رییسجمهور اشرفغنی کارشناس در زمینهی دولتهای شکستخورده است. آیا او میتواند دولت خود را از فروپاشی نجات دهد؟
نیویورکر/ جورج پارکر
ترجمه: معصومه عرفانی
بخش اول
اشرفغنی، رییسجمهور افغانستان، هر روز صبح پیش از ساعت پنج از خواب بیدار میشود و درحدود دو تا سه ساعت مطالعه میکند. او روز خود را با بستههای ضخیمی از اسناد رسمی سپری میکند. او طرحهای پیشنهادی متقاضیان رقابت برای کار بهعنوان والی هرات را مطالعه کرده و برنده را انتخاب میکند. او گزارشهای 44 مهندس شهری برای توسعهی طرح کابل بزرگ را بررسی میکند. گفته میشود که او شخصا سخنرانیهای خود را مینویسد و در رابطه با بازدیدکنندگانی که قرار است با آنها ملاقات داشته باشد تحقیق میکند. او پیش از دیدار با وزیر امور خارجهی استرالیا، گزارش رسمی دولت استرالیا در رابطه با کمکهای خارجی را خوانده بود. او 400 صفحه از گزارش شکنجهی کمیتهی اطلاعات مجلس سنا را در روز انتشار آن مطالعه کرده و روز بعد از جنرال جان کمپبل، فرماندهی امریکایی در افغانستان، عذرخواهی کرده بود، چراکه نتوانسته بود مطالعهی آن را به پایان برساند. او کتابهایی در رابطه با گذار از سوسیالیسم به سرمایهداری در شرق اروپا، روشنگری در آسیای مرکزی در یک هزار سال قبل، جنگهای مدرن، و تاریخ رودخانههای افغانستان مطالعه میکند. او در ارگ –مجموعهیی از چند قصر درون ساختمانی ساختهشده در قرن نوزدهم، در مرکز کابل- زندگی و کار میکند. کتابهایی که با قلم نشانهگذاری شدهاند، با صفحات باز روی میزها قرار دارند.
دو دهه پیش، غنی بخشی از معدهاش را بهدلیل بیماری سرطان از دست داده است و ناچار است وعدههای غذایی کوچکی مانند بستههای خرما را شش بار در روز استفاده کند. او گاهی وقفههایی بعد از غذا میگیرد، روی تخت باریکی در آلاچیق پشت دفتر خود در گلخانهی قصر استراحت میکند –و به مطالعه میپردازد. یا با کتابی در مکان مورد علاقهاش، زیر یک درخت چنار در کاخ حرمسرا، جایی که کتابخانهی پادشاه فقید ظاهرشاه قرار دارد، مینشیند. در دوران ریاستجمهوری سلف اشرفغنی، حامد کرزی، این کتابخانه مانند مجموعهیی از عتیقههایی بود که زیر گردوغبار قرار داشتند. پس از آنکه غنی در ماه سپتامبر 2014 به ریاستجمهوری رسید، او مجموعهی سلطنتی را نظموترتیب بخشید. درحالیکه کرزی کاخ را با بازدیدکنندگان پر کرده بود و کسانی را که عریضهیی داشتند در زمان وعدههای غذایی ملاقات میکرد، غنی اغلب به تنهایی غذا میخورد. کرزی و خانوادهاش، پس از دوازده سال در قدرت، با صدها میلیون دالر از خزانههای افغانستان و سرمایههای بینالمللی از ارگ خارج شدند. سرمایهی خاص غنی، براساس گفتههای او در رابطه با داراییهایش، در حدود چهار میلیون دالر است. بخش عمدهی این مبلغ شامل خانهاش به مساحت چهار جریب در غرب کابل و مجموعهی هفت هزار جلدی کتابهایش میشود.
اشرفغنی، انسانشناس باتجربهیی که سالها در بانک جهانی کار کرده است، پس از سرنگونی طالبان در سال 2001، بارها به افغانستان سفر کرده و بازگشته است. نگرانی همیشگی او این بوده است که چگونه میتوان نهادهای مناسبی در کشورهای فقیری که درگیر خشونتاند ایجاد کرد و تمرکز او بر کشورهایی بود که قادر به اجرای قوانین، ایجاد بازارهای عادلانه، جمعآوری مالیات، ارایهی خدمات، یا تامین امنیت شهروندان خود نیستند. در سال 2006، غنی و همکار دیرینهاش، یک وکیل حقوق بشری بریتانیایی به نام کلر لاکهارت، موسسهی اثربخشی دولت را در واشنگتن دی.سی ایجاد کردند. دو سال بعد، آنها کتاب «اصلاحات در دولتهای ناکام: چارچوبی برای بازسازی جهان ویران» را منتشر کردند. این کتاب وظایف اصلی دولت را توصیف کرده و پیشنهاداتی از جمله استفاده از تخصص شهروندان در ساخت نهادها را مطرح میسازد. در آن زمان، این الگو دیگر یک مسالهی صرفا تکنیکی نبود. هرجومرج در سومالی، عراق، پاکستان و افغانستان، امنیت جهانی را تهدید میکند.
نظریهپردازان بهندرت چنین فرصتهای قابلملاحظهیی را برای بهعملدرآوردن ایدههای خود بهدست میآورند. افغانستان از زمان اشغال توسط شوروی در سال 1979، زمانی که غنی 30 ساله و کاندید دکترا در دانشگاه کلمبیا بود، در جنگ قرار داشته است. اگرچه شورش طالبان به یک شبکهی موادمخدر-جنایتکار تبدیل شده است، بخش زیادی از کشور، از جمله چند مرکز ولایتی، مورد تهدید طالبان قرار دارند. در 60درصد 398 ولسوالی افغانستان، کنترل دولت فراتر از یک ساختمان دولتی و یک بازار نمیرود. القاعده و دولت اسلامی حضور خود را در شرق تثبیت کردهاند. افغانستان نمیتواند از مرزهای خود محافظت کند و همسایگانش برای شورشیان پناهگاه و حمایت ارایه میکنند. (در ماه می، رهبر طالبان ملا منصور، در نتیجهی حملهی هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی و درحالی که از شهر مرزی ایران زاهدان به مقر خود در کویتهی پاکستان بازمیگشت، کشته شد. براساس گزارشها او که پاسپورت پاکستانی به همراه داشت، در این سفر با مقامات ایرانی دیدار کرده است). اقتصاد افغانستان وابسته به کمکهای خارجی و تریاک است. فساد فراگیر است. پس از خروج 127000 سرباز خارجی در سال 2014، اقتصاد کشور فرو پاشید، بیکاری افزایش یافت، و صدها هزار نفر از مردم افغانستان کشور خود را ترک کردند. غنی رییسجمهور منتخب [در واقع توافقی] یک کشور شکستخورده است.
مردی کوچکاندام با ریش خاکستری کوتاه و چشمهای فرورفته، تا اندازهیی به گاندی شباهت دارد، به جز اینکه او بهنظر نمیآید مردی آرام باشد. او قوز میکند، چهرهاش را ناگهان در هم میکشد، و زمانی که میخواهد ژست بگیرد، آرنجهای خود را در دو طرف نگه میدارد. او بهشکل عجیبی در لحظههای نامناسب میخندد، و او نمیتواند احساسات خود را کنترل کند. طرفداران جوانی او را احاطه کردهاند، اما او متحدان قدرتمندش را از دست داده است. غنی که در ارگ جدا افتاده است، ساعتهای طولانی و فرسودهکنندهیی را به کار میپردازد و خود را غرق در رسیدگی به پروژههایی کرده است که باید به زیردستانش بسپارد. به گفتهی یک مقام ارشد افغانستان: «از آنجا که او برای مدتها یک شخصیت دانشگاهی بوده است، نمیتواند شیوهی کاری را که نیاز به مطالعه و تجزیهوتحلیل مشکلات دارد کنار بگذارد. اگر او برای فایلی مربوط به جمعآوری زبالهها در کابل درخواست بدهد، و یک بستهی پانصد صفحهیی دریافت کند، همان شب مطالعهاش را به پایان رسانده و یادداشتبرداری میکند».
درحالیکه کرزی به گرمی برای ساعتها با مهمانان گفتوگو میکرد و همه با رضایت او را ترک میکردند، گفتوگوهای تعارفی را پایینتر از شان خود میداند، و ملاقاتکنندگان با حس تحقیر یا تهدیدشدن او را ترک میکنند. در یک مورد در کابل، رییسجمهور برای دیدار با اسماعیل خان جنگسالار قدرتمند غرب افغانستان، تنها 15 دقیقه در نظر گرفت. جیلانی پوپل، یکی از نزدیکترین مشاوران غنی، به او گفته بود: «یا او را برای مدتزمانی که خودش میخواهد ملاقات کنید یا اصلا این کار را انجام ندهید. اما شما نمیتوانید تنها 15 دقیقه برای این کار وقت سپری کنید». اما غنی بر نظر خود تاکید کرد: امیر فاسد و بیرحم هرات تنها ارزش همان پانزده دقیقه را دارد.
غنی یک تکنوکرات دوراندیش که بیست سال جلوتر از زمانش میاندیشد، و با درک عمیقی از آنچه کشورش را ویران کرده است یا میتواند آن را نشان بدهد نیست. این مقام ارشد گفت: «او تطمیعنشدنی است. او میخواهد کشور را تغییر بدهد. و او قادر به انجام این کار است. اما بهنظر میآید همه چیز در برابر او قرار گرفته است». غنی از آن دسته اصلاحطلبان است که دولت امریکا بهشدت بهعنوان شریکی در طول سالهای پس از دوران حکومت بیسروسامان کرزی به آن نیاز دارد. بااینحال او تحسینکنندگان اندکی در وزارت امور خارجه دارد، و نخبگان در کابل نیز پنهان نمیکنند که احترامی برای او قایل نیستند. آنها غنی را یک مدیر ناکارآمد متکبر میخوانند و میگویند او هیچ دوست نزدیکی ندارد و همچنین از ذهن و خرد سیاسی برخوردار نیست. آنها میگویند غنی رهبر کشوری خیالی و ساخته و پرداختهی ذهن خود است. غنی، جیمی کارتر افغانستان است.
بسیاری از ناظران انتظار ندارند که غنی قادر باشد دورهی خود را تکمیل کند که در سال 2019 به پایان میرسد. به گفتهی آنها، سال 2016 آزمون بقای این ملت است. اسکات گوگنهایم، مشاور اقتصادی امریکایی غنی میگوید: «این سال، سال زندگی پرمخاطره است. او یا از عهدهی آن برمیآید یا برآمده نمیتواند».
دیوارهای سنگی ارگ با دیوارهای بتنی و پستهای بازرسی و گاردهای مسلح حفاظت میشوند. خارج از ساختمان ارگ، موانع و سیمهای خاردار خیابانهای کابل را به اردوگاههای مسلح خصوصی تقسیم میکنند که چهرههای شناختهشدهی افغانستان و دیپلماتهای خارجی در آنها زندگی میکنند. مردم باید از آنها دوری کنند و ترافیک شهر خفهکننده است. در روزهای بارانی، سیل در خیابانهای پر از دستانداز جاری میشود. زمانی که در شمال جنگ درمیگیرد، خطوط برق قطع میشوند و خیابانها در تاریکی فرو میروند. گاهی یک بمبگذار انتحاری محمولهیی مرگبار را منفجر میکند. مقامات امریکایی دیگر ریسک رانندگی در شهر را نمیکنند. از روشنایی صبح تا تاریکی شب، هلیکوپترها بالای ساختمان سفارت ایالات متحده پرواز میکنند. بااستفاده از ضعف دولت، سیاستمداران افغانستان ساختمانهای مجللی را با پولهای سرقتی ساختهاند و هرکدام باور دارند که باید در ارگ حضور داشته باشند. در کوههای اطراف کابل، طالبان تنها چند کیلومتر آنطرفتر قرار دارند.
غنی میگوید: «مادرِ پدر من درواقع تاثیر عمیقی بر من داشته است. او روز خود را همیشه با یک ساعت مطالعه آغاز میکرد. اما مهمترین اثرگذاری بهدلیل تحصیلات بوده است». ما در صندلیهای رودررو در اتاقی تشریفاتی در طبقهی دوم قصر گلخانه نشسته بودیم. دیوارهای سر به فلک کشیده و ستونها به رنگ سبز عقیق، و درها منبتکاری شده بودند. در مقابل، غنی که لباس سنتی خاکستری تیرهرنگی پوشیده بود و کت سیاهی به تن داشت، شبیه به یک مغازهدار مرفه بهنظر میآمد و این پیام را منتقل میکرد که او فرزند وطن است و خط روشنی میان زندگی فعلیاش و چندین دههیی قرار داده است که در دانشگاههای امریکا و سازمانهای جهانی سپری کرده بود.
در سال 2011، غنی و دخترش مریم –هنرمندی که در بروکلین زندگی میکند-، مقالهیی با عنوان «افغانستان: لغتنامه» منتشر کردند که یک دانشنامهی کوچک در رابطه با چرخهی اصلاحات، واکنشها، و هرجومرجی است که بارها در کشور اتفاق افتاده بود. این روایتها با امانالله آغاز میشود که از سالهای 1919 تا 1929 پادشاه افغانستان بود. امانالله نخستین کسی بود که برای مدرنساختن افغانستان تلاش کرد: او بر نوشتن قانون اساسی نظارت داشت، آموزش و تحصیلات را بهبود بخشید، آزادی زنان را تشویق میکرد، و برای توسعهی پایتخت برنامهریزی کرده بود. همچنین او برای استقلال سیاست خارجی افغانستان از بریتانیا مبارزه کرد. اما امانالله عناصر کلیدی جامعه از جمله روحانیان را خشمگین ساخته و در نهایت توسط رهبران قبیلهیی سرنگون شد. اگرچه امانالله دستاوردهای قابلتوجهی داشت، اما آنگونه که اشرف و مریم غنی نوشتهاند، «او در ایجاد تغییراتی پایدار در افغانستان ناموفق بود. شکست نهایی او برای رسیدن به اجماع سیاسی فراگیر برای اصلاحات منجر به آسیبپذیری او در برابر شورشهای روستایی شد». روند سریع نوسازیها که توسط شورشیان محافظهکار لغو شد، هم الگو و هم هشداری برای ترقیخواهان افغانستان بود که «بارها و بارها به پروژهی ناتمام او بازگشتند، اما در برابر نقاط ضعف خود تسلیم شدند».
غنی از یک خانوادهی شناختهشدهی پشتون برخاسته است. جد پدری او یک فرماندهی نظامی بود که به انتصاب نادرشاه، مدتی کوتاه پس از سرنگونی امانالله در سال 1929، کمک کرد. پدر غنی یک مقام ارشد بخش حملونقل در حکومت پسر نادر، ظاهرشاه بود که چهل سال سلطنت کرد. غنی در سال 1949 متولد شده است. او در کابل قدیم بزرگ شده است و آخر هفتهها و تعطیلات را با سوارکاری بر اسب و شکار در مزرعهی اجدادیاش سپری کرده است. او در مدرسه مورد تمسخر قرار میگرفت –او اندام کوچکی داشت و گاهی مانند یک پیرمرد قوز میکرد-، اما با جدیت خود همکلاسانش را تحت تاثیر قرار میداد. در سال 1966 که در لیسه درس میخواند، بهعنوان یک دانشآموز انتقالی به امریکا سفر کرد. در مدرسهی جدیدش در اورگاه، غنی کرسی شورای دانشآموزان را که برای یک دانشآموز خارجی در نظر گرفته شده بود به دست آورد. او میگوید: «در نخستین جلسهی شورا ما تصمیمگیریهای سادهیی داشتیم. هفتهی بعد آنها به اجرا درآمدند، چراکه شورا به پول دسترسی داشت». این تجربه تفکر او را در رابطه با توسعه شکل داده بود: «شما میتوانید گرد هم بیایید، شما میتوانید هرقدر میخواهید حرف بزنید، اما اگر یک فرایند تصمیمگیری وجود نداشته باشد، آنجا است که دموکراسی واقعا اهمیت مییابد».
در سال 1973، غنی مدرک علوم سیاسی خود را از دانشگاه امریکایی بیروت دریافت کرد. در آنجا بود که او عاشق رولا سعاده شد که یک مسیحی لبنانی بود. آنها تصمیم به ازدواج گرفتند و در سال 1974، پس از بازگشت غنی به کابل برای تدریس، پدر همسر آیندهاش به دیدار او آمد. پدر رولا گفته بود: «تو در نهایت وارد سیاست میشوی و زندگی دختر مرا تباه میکنی». غنی پاسخ داده بود، البته نه صادقانه، که «من کاملا متعهد هستم که یک شخصیت دانشگاهی بمانم». (این زوج در سال 1975 ازدواج کردند، دختری به نام مریم و پسری به نام طارق دارند).
در ماه جولای 1973، پسرعموی شاه، داوود، سلطنت را سرنگون کرد و خود نخستین رییسجمهور افغانستان شد. داوود در ابتدا با کمونیستها متحد شد، و براساس مقالهی غنی و دخترش، «او مدل ناقصی از نوسازی از بالا را تحمیل کرد». در سال 1987، نیروهای کمونیستی داوود را در حالی که تلاش میکرد پشت ستونی در قصر گلخانه پنهان شود با شلیک گلوله به قتل رساندند. تا پایان سال 1979، زمانی که شوروی به افغانستان حمله کرد و جهاد آغاز شد، ترور در پی ترور در این کشور اتفاق میافتاد. ارگ را سایهی ارواح ساکنان بهقتلرسیدهاش فرا گرفته است.