«مقایسه» کار جالبی است

یکی از کارهای جالب در دنیا، «مقایسه» است. مثلاً وقتی شاعر چشمان یارش را با چشمان آهو مقایسه می‌کند می‌گوید:
دو چشمانت خجل می‌کردگی است آهوان را
مجسم می‌کند پیشانی‌ات در ذهن بیابان را
شاعر محترم نزد خودش به این نتیجه رسیده که چشمان یارش از بس زیباست، آهوان جهان فعلاً پیش او خجل است. شما از این‌دست مقایسه‌ها فراوان خوانده‌اید و به کرات شنیده‌اید. کار مقایسه تنها در دنیای عاشقی بند نمی‌ماند. پا را فراتر از عشق و خیال و تغزل و شعر می‌گذارد و در هر بخش از زندگی یا اسباب و آفات زندگی که به ذهن‌تان برسد، سرک می‌کشد.
من تا چند سال پیش هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شدم، فکر می‌کردم سلمان‌خان بعدی دنیا هستم و از این بابت از خودم بسیار متشکر بودم. در ضمن هر دختر ماه‌رویی را که می‌دیدم، فکر می‌کردم کترینا کیفِ بنده است که هیچ‌کسی حق مصاحبت و قصد معاشقه با او را ندارد. اما یک روز از خبرها شنیدم که چرخ‌بال‌های اردوی ملی کشور، جسد بی‌روح طالبان را از از کابل به بغلان انتقال داده. این خبر مثل موشک‌های ملک چوپتا سنگ بر قریه‌ی ذهنم فرود آمد و به کلی مرا ویران کرد. از آن به‌بعد هرچه تلاش کردم بازهم سلمان‌خان باشم، نشد. کترینا کیف ذهنی‌ام هم برای همیشه غیب شد.
شما هم حتماً گاهی خود را با بعضی‌ها مقایسه کرده‌اید، اما ممکن است روی‌تان نشود بگویید. اشکالی ندارد. از این بحث می‌گذریم. قصد ما آزاردادن کسی نیست. اکنون توجه شما را جلب می‌کنم به خبر استعفای نخست‌وزیر بریتانیا. دولت بریتانیا یک همه‌پرسی راه‌اندازی کرد و مردم بریتانیا در این همه‌پرسی به جدایی بریتانیا از اتحادیه‌ی اروپا رای دادند. جدایی بریتانیا چیزی بود که نخست‌وزیر بریتانیا نمی‌خواست، اما چون مردم این جدایی را خواستند، دیوید کامرون نخست‌وزیر بریتانیا پس از اعلام نتیجه‌ی همه‌پرسی، خیلی زود خبر استعفایش را داد و قرار است به زودی از این سمت کنار برود.
برای ما افغان‌ها این خبر جالب است. کسی که در اثر یک عمر تلاش و مبارزه توانسته به مقام نخست‌وزیری برسد، چرا این‌قدر راحت استعفا می‌کند؟ کلیشه‌یی‌ترین پاسخ به این سوال، این است که بگوییم آن‌جا دموکراسی حاکم است و مقامات دولت به آرای مردم احترام می‌گذارند.
حالا فرض کنید دیوید کامرون رییس‌جمهور یا رییس اجرائیه ما می‌بود و همین‌قدر که حالا به آرا و خواسته‌های مردم احترام دارد، به آرا و خواسته‌های ما (مردم) احترام می‌داشت، فکر می‌کنید چه اتفاقی ممکن برای او می‌افتاد؟
اگر به‌جای محمد اشرف‌غنی، رییس‌جمهور می‌بود و می‌دید که شصت‌وهشت ریش‌سفید باعظمت به دفتر او آمده که هر کدام به اندازه‌ی یک میلیون آدم دیگر در افغانستان زور و حق دارد و آن‌ها از رییس‌جمهور می‌خواستند که در فلانی اداره، به‌طور مثال در اداره‌ی امنیت ملی، 93 درصد کارمندانش را از فلان قوم استخدام کن و تهدید می‌کردند که اگر نکنی بیخ تو را خواهیم کند، فکر می‌کنم در همان لحظه و پیش چشمان همان ریش‌سفیدان معظم خودش را دار می‌زد.
یا اگر به‌جای جلالت‌مآب عبدالله عبدالله، رییس اجرائیه‌ی این مملکت می‌بود و می‌دید که شمال کشور چطور در سایه‌ی حضور او پر از سربازان طالب و داعش شد و شمالی‌ها چه‌گونه هر روز در مسیر راه اسیر و گروگان گرفته می‌شوند، هیچ شکی نبود که با همان نکتایی 32 هزار دالری یا کمربند 13000 هزار دالری خویش، خودش را خفه می‌کرد.
می‌دانم این مقایسه غلط است چون اولاً که ما اولاد مسلمان هستیم و دیوید کامرون یک کافر بی‌شرف است. دوماً میهن عزیز ما از میهن کثیف بریتانیا، صدهزار سال عقب مانده و مقایسه‌ی ما با آن‌ها یا کشاندن آن‌ها در مملکت ما، واقع‌بینانه نیست. سوماً، پدرکسی در کشور عزیز ما همه‌پرسی برگزار کرده نمی‌تواند، اصلاً ما ضرورت به همه‌پرسی نداریم. همین‌که داکتر عبدالله اشرف‌غنی را نمی‌خورد و اشرف‌غنی داکتر عبدالله را در ماشین جوسر کیله نمی‌اندازد، کافی است. چهارماً، ما در هیچ اتحادیه‌یی نیستیم و من شخصاً این مسأله را نمی‌فهمیدم، خوب شد شما یادآوری کردید. پنجماً، ما باید پیش خدا دعا کنیم که اتفاق میان ما را حفظ کند، هرچند که خود ما با تمام وجود دوست داریم آن را تخریب کنیم.
ما نمی‌توانیم تصور کنیم که دیوید کامرون در افغانستان یک وزیر می‌بود، چون آن‌ها همان‌گونه که به آرای مردم احترام دارد، زورگویی‌ها را هم نمی‌پذیرد. مثلاً دیوید کامرون اگر وزیر مخابرات افغانستان می‌بود، به هیچ عنوان طرح ده درصد مالیه بر کریدت‌کارت را نمی‌پذیرفت. چون او در هر صورتش می‌فهمید که این ده درصد که از همه‌ی مردم گرفته می‌شود، خیلی که عادلانه مصرف شود، پس به ده درصد مردم می‌رسد. الباقی مع‌الاخلاص والصلوات!

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *