حادثه را مجازات انضباطی کنند. اما حرف و حدیثهای دیگری هم پس از تظاهرات بهوجود آمده که در مورد همین حرف و حدیثها گفتوگویی انجام دادهایم با داکترصاحب.
ما: داکتر صاحب سلام! من نه معترضم، نه دادخواهم و نه آشوبگر. لطفاً به این برادرانی که چماق بهدست دارند، بگو که بر فرق من نکوبند.
داکتر صاحب: من از جانب شما به این برادران چماق بهدست وعده میدهم که شما معترض نباشید و از جانب اینها به شما وعده میدهم که فرقتان سالم از قصر بیرون شود.
ما: خیر ببینی داکتر صاحب. ببخشید داکتر صاحب این مردم ادعا دارند که شما با رای آنها به قصر قدرت رسیدهاید و حالا آنها را فراموش کردهاید، چرا آنها را فراموش کردهاید؟
داکتر صاحب: ایتو کدام گپی نیست. مه به مردم قول میدهم که آنها را فراموش نکردهام. در حقیقت من مردمم و مردم مناند.
ما: داکتر صاحب فکر نمیکنید یک کمی بیشتر از اندازه به مردم قول میدهید؟
داکتر صاحب: نه. انشاءالله اگر خدا خواسته باشد، قول دادن نتیجهی سالها مبارزه است که همهی ما برای آن مبارزه کردهایم. حالا که وقت بهرهبرداری رسیده، چرا نهورداریم؟ یا به قول آن شاعر: وقتی که سیب، رسیده باشد/ آدم چرا….نچیده باشد؟!
ما: داکتر صاحب این شعر واقعاً قشنگ است. اجازه است آن را یادداشت کنم؟
داکتر صاحب: این حق شماست. حکومت وحدت ملی با تمام امکانات از شما حمایت خواهد کرد. حق خو تنها یادداشت کردن شعر نیست، شما حتا حق دارید کمی پیشتر بیایید و روی این چوکی که 35 هزار دالر قیمت دارد، بنشینید. منتها احتیاط کنید.
ما: داکتر صاحب معترضین خواهان رسیدگی به ناامنیهای اخیر در شمال، بهخصوص رسیدگی به مسافرانیاند که اکنون در بند طالباناند. چه برنامه برای آنها دارید؟
داکتر صاحب: حکومت وحدت ملی به مسافران و شماری از فعالان مدنی که خواهان رسیدگی به این موضوع هستند، وعده میدهد که انشاءالله اگر خواست خدا باشد، مسافران را آزاد خواهیم کرد. بهشرطی که مسافران عزیز ما فریب طالبان را نخورند و تا آن موقع خودشان را زنده نگهدارند.
ما: داکتر صاحب من فلسفه نمیفهمم، اگر میشود یک کمی واضحتر بگویید.
داکتر صاحب: واضحتر، واضحتر، واضحترررر…
ما: یعنی چه؟
داکتر صاحب: خودت خواستی که کمی واضحتر بگویم، من هم گفتم که واضحتر.
ما: تشکر، لطف کردید! داکتر صاحب یک تعداد از جوانان به این نتیجه رسیدهاند که شما پدر معاملهاید. اگر حرف آنها راست باشد، امنیت شمال را با چه معامله کردهاید؟
داکتر صاحب: این توهین به جهاد مردم افغانستان است. ما از همین جوانان خواهش میکنیم که فریب افراد ماجراجو و آشوبگران را نخورند. من هیچ چیز را معامله نکردهام، اگر هم معاملهیی شده، حکومت وحدت ملی قول میدهد که آن دروغ باشد.
ما: داکتر صاحب ریاست اجرائیه بلندترین مقام و مرجع قدرت بوده که تابهحال به آن رسیدهاید، آرزو دارید که از این هم پیشتر بروید؟ مثلاً رییسجمهور افغانستان شوید؟
داکتر صاحب: من برای خدمت به مردم و کشور عزیز ما افغانستان، حاضرم به هر مقام بلند قدرت برسم. انشاءالله اگر خدا خواسته باشد…
ما: داکتر صاحب حتماً خبر دارید که شمار مردمی که اعتمادشان نسبت به شما فرو میریزد، هر روز بیشتر میشود. این مسأله شما را نگران نمیکند؟
داکتر صاحب: ما هر روز به مردم وعده میدهیم که به خواستهایشان رسیدگی میکنیم، اینکه مردم نمیفهمند، مشکل خودشان است.
ما: داکتر صاحب مشکل همینجاست که شما هر روز وعده میدهید.
داکتر صاحب: پس چهکار کنیم که وعده ندهیم؟ به مردم دشنام بدهیم که برین … برپدرتان… به من چه که در قندوز 80 نفر را طالبان برده؟
ما: نه نه داکتر صاحب منظورم این نبود. منظورم این بود که مردم از شما در عمل توقع دارند. مثلاً میگویید امنیت قندوز را تامین میکنید، اما نمیکنید. مردم میپرسند که چرا نمیکنید؟
داکتر صاحب: من وعده میدهم که چنین نیست. من همین حالا دستور صادر میکنم که محافظین دم دروازه را مجازات انضباطی کنند که چرا شما را اجازه داده داخل بیایید.
ما: داکتر صاحب شما دیوار ضخیمتر از وعده نیافتید که پشت آن قایم میشدید؟
داکتر صاحب: ما سالها… ما ده سال… ما در کنار مردم عزیز… حکومت وحدت ملی میخواهد… جوانان ما باید مواظب باشند که آشوبگران در صفشان رخنه نکنند. ما وع… ما به واعتصمو بحبلالله جمیعاً و لاتفرقو بسیار باور داریم. از جوانان خود خواهش میکنیم که به خود اجازه ندهند که فکر کنند که داکتر عبدالله دیگر از ما نیست، او پدر معامله شده.
ما: تشکر از اینکه به ما وقت دادید!
داکتر صاحب: حکومت وحدت ملی متعهد است که به شما وقت بدهد.