جنرال‌جنگی

باری یکی از شاعران بسیار غم‌غِرد جهان که آثار بسیاری دارد به افغانستان سفر کرده بود. او در مورد بقیه کشورهای جهان شعر سروده بود و به افغانستان آمده بود که در مورد این کشور شعر بسراید و اطلش شعر کشورهای جهان را تکمیل کند. او که تقریباً یک سال در افغانستان ماند و در ولایات متعدد سفر کرد، بعد از یک سال این شعر را در وصف افغانستان سرود:
پریشان است این کشور
به جای خون در شریان این کشور
همیشه جنگ جاری است
به جای نان و آب و چای
سر سفره
بمب و تفنگ جاری است
به انبارها
به مغز و فکر و کردارها
به شعر و طنز و خبرها

پریشان است این کشور
به حدی که
به جای ساز در تفریح
به جای دهل در سرگرمی‌های مردم این ملک
هنوز هم جنگ جاری است
سگ‌جنگی
خروس جنگی
کبک‌جنگی

به جای خون در شریان
همیشه جنگ جاری است
*****

من زیاد از شعر و قریحه‌های شعری نمی‌دانم. اما با توجه به شعر این شاعر غم‌غِرد بین‌المللی، شعر احتمالاً با زندگی‌ها و برنامه‌های روزمره هم سروکار دارد. مثلاً شاعر محترم در این شعر، از سگ‌‌جنگی، خروس‌جنگی و کبک‌جنگی گفته و به نحوی اعتراض کرده که این‌ها جزء تفریح‌ها و سرگرمی‌ها است که حضور جنگ را در زندگی انسان افغانستانی حتمی می‌کند. بیرون از دنیای سرگرمی و تفریح، جنگ شدیدتر و خونین‌تر است. جنگ برای قدرت، جنگ برای تریاک، جنگ برای پول و منافع اقتصادی که متفاوت‌تر از جنگ در تفریح‌ها و سرگرمی‌ها است، شاید آن شاعر را به این باور رسانده باشد که بلی! در شریان‌های افغانستان، به جای خون جنگ جاری است. اما آیا قلب افغانستان به جای خون، جنگ پمپ می‌کند؟
هرچند آن شاعر سال‌ها پیش به افغانستان آمده بود و به‌صورت قطعی نمی‌توانست در جواب این سوال حکم کند که قلب افغانستان به جای خون در شریان‌ها و در سراسر کشور جنگ پمپ می‌کند یا نه. اما حالا که اوضاع را می‌بینیم، کم‌کم با اطمینان گفته می‌توانیم که بلی قلب افغانستان (پایتخت، کابل) به جای خون در شریان‌های کشور جنگ پمپ می‌کند.
از دو سال به این‌سو، جنرال‌جنگی در افغانستان شروع شده. البته خدای‌نخواسته منظور من از جنرال‌جنگی، برنامه‌ی مثل خروس‌جنگی نیست. دهنم بسوزد و جگرم کباب شود اگر چنین نیتی داشته باشم. الحق که فرق فراوانی میان جنرال‌جنگی و خروس‌جنگی وجود دارد. مثلاً در خروس‌جنگی‌ها، هر اتفاقی بیافتد (یعنی هر خروسی که شکست بخورد) از قدرت و شوکت صاحبش کم نمی‌کند یا بر آن نمی‌افزاید. بلکه صرفاً شکست و پیروزی به خود خروس‌ها برمی‌گردد. اما در جنرال‌جنگی‌ها که تازه رواج شده و بیم آن می‌رود که خیلی زود در سراسر کشور رواج شود، در صورت پیروزی قدرت به خود جنرال بر نمی‌گردد اگر هم برگردد خیلی کم برمی‌گردد. بلکه قدرت به کسی که در قلب کشور (کابل) نشسته و این جنرال را پمپ کرده برمی‌گردد.
جنرال‌جنگی تقریباً تازه شروع شده و همان‌طوری که پیشتر گفتم، بیم آن می‌رود که خیلی زود در سراسر کشور رواج پیدا کند. اما با توجه به حضور مداوم جنگ در زندگی ما افغان‌ها، اگر کمی خود را بی‌خبر بگیریم، خیلی زود متوجه خواهیم شد که جنرال‌جنگی هم به یک سرگرمی تبدیل شده. هرچند که همین حالا هم چنین است، منتها فعلاً این تفریح خاص سیاسیون بلندبارگاه مملکت است و هنوز برای عموم مردم قابل دسترس نیست.
پیشتر گفتم که جنرال‌جنگی با خروس‌جنگی فرق دارد. جنرال‌جنگی بسیار خطرناک است چون مسایل قومی-مذهبی در افغانستان شبیه گدام مواد منفجره است که به یک جرقه نیاز دارد تا انفجار کند. در حال‌حاضر، در هر شش قدم یک‌دانه از این گدام‌های مواد منفجره ایجاد شده که اگر احتیاط نکنیم، حتا خودمان در انفجار‌ها خواهیم سوخت. بناءً صد شکر به خروس‌جنگی، حداقل شرفش این است که کسی کشته نخواهد شد. اما در جنرال‌جنگی، آدم فراوان کشته خواهد شد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *